عمومی | شورای عالی انقلاب فرهنگی

امروز تئاتر ایران از گذشته بسیار شکوفاتر است

به مناسبت چهلمین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی، نشریه «نامه شورا» گفت‌وگوهایی با مسئولین و صاحب‌نظران حوزه‌های مختلف علم و فرهنگ انجام داده‌ است.
در اولین قدم با «شهرام کرمی» مدیرکل مرکز هنرهای نمایشی به صحبت نشستیم تا روند چهل ساله تئاتر ایران را با هم بررسی کنیم:
آقای‌کرمی. بحث را از سال ۱۳۵۷ و زمانی که انقلاب اسلامی پیروز شد، آغاز کنیم. در سال ۱۳۵۷ چه وضعیتی داشت و سیر خود را بعد از انقلاب چگونه آغاز کرد؟
تئاتر قبل از انقلاب یک جریان پر شور داشت که به تناسب شرایط انقلابی که مردم ما درگیر آن بودند تئاتر ما هم دچار همین هیجان شده بود. بعد از سال ۱۳۵۷ تقریباً تا سال ۱۳۶۰ تئاتر ما دوره جدیدی را طی می کرد، یک دوره‌ای که در واقع می‌توانیم اسم آن را نوزایی بگذاریم، یعنی نوزایی در تئاتر ما بود. این که خیلی‌ها نمی دانستند واقعاً باید چه نوع تئاتری را شکل بدهند، نمی‌دانستند انقلاب چه خواسته‌ای از تئاتر دارد و خیلی از هنرمندان  فکر می‌کردند شاید ما تئاتری نداشته باشیم. خیلی‌ها هم که تئاتر اجرا می‌کردند نوع تئاترشان دچار تناقض بود. برای همین اگر شما بعد از ۱۳۵۷ تا ۱۳۶۰ را نگاه کنید تنوع عجیبی در تئاتر می‌بینید. یعنی همه گونه تئاتری اجرا می‌شود و یک چند گانگی را در آن دوره می توانید ببینید.
اما اگر قرار باشد جو آن دوره را درخصوص ماهیت تئاتر ارزیابی کنیم، می توانیم بگوییم تئاترآن دوره، تئاترتبلیغی - هیجانی بود که تحت تاثیر شور انقلابی ایجاد شده بود و حتی می‌بینیم تا سال های ۱۳۶۳،۱۳۶۳ هم تئاتر ما به شکلی درگیر مفاهیم انقلابی بود. مثل خان و خان بازی، آزادی‌خواهی، ستیز با استثمار، اینها همه موضوعاتی بود که در کارهای اواخر دهه ۱۳۵۰ و اوایل دهه ۱۳۶۰ کاملاً نمود داشت. ولی به مرور تئاتر ما تثبیت شد و می‌توانیم بگوییم از آغاز دهه ۱۳۶۰ تئاتر توانست به یک شکل تثبیت شده برسد، تئاترهای سرگرمی ما قالبشان را فهمیدند، تئاترهای حرفه‌ای ما فهمیدند که باید در چه قالبی کار کنند و این هویت ایجاد شد که یک جورتئاتر ایرانی اسلامی روی صحنه می تواند حضور موفق و درخشانی داشته باشد. یک سری اتفاقات شکل گرفت که بیشتر حالت آزمون و خطا برای آن شرایط فرهنگی داشت تا بتواند این شرایط را تجربه کند و به نظر من از سال ۱۳۶۲،۱۳۶۳ ما شاهد یک نوع تثبیت تئاتری هستیم که دیگر می‌توانیم بگوییم تئاتر بعد از انقلاب اسلامی شکل گرفته است.

فکر کنم تا سال ۱۳۶۷ کم کم دوباره تئاتر به دوران پررونق خود را شروع کرد.
خدمت شما عرض کنم که در دهه ۱۳۶۰ تحت تاثیر فضای جنگ تحمیلی تئاتر بیشتر یا حالت پرهیجان و پر شور داشت، یا حالت تئاتر ویترینی، یعنی چه تهران و چه شهرهای دیگر سعی می کردند یک سری نمایشنامه‌های نویسندگان معروف را اجرا کنند، یعنی به یک شکلی ماهیت تئاتر داشت حفظ می‌شد ولی هنوز تبدیل به یک جریان نشده بود و تئاتر در حال ارزیابی رابطه فرهنگی خود با مردم بود. به این معنی که تاثیر جنگ به شدت زیاد بود یا نمایش‌های حماسی و انقلابی و گرایش به نمایشنامه‌های شاهنامه‌ای، اسطوره‌ای و آثاری که می‌توانست روح سلحشوری را در مردم زنده کند و در کنار آن نمایش‌های سرگرم کننده یک مقدار گسترش پیدا کرد.
