به گزارش روابط عمومی پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی وزارت علوم، تحقیقات و فناوری دکتر رضا ماحوزی معاون پژوهشی پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی در چهارمین همایش کنکاشهای مفهومی و نظری درباره جامعه ایران که به همت انجمن جامعهشناسی ایران، ۲۸ و ۲۹ خرداد ۱۳۹۸ در دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران برگزار شد، سخنرانی خود را با عنوان
آموزش لیبرال در انقلاب سفید و سوء تبعات آن برای انسجام ملی
ارائه کرد.
وی در ابتدا با بیان اینکه دیوید مناشری در کتاب «نظام آموزشی و ساختن ایران مدرن» بر اساس رویکرد تضاد در برابر رویکرد کارکردگرایی، سقوط رژیم پهلوی در سال ۱۳۵۷ را روی میز گذاشته و به دنبال یافتن علل این سقوط از زاویه آموزش است گفت: میتوان همین پرسش را از منظری دیگر که معطوف به رابطه آموزش و انسجام ملی است بررسی کرد و نشان داد چرا آموزش لیبرال در نیمه اخیر پهلوی دوم علیه رژیم عمل کرد و در نهایت منجر به سقوط آن شد.
ماحوزی تاکید کرد: مجموعهای از زمینههای سیاسی- اجتماعی- اقتصادی و حتی بهداشتی در اواخر قاجار زمینههای انقلاب مشروطه و نظام دانایی نوینی را در ایران رقم زد که آن نظام دانایی به تاسیس نهادها و مراکز آموزشی و حتی دیوانسالاری نوینی در ایران منجر شد که ادامه همان برنامهها به اسفند ۱۲۹۹ رسید.
وی افزود: از ماجرای ۱۲۹۹ تا پایان قاجار و اعلام حکومت پهلوی حدود ۴ سال، با تحولات زیادی در عرصه اجتماعی روبرو هستیم. قدر مشترک این چهار سال ایده وحدت ملی است که این ایده در نظام آموزشی، دیوانسالاری و … ایران به طور جدی طرح شد و متناسب با این ایده سازوکارهایی هم تعریف شد. پهلوی اول با ماموریت ویژهای برای پیش بردن این ایده به سرکار آمد. هرچند تاخری نسبت به نظام دانایی داشت اما وقتی به سرکار آمد این نظام دانایی را با سرعت به پیش برد بگونهای که در طول ۱۶ سال حکومت پهلوی اول شاهد تاسیس نهادهای دانشی بسیاری از جمله دانشکدههای متعدد، دانشگاه تهران، فرهنگستان، اعزام به خارجها، کانون پرورش افکار و غیره هستیم.
عضو هیئت علمی پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی تصریح کرد: نکتهای که در پهلوی اول مورد نظر است تطابق نظام دانایی و آموزشی و نظام سیاسی است. یعنی هرچند ما بعد از ۱۳۱۳ با روحیه و رویه دیگری از پهلوی اول روبرویم اما آن نظام دانایی این اختناق را میپذیرفت و آن را در راستای همان ایده میدید. مثلث سه گانه شاه- میهن و خدا (یا شاه، میهن و ملت) مثلثی است که در پهلوی اول به طور جدی به مثابه یک ارزش و ایدئولوژی مورد توجه بود.
وی در ادامه تاکید کرد: از شهریور۱۳۲۰ تا ششم بهمن ۱۳۴۲ با شکافهایی در انسجام ملی روبرو هستیم. در این فاصله ایده وحدت ملی در جهان رخت بربست و نظم نوین جهانی تعریف شد، اقتصاد اولویت اول شد و برنامههای توسعه اقتصادی محور تنظیم روابط دیپلماتیک جهانی شد و جایگزین مسائل ایدئولوژیک نژادی و ملی گردید. در ایران در این بازه زمانی با یک نوع گیجی و گنگی سیاستگذاری روبرو هستیم. هرچند در این گیجی اقدامهایی درراستای آن مثلث وحدت ملی انجام میشد و گریزی هم به برنامه توسعه اول و دوم متناسب با اتفاقات عرصه جهانی زده میشد.
به گفته ماحوزی: از ۱۳۳۸ بخش اندکی از جامعه و حاکمیت برنامههایی ترتیب دادند تا متناسب با برنامههای توسعه اقتصادی، برنامههای آموزشیای را به اجرا درآورند از جمله تاسیس دانشگاههای جدید مانند دانشگاه پهلوی در شیراز یا دانشگاه آریامهر یا دانشگاهها و کالجهای صنعتی. در سال ۱۳۴۲ همسو با این برنامهها رسماً انقلاب سفید اعلام شد و همه برنامهها به آن سو معطوف گردید. سال ۱۳۴۲ درواقع پایانی بر آن گیجی و گنگی در امر آموزش در عرصه دربار و عمومی بود. در این زمان است که شاه به طور رسمی اعلام میکند که برنامه نظام آموزشی باید متناسب با برنامههای الگوی توسعه آمریکایی تنظیم شود. میتوانیم این تغییر رویکرد را نقطه آغاز آموزش لیبرال در ایران بدانیم.
