عمومی | پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی

نشست«وعده روشنگری و اهمیت جامعه‌شناسی فرهنگی»برگزار شد

به گزارش روابط عمومی پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی وزارت علوم، تحقیقات و فناوری، نشست«وعده روشنگری و اهمیت جامعه‌شناسی فرهنگی» با حضور پروفسور دیک هوتمان استاد جامعه‌شناسی دانشگاه لووِن بلژیک دوشنبه ۱۹ فروردین ماه در سالن دکتر قانعی راد پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی برگزار شد. در ابتدای این نشست هوتمان بابیان اینکه در این ارائه قصد دارم به سه پرسش مهم پاسخ دهم گفت:  این سه پرسش عبارتند از؛ جامعه‌شناسی فرهنگی چیست؟ چرا جامعه‌شناسی فرهنگی به جامعه‌شناسی پوزیتیویستی ارجحیت دارد و درواقع مشکل جامعه‌شناسی پوزیتیویستی چیست؟ و اینکه ما چگونه می‌توانیم پژوهش کمی را در جامعه‌شناسی فرهنگی تقویت کنیم.

وی در ادامه افزود: تفاوت بین جامعه‌شناسی فرهنگی و جامعه‌شناسی پوزیتیویستی چیزی است که به لحاظ روش‌شناختی اشتباه گرفته می‌شود. یعنی همان چیزی که همگان تصور می‌کنند که جامعه‌شناسی پوزیتیویستی از روش‌های کمی استفاده می‌کند اما جامعه‌شناسی فرهنگی از روش‌های کیفی استفاده می‌کند، درصورتیکه ما هر دو مدل را در جامعه‌شناسی فرهنگی داریم. اما حقیقت این است که تفاوت در هستی‌شناسی و معرفت‌شناسی این دو است.

به گفته هوتمان: نگاه هستی‌شناسی یعنی اینکه آنها چه تصوری از واقعیت اجتماعی دارند و نگاه معرفت‌شناسی هم این است که آنها چه تصوری از دانش اجتماعی دارند. جامعه‌شناسی پوزیتیویستی معتقد است که در لایه زیرین فرهنگ یک دانش اساسی‌تر وجود دارد که ما باید به دنبال آن برویم و فرهنگ را همان چیزی می‌داند که مردم تصور می‌کنند. به همین دلیل فرهنگ از اهمیت زیادی برخوردار نیست. در مقابل جامعه‌شناسی فرهنگی فرهنگ را اساسی‌تر می‌داند و معتقد است که همان چیزی که مردم به عنوان فرهنگ می‌دانند و برداشت می‌کنند اساسی‌تر و مهمتر از آن چیزی است که درواقعیت اتفاق می‌افتد. یعنی آن چیزی که فکر می‌کنیم مهمتر از واقعیتی است که رخ می‌دهد.

وی در ادامه افزود: این ایده اصلی جامعه‌شناسی فرهنگی با ایده‌های پوزیتیویستی که از روشنگری گرفته شده است تضاد دارد، اگر بخواهیم فرهنگ را اساسی‌تر بدانیم و ورای آن را  در نظر بگیرم یک حقیقت اساسی‌تر وجود دارد و واقعیت اجتماعی چیزی است که ما با فرهنگ نمی‌توانیم به آن دست پیدا کنیم. جامعه‌شناسی باید به دنبال دانشی باشد که آن واقعیت اجتماعی را پیدا می‌کند.

هوتمان یادآوری کرد: برداشت سوم که پوزیتیویسم دارد این است که دانش جامعه‌شناسی درباره یک واقعیت اجتماعی حقیقی است یعنی چیزی که ما آن را نرمال می‌نامیم و این ایده‌ها را ما در کارهای مارکس متاخر و در کارهای آغازین دورکیم می‌بینیم.

استاد دانشگاه لووِن بلژیک با اشاره به ایده مارکس که منافع اقتصادی طبقه کارگر با طبقه سرمایه‌دار متضاد است گفت: به همین دلیل تضاد طبقاتی‌ای که بین آنها وجود دارد منطقی است و این همکاری بین دو طبقه است که غیر منطقی است. همچنین مارکس معتقدبه آگاهی طبقاتی کاذب هم هست یعنی کارگرهایی که می‌خواهند سرمایه‌داری را حفظ کنند یا اینکه در سازوکار سرمایه‌داری کار می‌کنند آدم‌هایی هستند که از وضعیتی که در آن هستند آگاهی ندارند.