تا زمانی که جنگ تحمیلی تمام شد و تئاتر نیاز به یک پوست‌اندازی داشت، یعنی نیاز بود شور و هیجان نسل بعد از انقلاب، یک حرکت جدیدی را آغازکند. در نتیجه یکی از درخشان‌ترین دوران تئاتری ما شکل گرفت. من آن دوران را دوران تثبیت می‌دانم، جایی که دیگر دوباره فعالیت‌های موثر در تئاتر شکل گرفت. اگر تا پیش از این ما جریان تولیدی، آموزشی نداشتیم، همه اینها احیاء شد. شاهد یک نهضتی تحت عنوان آموزش تئاتر درشهرهای ایران و درکشورمان بودیم و به فاصله خیلی کوتاهی دانشگاه‌های هنری و دانشگاه‌های تئاتر ما رونق گرفتند. سال ۱۳۷۰ گروه تئاتر در دانشگاه آزاد تاسیس شد. اینها آغاز دوران تثبیت تئاتر ما بود و می‌توان گفت یکی ازبهترین دوران ما، تجربه شد. نسل جوان و نسل اول انقلاب به شکلی به سمت تئاتر گرایش پیدا کرد. پیشکسوتان سعی کردند با نقش آموزشی خودشان به رشد تئاتر کمک کنند و انجمن نمایش یعنی اولین تشکل فراگیر تئاتر در سراسر کشور در این دوره شکل گرفت و تئاتر بعد از انقلاب ما بسیار مدیون آن دوران طلایی است، دورانی که شرایط اجتماعی ایجاب می‌کرد و در کنار آن مدیران با ذوق و با برنامه‌ای که حضور داشتند،کمک کردند که این شرایط احیاء شود. ردیف بودجه و بودجه خاص تئاتری تعریف شد، تولیدات تئاتری رونق گرفت و اولین مراودات بین‌المللی اتفاق افتاد.

سپس یک دوره رکود در تئاتر داشتیم که تقریباً تا سال ۱۳۷۶ ادامه داشت و بعد دوباره جریان با شتاب ادامه پیدا کرد. این دوران رکود چرا اتفاق افتاد.
بعد از آن شوری که آن دوره اتفاق افتاد، خود به خود به قول شما یک دوران رکود شکل گرفت به دلیل این که نسل جوان به تئاتر رجوع کرد ولی فرصتی برای ابراز اندام پیدا نکرد و تئاتر همچنان در خدمت نسل پیش از انقلاب بود. یعنی پیشکسوتان و فعالان ما نسلی بودند که جزو  فعالان قبل از انقلاب بودند. ضرورت داشت یک تغییر نسل اتفاق بیفتد. این تغییر نسل پیشتر اتفاق افتاده بود ولی به عنوان عوامل اجرایی دخیل بودند. ضرورت داشت که دیگر حالا تئاتر دست نسلی باشد که خودشان فعال تئاتر شوند.
این دوران رخوت تا سال ۱۳۷۶ ادامه داشت و با تغییر شرایط اجتماعی، سیاسی در سال ۱۳۷۶، دوران بسیار موفقی در تئاتر رونق گرفت که من اسمش را می‌گذارم دوران جوانان تئاتر انقلاب اسلامی و ناگهان شاهد ظهورگروه زیادی از هنرمندان جوان هستیم که خیلی هم زود توانستند راه موفقیت را مطرح کنند. شخصیت‌های زیادی از سال ۱۳۷۶ به بعد وارد تئاتر شدند که حالا جزء پیشکسوتان حرفه‌ای ما هستند. یعنی پیشکسوت هم شدند ولی درآن دوران به عنوان جوان‌های بیست و چند ساله به تئاتر رونق دادند و تئاتر با رونق زیادی مواجه شد. تئاتر شهر چند اجرایی شد، سالن‌ها محدود بود ولی رونق بسیار خوبی در زمینه تئاتر اتفاق افتاد، به خاطر این که نسل جوان به تئاتر رو آوردند و از همه مهم‌تر، تئاتر ایران بین المللی شد و در جشنواره تئاتر فجر مراوده با گروه‌های خارجی ایجاد شد. تبادل تجربه، تکنیک، گسترش دانشگاه و همه اینها باعث شد ما شاهد یکی از پررونق‌ترین دوران‌های تئاتر ایران باشیم.