ماحوزی در ادامه با بیان اینکه برنامه توسعه آموزش لیبرال مستلزم چند مولفه بود گفت: آزادیهای فردی، خلاقیتهای فردی و گروهی، مشارکتپذیری و یک نوع جامعه مدنی که از این نظام تربیتی منتج شود که قرار بود نتایج این نظام آموزشی را به نظام بازار و اقتصاد آزاد برساند، همگی گفتمان جدیدی را پیش کشیده بود که در مقابل نظام آموزشی پهلوی اول قرار داشت. این نظام آموزشی همبستههایی در سایر وزارت خانهها داشت. همه اینها برای این بود که بتواند برنامه قدرتمند اقتصاد بازار آزاد را پیش ببرد. اما در اینجا علیرغم همسویی ارکانهای متعدد، رکن نظام سیاسی با بقیه همسو نبود.
وی افزود: اقتدارگرایی پهلویها با توجه به اسناد و شواهدی که محمدرضا شاه بر جای گذاشته است نشان میدهد که شخص شاه همواره سعی داشت نقش پیشوا و رهبر را بازی کند. ناسازاری آنجا بود که این پیشوایی و رهبری در چارچوب یک نظام توتالیتر تدارک شده بود. به,نوان مثال در برنامههای توسعه و گزارشهایی که در رامسر به شاه داده میشد معمولاً ایشان نقش یک نوع گزارش شنونده و فرمان دهنده برای قدم بعدی انقلاب را ایفا میکرد. بنابراین آن آموزشهای لیبرال که مستلزم آزادی بود در عمل با ساخت سیاسی هماهنگی نداشت. این تناقض خود را در دو سال پایانی حکومت پهلوی نشان داد چرا که محصلان برآمده از مدارس و دانشگاههای لیبرال جدید خواستار آزادی و اعتراض و ایفای نقش جدی در عرصه اجتماعی و سیاسی بودند و ساخت سیاسی قدرت این تمایل را سرکوب میکرد. در این میان، ورود سه جریان چپ، مذهبی و ملی و مذهبی در جریان اعتراضها و جنبشهای دانشجویی هم از این شرایط استفاده میکرد و بر آتش اعتراضات نفت میپاشید.
این موضوعی است که مناشری را در کتاب فوقالذکر گیج میکند مبنیبر این که چگونه میشود نظامی که تا این اندازه برای آموزش هزینه کرده است، همین نظام آموزشی علیه آن انقلاب میکند؟ پاسخ مناشری این است که آگاهی طبقاتی لزوماً به نتایج مثبت منجر نمیشود، بنابراین تضادی در این موضوع وجود دارد. نظام دانایی که در انقلاب سفید توسط شئون متعدد (دانشگاه، کالجها و …) تبیین شد، با آگاهی طبقاتی مشکل نداشت بلکه درگیر پارادوکسها و تضادهای آن نظام آموزشی با نظام سیاسی از یک سو و ساخت فرهنگی و اجتماعی جامعه بزرگسال ایران از سوی دیگر بود. هرچند شاه ابتدا برنامه اول و دوم توسعه را انجام داد و بعداً انقلاب سفید را علنی کرد، اما در عمل یکی از چرخهای این گاری از بقیه عقبتر بود و این عقب ماندن در نهایت به واژگونی گاری منجر شد. بنابراین خود برنامه آموزشی لیبرالی که پهلوی دوم بعد از انقلاب سفید در پیش گرفته بود نتوانست ایده انسجام ملی که در پهلوی اول خیلی برایش برنامه ریزی شده بود را همراهی کند.
وی در پایان یادآور شد: الگویی که شاه در ایران به دنبال آن بود از دو جنبه مورد هجمه قرار گرفت؛ ابتدا تربیت شدگان نظام آموزشی بودند که در انقلاب ۵۷ شعارشان این بود که فرد پیش برنده این جریان یک «دیگری» است و بنابراین ایده آموزش لیبرال که قرار بود به آزادی و شکوفایی بیشتر منجر شود به خودش بازگشت و به سرنگونی خودش منجر شد. دوم عدم تطابق خود این ایده آموزشی با سنت فرهنگی ایرانیان بود که اساساً با این نوع از فرهنگ و رفتار آشنایی و دمخوری چندانی نداشتند و لذا آن را در انقلاب ۵۷ و اندکی بعد در جریان انقلاب فرهنگی پس زدند. بنابراین این ایده هرچند با نظام سیاسی و اقتصادی تطابقی داشت اما هم نظام سیاسی و هم خودش را به زمین زد.