
یکی از ا فتخارات دانشگاه صنعتی شریف این است که پیش از انقلاب، کمیته رفاه تشکیل دادیم. سه، چهار نفر بودیم و تمام کادر آموزشی و کادر اداری را در این کمیته بسیج کردیم. یک کمیته تشکیلاتی بود که در ماه دوبار جلسه تشکیل می داد. در واقع، اسمش این بود که برای رفاه کارمندان کار می کنیم؛ ولی دقیقا سیاسی بود. اگر اتفاقی می افتاد، اعتصاب شروع می شد. واقعاً انقلاب از اینجاها شروع شده است. ساواک خوشش نمی آمد و مشکلات بسیار زیادی برای ما به وجود آوردند. سال ۵۶ بالاخره عذر ما را خواستند و در دانشگاه ممنوع التدریس شدم.
حزب رستاخیز که به وجود آمد، به همه گفته بودند که امضا کنید و عضو حزب شوید. من گفتم برای حزب فرمایشی امضا نمی کنم. سال ۵۶ عذر دوازده نفر را خواستند که همه آنها مال کمیته رفاه بودند.
به من گفتند که تو بر مبنای تاثیرات آلمان اینجا یک کمیته تشکیل داده ای و مثل سندیکا عمل می کنی. من هم گفتم که سندیکاچی نیستم، من دانشگاهی هستم. سال ۵۶ رفتم و بعد دولت آمد گفت که می توانید برگردید، فقط باید امضا کنید. یک عده امضا کردند؛ ولی من امضا نکردم و دوباره بیرون ماندم. واقعا دلم می خواست از این مملکت بیرون نروم. آنها کاری کردند که خودم بروم، چون شاه هم گفته بود هرکسی عضو حزب رستاخیز نیست، پاسپورت بگیرد و برود. من هم منتظر ماندم، اما خبری از پاسپورت نشد و در نهایت به من گفتند تو می توانی برگردی. کادر هم یک خورده ناراحتی نشان داد؛ ولی من بدون امضا در اسفند ۵۶ برگشتم دانشگاه.
