
رژیم جذب دانشجو را برای دانشگاه ما ممنوع کردند و گفتند دانشجویان باید به اصفهان بروند. هیئت علمی اینجا هم به دو دلیل، یکی به خاطر اینکه این همه پتانسیل و نیرو اینجا جمع شده است و یکی برای مخالفت با رژیم، مقابل این تصمیم ایستاد. ما در خرداد ۵۷، بیست هزار نسخه تقاضا تهیه کردیم و توسط دانشجویان به سراسر کشور توزیع کردیم و گفتیم هرکس که داوطلب حضور در این دانشگاه است، این فرم را پرکند و بفرستد. حدود ۱۴ هزار تقاضا رسید و ما ۱۴ هزار تقاضا را دسته بندی و مرتب کردیم و از توی آن ۴۸۰ دانشجوی خوب را انتخاب کردیم و به آن ها اعلام کردیم از اول مهرماه برای شرکت در کلاس های درس بیایند دانشگاه.
البته این امر بدون موافقت دولت انجام شد. از اول اردیبهشت ۵۷، به دلیل مخالفت با دولت، حقوق ما قطع شده بود و ما در دانشگاه صندوقی درست کرده بودیم، از مردم پول قرض می کردیم و به کسانی که وضع مالی خوبی نداشتند، کمک می کردیم و قرض می دادیم. البته بعداً تمام پول های قرضی را به مردم پس دادیم.
من مسئول ثبت نام دانشجویان بودم. یکی از دانشجویان خوب من اسمم را به سازمان امنیت داده بود. ۲۲ بهمن حدود ۳۸ نفر از دانشگاه باید گرفته می شدند که یکی شان من بودم، یعنی ظاهراً بعد از انقلاب که ریختند در سازمان امنیت و همه دفترها را گرفتند، معلوم شد که ما ۳۸ نفر از دانشگاه خودمان داریم که قرار شده بود بیایند ما را بگیرند. من تعجب کردم که من اصلاً سیاسی نبوده ام که بخواهند یقه ام را بگیرند؛ ولی وقتی دوستان رفته بودند پرونده ها را نگاه کنند، گزارش دانشجو را دیده بودند که نوشته بود؛ ایشان مسئول گرفتن دانشجوست و دارد یواشکی دانشجو می گیرد. این جوری شد که معرفی شده بودم و در لیست آن ها بودم. خلاصه انقلاب شد و کسی هم ما را نگرفت.
