
از زابل تا عمق کیهان!
دانشمندی که سال یکهزار و سیصد و نوزده، در دیار زابل به دنیا میآید تا گرد جهان را پی کشف عالم بیکران بگردد. ۲۱ سال بعد در آبادان مهندس برق میشود و سپس مهاجرت به آمریکا و اخذ دکترای فیزیک از دانشگاه اوکلاهاما. دورهای که تنها بخشی از عواید آن برای جهان علم تحقیقات بیست ساله و کشف پنج چشمه کیهانی در فضا بود. بازگشت به ایران و ریاست دانشکده علوم دانشگاه فردوسی مشهد در دوران پر تب و تاب نزدیک به انقلاب بود و سپس، دانشگاه صنعتی شریف سالها میزبان دانشمند و اخترفیزیکدان ایرانی میشود. پروفسور جلال صمیمی.
وقتی کالبد بیرمق فیزیک شریف جان میگیرد
دانشکده فیزیک دانشگاه صنعتی شریف سالها از حضور بی دریغ جلال صمیمی بهره برد. حضوری که محمود بهمنآبادی، عضو هیئت علمی این دانشکده و از شاگردان پروفسور صمیمی آن را اینگونه توصیف میکند: حضور این استاد فیزیک پیشه در دهه ۶۰ و ۷۰ خورشیدی همراه با استادان هم نسلش خون تازهای به کالبد بیرمق فیزیک ایران تزریق کرد و رشد و بالندگی نسلهای پس از خود را به همراه داشت.
عالِم لامکان
حاصل حیات جلال صمیمی نه فقط به این کشف ختم شد و نه محدود به مرز و مکان. در همان زمان که دانشگاه صنعتی شریف میزبان این دانشمند بود، دانشگاه ریورساید آمریکا نیز در زمینه اخترفیزیک از حضور او بهره میبرد و علاوه بر آن وی در پروژههای ناسا هم همکاری میکرد.
وطن نیز چون جهان از حضور او پربهره بود. بررسی و محاسبه دقیق میزان تابش انرژی خورشیدی در ۲۸ شهر مستعد کشور کاری بود که این فیزیکدان در زمینه انرژیهای سبز انجام داد و رصدخانه پرتوهای کیهانی البرز را هم بنا کرد. علاوه برآن همواره دل در گروی پروژه رصدخانه ملی ایران داشت. همچنین یکی دیگر از رویدادهایی که نام این دانشمند را مطرح کرد، سخنرانی او در رابطه با یکی از منابع تابش اشعه ایکس در کهکشان راه شیری بود که به عنوان کاندیدای سیاه چاله از سوی وی معرفی شد و مجله علمی نیچر هم منتشر کرد.
سکته ای که بر اراده غلبه نکرد
صمیمی در سال ۸۱ در حالی که در دفتر کارش در دانشکده فیزیک دانشگاه صنعتی شریف حضور داشت دچار سکته مغزی شد. بهمنآبادی میگوید: این اتفاق اما نتوانست بر اراده پروفسور صمیمی غلبه کند و هیچگاه دست از نوشتن، تحقیق و پژوهش بر نداشت.
شاهد مثال این ادعا فعالیت او به همراه همکارانش در سال ۸۴ است که همان رصد چشمه پرتوهای گاما است که در مجله Astronomy & Astrophysics منتشر و همین طور رتبه اول پژوهش های بنیادی نوزدهمین دوره جشنواره خوارزمی را هم کسب کرد.
او در همان دوران هم دغدغه پروژه رصد خانه را داشت. کاوه فرزند بزرگتر او که ۳۵ ساله است میگوید: نطفه راهاندازی رصدخانه ملی ایران از سالها قبل شکل گرفته بود و پدر همواره پیگیر این موضوع بود تا در ایران هم رصدخانهای در سطح بین المللی ایجاد شود. چند سال پس از بیماری هم با وجود شرایط سخت این مساله را پیگیری میکرد و تا آخرین لحظات عمرش هم این کار ادامه داشت.
بابک هم در مورد آن دوران میگوید: بعد از شش ماه پدر از نظر ذهنی بهبود پیدا کرد و حافظه و تکلم او برگشت و پس از دو سه سال دوباره کار بر روی رصد خانه ملی و نوشتن مقاله و تدریس در دانشگاه را آغاز کرد.
کاوه که در زمان بیماری پدر، دانشجوی مهندسی مکانیک دانشگاه شریف بود از دورانی میگوید که پدر را به دانشگاه میآورد: سعی میکردم کلاسهایم را به گونهای برنامهریزی کنم تا بتوانم پدر را برای آمدن به دانشگاه همراهی کنم. با سختی و کمک من و یک نفر دیگر به کلاس میرفت و همه تلاشش را برای این منظور انجام میداد تا همچنان بتواند تدریس کند.
حکایتهای پدری دانشمند از زبان فرزندان
بابک و کاوه که حالا هر دو دور از وطن مشغول فعالیت هستند و هر دو هم دانشجویان شریف بودند از ویژگیهای پدری که دانشمند هم بود میگویند.
