به گزارش روابط عمومی پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی وزارت علوم، تحقیقات و فناوری، نشست نقد و بررسی کتاب «فلسفه علم کانت» نوشته رضا ماحوزی، عصر یکشنبه ۳۰ تیر با حضور منوچهر صانعی دره بیدی، علی حقی و نویسنده کتاب توسط پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی وزارت علوم، تحقیقات و فناوری با همکاری موسسه خانه کتاب ایران در سرای کتاب خانه کتاب برگزار شد.
در ابتدای این نشست رضا ماحوزی عضو هیئت علمی پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی با اشاره به اینکه خوشبختانه به اندازه کافی درباره کانت به فارسی کتاب وجود دارد اما جای مبحث فلسفه علم در ادبیات فارسی خالی بود گفت: کانت سه نقد مهم دارد که در نیمه نخست نقد اول تمام دغدغه کانت تبیین سرشت علم است و توضیح اینکه گزارههای ضروری و کلی علوم تجربی و علوم دقیقه چگونه حاصل میشود. بنابراین بسیار شایسته است که نقد اول که یکی از چند اثر اصلی فلسفی دنیاست را از این زاویه بنگریم و نشان دهیم یک تامل فلسفی درباره علم در دوره روشنگری چگونه ویژگیهایی دارد.
وی افزود: شاید یکی از وجوه تمایز کار من با دیگر کارهای موجودی که بحث معرفت در اندیشه کانت پرداختهاند، دیدن ملاحظات فلسفه علمی کانت در کلیت نظام فکری او است. لذا در کنار بخش نخست این کتاب که به موضوع تبیین ساخت گزارههای علمی اختصاص یافته است، در نیمه دوم کتاب به ارتباط فلسفه علم با زیباییشناسی، غایتشناسی، اخلاق، و بطورکلی به نظام کامل فلسفی اشاره شده است. کانت خود بیان داشته است که یک نظام فلسفی زمانی کامل است که تمام اجزای آن در ارتباطی ارگانیک با همدیگر باشند. بر همین اساس هم، فلسفه علم کانت بخشی از این نظام کامل فلسفی است که ارتباطهای متعددی با دیگر اجزائی دارد که کانت در قدم نخست آنها را از هم جدا کرد.
معاون پژوهشی پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی در ادامه گفت: بنابراین میتوانیم این پرسش را طرح کنیم که فلسفه علم کانت چگونه ارتباطی با دیگر اجزای فلسفه او دارد؟ به عبارت دیگر اگر ما سه نقد داریم یعنی نقدی که به قوای ذهنی میپردازد، نقدی که به مباحث اخلاق و دین دارد و نقدی که به مباحث زیباییشناختی و مباحث فرهنگ میپردازد ارتباط این فلسفه علم با پارههای دیگر نظام فکری او چگونه است؟
به گفته ماحوزی: در قسمت دوم کتاب تلاش شده تا علاوهبر بازگرداندن آنچه هیوم از علم سلب کرد، مقومات بیشتری به علم اضافه شود و علم مستحکمتر از دوران قبل، حجیت خود را ابراز دارد. به این معنا، فلسفه اخلاق و زیباییشناسی و فرهنگ و قوای حس و خیال و عقل همگی به کمک علم میآیند تا علم بگونهای مستحکم کار خود را پیش ببرد.
وی تصریح کرد: به همین دلیل است که اگر بخواهم عنوان این کتاب را به صورت کاملتر بیان کنم شاید شایسته است عنوان کتاب «از فلسفه علم تا علم فلسفه» باشد تا بتواند ادعای این کتاب را توضیح دهد. کانت خود از مفهوم علم فلسفه یعنی فلسفه بهمثابه یک کل یاد کرده است.
ماحوزی یادآور شد: موضوعی که در این کتاب نیامده اما در کتاب دیگر با عنوان فلسفه دانشگاه به آن پرداختهام مسئله دانشگاه است. کانت بعد از اینکه این ماموریت بزرگ، یعنی فلسفه به مثابه علم و فلسفه بهعنوان یک کل را برای فلسفه در نظر گرفته است، به نقش بسیار مهم فلسفه در مدیریت دانشگاه بهعنوان مغز متفکر جامعهای که رو به آینده دارد اشاره کرده است. کانت در رساله نزاع دانشکدهها به دنبال پاسخی برای این پرسش است که فلسفه در دانشگاه چه کاره است و چه خدمتی میتواند داشته باشد؟ طرحی که کانت برای استقلال دانشگاه ارائه داده است ما را به مفهومی از آینده جامعه هدایت میکند. به این معنا نیمه دوم کتاب «فلسفه علم کانت» با دو مبحثی که در کتاب فلسفه دانشگاه آمده است ارتباط دارد.
منوچهر صانعی دره بیدی، مترجم و پژوهشگر فلسفه و استاد بازنشسته دانشگاه شهید بهشتی در ادامه این نشست گفت: نخستین نکتهای که باید در این جلسه به آن اشاره کنم در عنوان کتاب است. عنوان کتاب اخص است و محتوا چیزی بیش از عنوان است و لذا این عنوان به محتوای کتاب ظلم کرده است. به نظرم بهتر این بود که عنوان به «نقد و تحلیل آراء کانت» تغییر می یافت و زیر عنوان آن «فلسفه علم کانت» میآمد. نکته دیگر اینکه استادان و دانشجویان فلسفه باید حتماً این کتاب را جدی گرفته و مطالعهاش کنند.