وی افزود: از طرفی یک نوع منطق پوزیتیویستی هم در کارهای دورکیم وجود دارد، دورکیم معتقد است که کار و سرمایه به دنبال منافع اقتصادی یکسانی هستند و به همین دلیل تضاد طبقاتی یک آسیب است و همکاری بین طبقات است که نرمال تصور می‌شود. دورکیم معتقد است که همکاری بین کار و سرمایه در جوامع سرمایه‌داری یک وحدت ارگانیک و نرمال است اما تضاد طبقاتی غیر نرمال است.

هوتمان ضمن بیان شباهت بین کارهای دورکیم و مارکس گفت: با اینکه به نظر می‌رسد که هر دو تلاش دارند که دو ایده متفاوت را بیان کنند اما در واقع هردو نگاه یک سویه پوزیتیویستی دارند چرا که هردو معتقدند که واقعیت اجتماعی فرهنگ یک واقعیت اجتماعی غیرحقیقی است. یعنی آن چیزی که مردم برداشت می‌کنند به لحاظ اجتماعی اشتباه است و باید با یک دانش درست جایگزین شود. چون هر دو نگاهشان به مردم یک نگاه آسیب‌شناسانه و اخلاقی است و می‌خواهند آن چیزی که اشتباه است را اصلاح کنند.

وی افزود: هر دو معتقدند که اگر تصور کنیم که فرهنگ چیزی است که تصور مردم است پس چیزی اساسی‌تر از این وجود دارد. مارکس معتقد است که جامعه سرمایه‌داری یک جامعه مدرن است و  تضاد غیر قابل حلّی بین کار و سرمایه وجود دارد، دورکیم معتقد است که جامعه مدرن یک جامعه صنعتی است و منافع مشترکی در صنعت برای همه وجود دارد.

هوتمان با بیان اینکه پیامدهای ناخوشایند پوزیتیویسم برشمرد و گفت: سیاست جایگزین علم شده است و جامعه‌شناسی هم به یک دین جدید تبدیل شده است یعنی همان گونه که مارکس و دورکیم نگاهی اخلاقی به جامعه دارند و انگار جامعه‌شناسی را به یک علم سکولار تبدیل کرده‌اند که چه چیزی اخلاقی یا غیر اخلاقی و چه چیزی درست یا درست نیست؟ دیگر اینکه افرادی که دانش آکادمیک ندارد را در حاشیه قرار می‌دهد.

استاد دانشگاه لووِن بلژیک در ادامه با اشاره به اینکه در نگاه فرهنگی وبر هم انگیختارهایی به کنش‌های مردم وجود دارد گفت:  این به جامعه‌شناسی فرهنگی ارتباط دارد. در کارهای متاخر دورکیم هم جهان‌بینی‌های مردم به عنوان محرکی برای کنش‌هایشان دیده می‌شود. به هر حال هر دو اینها نشان می‌دهد که یک ارتباط علّی بین اتفاق‌هایی که می‌افتد وجود دارد. یعنی وبر و دورکیم هر دو به اینها معتقدند.

وی با اشاره به کاری که در دهه ۹۰  با عنوان طبقه مرده انجام داده است گفت: نگاهی که به طبقه در قبل وجود داشت صرفاً اقتصادی بوده و درکی که از طبقه وجود داشت این بود که طبقه کارگر براساس منافع اقتصادی‌اش تعریف می‌شود و چون الان دیگر قابل تحلیل نیست که چرا طبقه کارگر به احزاب چپ رای نمی‌دهند و به احزاب راست‌گرایانه‌تر رای می‌دهد؟ این با آن برداشتی که جامعه‌شناسان داشتند نمی‌خوانده است.

به گفته هوتمان: یافته‌های تجربی نشان می‌دهد که بعد از جنگ جهانی دوم ارتباط مستقیم بین طبقه و سرمایه اقتصادی و نوع رای‌دهی تغییر پیدا کرده است. برای همین، این تصور اشتباه که بعد از جنگ جهانی دوم دیگر مردم طبقاتی رای نمی‌دهند بوجود آمده است.

هوتمان گفت: ماباید دو عامل، یکی سرمایه اقتصادی و دیگری سرمایه فرهنگی را در نظر بگیریم. باید توجه کنیم که ما عامل مهمی را در بررسی طبقاتی در رای دادن در نظر نگرفته‌ایم یعنی درواقع اینگونه نبوده که طبقه ازبین رفته است بلکه یک عامل خیلی مهم به اسم فرهنگ را در نظر نگرفته‌ایم. مانباید فرهنگ را یک لایه زیرین بدانیم بلکه نگاهمان به فرهنگ باید خیلی سوبژکتیوتر از چیزی باشد که تا کنون بوده است.