این رونق ادامه داشت تا دوباره یک رخوت در تئاتر ایجاد می‌شود. چرا این اتفاق افتاد؟
وقتی ما تاریخ را مرور می‌کنیم، می‌بینیم که هر دوره ای ویژگی خاص خود را دارد و وقتی یک رونقی اتفاق می افتد، بعد از آن یک رکود، طبیعی است. این مسئله در فضای هنر و تاریخ هنر همه کشورها وجود دارد. اگردوران طلایی هنری را مقایسه کنید می بینید که همیشه یک دورانی برتر ازبقیه دوران است که به آن دوران طلایی می‌گوییم، بعد شاهد هستیم که یک دورانی، دوران تثبیت می شود، بعد شاهد هستیم که یک دورانی، دوران تکرار می شود، یعنی بعد از آن شوری که اتفاق افتاد، ضرورت داشت که یک اتفاق دیگری در فضای تئاتر بیفتد.
ما زیرساخت‌هایمان محدود بود ولی طیف وسیعی هنرمند داشتیم، فارغ التحصیل داشتیم و نیاز بود که این زیر ساخت‌ها تغییر کند. در واقع می شود گفت که از اواخر دهه ۸۰ این ضرورت تغییر ایجاد شد، یعنی گسترش سالن‌ها. در شهرهای ما مجتمع‌های مختلفی ایجاد شد، در تهران سالن‌های جدیدی تاسیس شد و در نتیجه این اقدامات از سال ۹۰ دوباره یک نوزایی دیگری در تئاتر اتفاق افتاد. من خاصیت آن دوران را رونق ساخت سالن‌های نمایشی می دانم. ما تا پیش از این زیرساخت‌هایمان یکسان بود. در همین شهر تهران ما شاید زیر ۳۰ سالن داشتیم ولی یک دفعه از سال ۸۹-۹۰ سالن‌های ما گسترش پیدا کرد، شاهد افتتاح سالن‌های جدیدی بودیم که اینها به دایره سالن‌های نمایشی ما اضافه شدند. نهادهای دیگری نیز در حوزه تئاتر مشارکت کردند، مثلاًحوزه هنری سالن‌هایش را در عرصه تئاتر  فعال کرد، شهرداری به ساخت و ساز سالن‌های نمایشی رو آورد و باز شاهدیم که در آن دوران دوباره یک اتفاقاتی افتاد تا منجربه ظهور سالن‌های خصوصی شد.
در حال حاضر این تحول دیگر یک امر عادی شده است. یعنی ما الان شاهد رونق سالن‌های تئاتر هستیم، شاهد تعداد زیاد هنرمندان فعال تئاتر هستیم. بیش از ۱۴۰ تئاتر در شهر تهران اجرا می شود، اینها همه اتفاقاتی است که به عنوان توسعه تئاتر است ولی باز هم می بینیم تئاتر ما با تمام این ویژگی‌ها شاهد یک چندگانگی است. آن چند گانگی را نمی‌توانیم به عنوان رکود ببینیم، بلکه نیاز داریم چندگانگی، را درک کنیم. شاید نیاز به نسل جدیدی باشد، شاید نیاز به یک تحول اساسی باشد، شاید نیاز به نقش جدی و موثر دولت باشد. می‌توانیم در حوزه‌های مختلف در خصوص آن صحبت کنیم. اما چیزی که در دهه اخیر شکل گرفته، نقش فردی هنرمندان و بخش خصوصی درتئاتر است .