وی افزود: ما از مطالعه منابع غربی موثق در دنیای امروز و به طور کل آثاری که در ۱۵۰ سال گذشته به زبانهای غربی نوشته شده این نکته را درمییابیم که ا باید فهممان را نسبت به آنچه عمدتاً تا کنون درباره فلسفههای غربی و یونانی گفتهایم تغییر دهیم و فهم دقیقتری را به دست آوریم. این کتاب خوشبختانه کانت را آنگونه که هست معرفی کرده است و به مفاهیم تخصصی در چارچوب فلسفه خود کانت وفادار مانده است.
مترجم کتاب «رشد عقل: ترجمه و شرح مقاله کانت با عنوان «معنای تاریخ کلی در غایت جهان وطنی» با اشاره به مشکلات عدیده فهم فلسفههای غربی در تمدن اسلامی گفت: ما در فهم فلسفه مغرب زمین گرفتاریهای زیادی داشتهایم. کسانی که ارسطوی زیست شناس را حکیم الهی نامیدهاند هیچ بعید نبود که کانت و دکارت را نیز آیتالله بنامند، کما اینکه این کار را نیز انجام دادهاند. این عدم فهم درست از فلسفههای غربی گرفتاری شدید ماست که باید تصحیح شود. رضا ماحوزی در این کتاب سعی کرده این فیلسوف برجسته عصر جدید را آیت الله نخواند. این کتاب به نسبت بسیاری از تالیفات ایرانیان درباره کانت، اثر بهتری است و فهم درستی از کانت در آن ارائه شده است. زبان کتاب سلیس و روان است و مغلق نیست.
مترجم کتاب «درسهای فلسفه اخلاق» ایمانوئل کانت همچنین اضافه کرد: بیشترین ترجمه آثار کانت به فارسی به قلم من است. من همه آثار کانت را به آلمانی خواندهام و با چم و خم آثارش آشنا هستم و پیچیدگیهای اندیشه او را میدانم. یک مشکل دیگر مترجمان و مولفان فارسی در این است که کانت را از طریق ترجمههای انگلیسی خوانده و ترجمه کردهاند؛ چنانکه واژه دازاین در آثار کانت را – که قبل از هیدگر به تشریح آن پرداخته بود- به اگزیستنس ترجمه کردهاند و همین ترجمه و درک غلط به فارسی هم منتقل شده است. .همچنین کتاب از قلم خوبی برخوردار است و زبانش مغلق و پیچیده هم نیست.
استاد دانشگاه شهید بهشتی در ادامه یادآور شد: در این کتاب کانت فیلسوف وحدت خوانده شده و این برخلاف فهم رایج از کانت است. همچنین در این کتاب شایسته بود به سهم هیوم در انقلاب کپرنیکی مفصلتر اشاره میشد. در ترجمه واژه Transcendental هم بهتر است به جای استعلایی از واژه فراتجربی استفاده شود.
در ادامه این نشست علی حقی استاد فلسفه دانشگاه فردوسی مشهد با بیان اینکه امروزه کارهای زیادی درباره کانت انجام میشود گفت: علیرغم اینهمه کار مبحث «مبانی مابعدالطبیعه علوم طبیعی» کانت خلائی در فارسی بود که در کتاب دکتر ماحوزی توجهی به آن شده است و جا دارد با توجه به اثر مستقل کانت در این حوزه، کتابی دیگر با همین عنوان نگارش شو تا حق مطلب به شایستگی ادا شود. به کفته وی، کتاب آقای ماحوزی برای اولین بار تلاش کرده است بخشی از این خلاء را پر کند.
در ادامه این نشست دکتر ماحوزی به پرسشهای منتقدین و حاضرین در جمع پاسخ گفت و اشاره کرد که در فصل هشتم این کتاب به موضوع وحدت در اندیشه کانت، آنگونه که در نقد سوم (نقد قوه حکم) ابراز شده است پرداختهام و نشان دادهام به چه معنا کانت در بحث تجزیه و ترکیب به عنوان دو رکن روش دکارتی، بزرگترین پیرو دکارت است.
او نخست مرزهای دانش را طبق ادعای پیشگفتار نقد اول از هم تفکیک کرده است و سپس آنها را به هم مرتبط میکند تا بدین ترتیب بعد از اجرای پروژه تفکیک قوای ذهن و تمییز قلمروهای ویژه هر کدام، ارتباط عملی آنها با یکدیگر را نشان دهد. با این تعبیر کانت فیلسوف انفصال و اتصال است و نه صرفاً انفصال.
مولف کتاب «فلسفه علم کانت» یادآور شد: بنابراین وقتی من از وحدت در نظام فکری کانت سخن میگویم منظورم آن است که کانت بعد از اینکه قلمرو فاهمه را که قلمرو علم تجربی و شناختهای متعین است از عقل جدا میکند و خیال را از این دو و در درون خود خیال هم خیال تعینی و تاملی را از هم متمایز ساخت، به ارتباط این قلمروها میپردازد. بنابراین با زدن این پلهاست که وجه حمایتی دیگر قلمرها از علم تجربی تبیین میشود.