کاوه می گوید: اینکه پدر ما دانشمند بود و علاقه شدیدی به حوزه فعالیتش داشت برای ما با دو جنبه همراه بود. یک جنبه اینکه چون او درگیر مسائل مهمی بود گاهی این موضوع به ناهماهنگیهایی منجر میشد و به عنوان مثال پیش میآمد وقتی که قرار بود در جایی دنبال ما بیاید این اتفاق نمیافتاد و بعد متوجه میشدیم که در آن زمان پدر مشغول فکر و کار بر روی موضوعی بوده که باعث شده این برنامه را فراموش کند. از جنبه دیگر این مسئله برای ما با عث افتخار بود که پدرمان چنین جایگاهی دارد. به همین دلیل از همان کودکی خاطرم هست وقتی دانشجویان و یا همکارانش از او صحبت میکردند همیشه این متفاوت بودن را حس میکردیم و آنها همواره از او به نیکی یاد میکردند و این برای ما بسیار خوشایند بود.
او که در عالم غور میکرد اما فروتن بود
برآیند گفتههای همراهان علمی و فرزندان کسی که غور در کیهان بیکران کار روزانهاش بود نشان از منشی متواضعانه است. او وقتی میخواست ارتباطی بهتر بین مهندسی برق و فیزیک پیدا کند، مثل یک دانشجو در کلاس درس بقیه استادان فیزیک حاضر میشد و به گفته خودش، کسب تجربه میکرد.
بهمنآبادی میگوید: همه کسانی که او را از نزدیک میشناختد تصریح میکنند که پروفسور صمیمی مردی خستگیناپذیر، پرحوصله، آرام، متین، مهربان و از همه مهمتر متواضع و فروتن بود. ترکیبی که در کنار خصوصیات علمی، از او انسان ویژهای ساخته بود. انسانی که در عین تواضع همواره مشتاق یادگیری که برای رسیدن به آن هیچ خط قرمزی نمیشناخت.
بابک هم میگوید: زمانی که پدر سکته کرده بود، حدود ۱۲-۱۳ سال داشتم و به اندازه کاوه بازخوردهایی که مربوط به فعالیتهای علمی او بود را ملموس ندیده بودم اما باید بگویم که او بسیار فروتن بود. طوری که در خانه اصلا جوانب و افتخارات علمی او را احساس نمیکردیم. رفتار پدر-فرزندی ما بسیار خودمانی بود و وقتی بازخوردهایی را از بیرون میدیدیم که چگونه از پدر صحبت میکنند نمیتوانستم باور کنم او همان فرد در خانه است.
پدری که می خواست خدا باشد(!)
وجه دیگر زندگی شخصی جلال صمیمی رفتار او با فرزندان و نقشی بود که در آینده آنها میتوانست ایفا کند. نقشی که به گفته فرزندانش همواره به عنوان یک راهنما و مشورت دهنده بروز میکرد.
بابک میگوید: پدر همواره در مورد هدف، میگفت آنچه واقعا خودتان فکر میکنید درست است را انجام دهید. او میگفت انسان همیشه به آنچه میخواهد نمیرسد و بنابراین باید هدفتان والا باشد. تا بتوانید به آنچه میخواهید نزدیک شوید.
کاوه نیز با تصریح این موضوع ادامه میدهد: بابا در مورد اهداف همیشه میگفت برای خودتان هدف بزرگ بگذارید. او میگفت من دوست داشتم خدا باشم و حالا جایگاهم این است تو برو ببین میخواهی چه بشوی و هدفت در این عالم چه اندازه است. همیشه تاکید داشت که هدفتان باید والا باشد.
ارجحیت استمرار بر استعداد
بابک در ادامه ویژگیهای رفتاری پدرانه صمیمی بر درس دیگری از زندگی اشاره میکند که از پدر به یادگار دارد: یک چیزی که در مورد پدر بسیار مهم بود و در حرفهایش به ما میگفت این بود که اگر کاری را دوست دارید اما بلد نیستید هم به سمتش بروید. او میگفت با وجود استعداد کم هم میشود با تمرین زیاد به مراحل بالا رسید و این مسئله همیشه سرلوحه زندگی من بوده است. او به ما صبر و تلاش را یاد داد و در هر زمینه که میخواستیم کاری کنیم حمایتمان میکرد.
آرام در قطعه نامآوران
پیگیریهای دانشگاه صنعتی شریف و همراهی مهندس محسن هاشمی رئیس شورای شهر تهران، با جامعه علم و عالم، باعث شد او در آنجا که باید به خاک سپرده شود. حالا پیکر پدر دانشمند فروتن در قطعه نامآوران بهشت زهرا در خاک خفته اما علم و عمل و یادگارها و راههایی است برای دیگران. همچون ستارهای که خود میرود اما از او یک ابرنواختر به جا میماند.