من سعی می کنم نظرات دیگران یا نقدهایی که مطرح می‌شود را بگویم. وقتی ما می‌گوییم تئاتر خصوصی، خصوصی را یک مقدار بد ترجمه می‌کنیم و بد عمل می‌کنیم، که نتیجه آن می‌شود سرمایه سالاری، می‌شود جذب مخاطب به هر شیوه‌ای که خودتان بهتر می‌دانید. آوردن چند چهره سینمایی که مثلاً فروش برویم و واقعاً تئاتر از لحاظ ارزش‌های هنری پایین است. طرف می‌گوید سالن خصوصی دارم پول هم می دهم. یا تبدیل می‌شود به تئاتری که ۲۵۰ هزار تومان هزینه بلیط آن است. چرا این اتفاق می افتد؟ بعد از ۴۰ سال تجربه مدیریتی مرکز هنرهای نمایشی، نقش مرکز کم‌رنگ شده است. شاید به این دلیل است که این چند گانگی وجود دارد. ما کمتر شاهد سیاست‌گذاری فرهنگی در حوزه تئاتر هستیم که تئاتری محصول سیاست گذاری باشد. احساس می‌کنم تئاتر خصوصی به ما ضربه می‌زند. به سیاست‌گذاری‌های فرهنگی، به اسناد بالا دستی، یا به سیاست‌های کلان  فرهنگی کشور ضربه می‌زند.
اشاره خوبی داشتید. چرا نقش مرکز هنرهای نمایشی کمتر شده است؟ ما وقتی می گوییم نقش نهادهای دیگر یا نقش بخش خصوصی پررنگ می‌شود، طبیعی است نقش مرکزیت اداره کل هنرهای نمایشی کمتر می‌شود. ما در یک حوزه‌هایی گستردگی داشتیم، ولی در حوزه ساختار اداری مرکز هنرهای نمایشی متاسفانه به ضرورت زمان گسترش پیدا نکرده است. همین ساختاری که ما داریم، ساختار ۴۰ سال پیش است و هیچ تغییری نکرده در صورتی که شما در سازمان‌های دیگر می‌بینید که به همان میزان که گستردگی ایجاد شده، تنوع ایجاد شده و ساختار هم بزرگ شده است. جمع تئاترهای ما از ۱۰  تئاتر در هر شب به ۱۴۰ نمایش در هر شب رسیده است ولی هنوز همان ساختار ۴۰ سال پیش را داریم و تحولی ایجاد نشده است. پس به مرور نقش اداره کل هنرهای نمایشی در جریان‌های تئاتری کم رنگ‌تر شده است.
چند وقت پیش  موضوعی تحت عنوان ضرورت ایجاد سازمان تئاتر مطرح شد که اتفاقاً خود آقای منتظری هم یکی از مدافعانش بودند، گفتم وقتی تئاتر توسعه پیدا می کند، به تناسب آن باید سازمان تئاتر هم برایش تاسیس شود. چرا سازمان سینمایی داریم ولی سازمان تئاتر نداریم. نقش سینما را در جامعه را ببینید به تناسب همان ساختار تغییرپیدا کرده است اما ما از مرکز به اداره کل تبدیل شدیم و در واقع روند معکوس را طی کردیم. می‌بینیم نقش اداره کل در حوزه‌های مختلف کمتر شده است و عملاً تنها یک نقش نظارتی – حاکمیتی پیدا کرده است. در صورتی که ما باید نظارت، سیاست گذاری و برنامه‌ریزی حوزه تئاتر را بتوانیم توامان با هم پیش ببریم.

که الان سیاست‌گذاری و برنامه‌ریزی را تقریباً نداریم .
در آن حوزه فعالیت می‌کنیم ولی تقریباً کم‌رنگ است. مثلاً ما درحوزه تئاتر خصوصی، رسماً اهرم‌های برنامه‌ریزی‌مان را از دست دادیم، برای همین تئاتر خصوصی یک نوعی از تئاترخاص را پیشنهاد داده که درآن سرمایه‌گذاری معنی پیدا می‌کند، گسترش سلبریتی‌ها معنی پیدا می‌کند و بعد به مرور تئاتر به سمتی می‌رود که مخاطب بیشتر از هر چیزی ارزش پیدا می کند تا اندیشه بخواهد اهمیت پیدا کند.

نقش دانشگاه‌‌ها در گسترش تئاتر چیست و آیا تئاتر ما با جریانات فکری در حوزه‌های مختلف ارتباط مناسبی دارد؟
یکی از موانعی که در تئاتر مانع می‌شود تا نتوانیم اهمیت و ارزش تئاتر را گسترش دهیم، شاید این است که در حوزه‌های مختلف نتوانستیم ارتباط و تعامل با مثلاً فیلسوفان این رشته برقرار کنیم. همیشه نقش بزرگان ادبی و هنری، در جریان‌سازی بسیار اهمیت داشته است. چه در ماهیت هنر و چه در شکل هنر. اگر به جریان‌های هنری هم نظر کنید، می بینید نقش افراد تراز اول فکری درآن بسیار جدی بوده است. شاید نیاز باشد که در شرایط فعلی، این نقش را دانشگاه‌ها به دوش بگیرند. تئاتر ما مدیون حضور دانش آموختگان تئاتر است. الان تئاترمان در واقع در اختیار فارغ التحصیلان تئاتر است. یعنی اگر میانگین بخواهیم ارزیابی کنیم ۸۰ درصد جمعیت تئاتر ما جمعیت تئاتر با دانش هستند که تئاتر را از محافل علمی آموخته‌اند. اما متاسفانه در دانشگاه‌های ما این تعامل بین رشته‌ای وجود ندارد. نقش جریانات فکری در فضای هنری ما بسیار کم‌رنگ شده و همین عامل باعث شده که حتی ما در فعالیت صنفی هم دچار مساله و مشکل باشیم. یعنی درکارجمعی، در ارتباط و در تعامل با اهل اندیشه دچار چالش باشیم.
من بخشی از این را حاصل سیستمی می دانم که در دانشگاه‌های ما  اعمال می‌شود که باعث می‌شود این مراوده وجود نداشته باشد. مثلاً الان نقش دانشگاه‌های ما در تئاتر کشور چگونه  است؟ غیر از این است که فقط گروهی را آموزش می‌دهند؟ تازه چه آموزش و با چه کیفیتی؟ ما قارچ گونه آموزشگاه‌هایمان زیاد شده است و فقط روی آورده‌ایم به شکل آموزش، ولی ماهیتاً هنوز به سمتی که بتوانیم حتی روی کیفیت یا روی فکر فارغ التحصیلان‌مان نقش جدی و اساسی داشته باشیم، نرفته‌ایم. من همیشه یک مثال می‌آورم. می‌گویم اگر شما فارغ التحصیل نمایشنامه نویسی شوید یا فارغ التحصیل بازیگری، تفاوتی بین این دو اتفاق نمی افتد. یعنی امکان ویژه ای برای شما ایجاد نشده است. برای این که نتوانسته‌ایم این حوزه‌ها را از هم تفکیک و تخصصی کنیم. هنوز نتوانسته‌ایم جریان بهره‌مندی از ادبیات داستانی را تبدیل به یک موج کنیم. چون نتوانسته‌ایم این کار را انجام دهیم، جریان ادبیات نمایشی ما هم یک جریان مستمر نشده است. در حال حاضر چه‌قدر از جریان مستمر ادبیات نمایشی،  نویسندگان و درام نویسان معتبر بهره می‌بریم؟ چه قدر درام‌نویسی داریم؟ ما هنوز این را هم نتوانستیم به یک موج یا جریان تبدیل کنیم. شاهد این هستیم که روزانه تعداد زیادی هنرمند به عنوان نویسنده ظهور می‌کنند. ولی اگر همین حالا بخواهید مثلاً ۳۰ نفر درام نویس را اسم بیاورید که دائم کارشان اجرا می‌رود، نمی‌توانیم. کارگردان یا بازیگر داریم که مستمر کار می‌کنند ولی این بخش پایه‌ای را نتوانسته‌ایم ایجاد کنیم. در صورتی از جهت تاریخی که مرور می‌کنید می‌بینید که در دوره‌های مختلف، تاثیر نویسنده‌ها در تئاتر این کشور چه قدر موثر بوده است. آثاراقتباسی و آثار زبان ترجمه‌ای تبدیل به موج شده‌اند. زبان ترجمه‌ای یعنی اینکه هویت ایرانی ندارد. آثار نویسندگان ایرانی که سعی می کنند شبیه آن‌ وری‌ها بنویسند، خود به یک موج تبدیل شده است. نویسندگان با اصالت ایرانی خیلی خیلی کم داریم و در این فضا دچار چندگانگی هستیم و ارتباط و تعامل با فیلسوفان این رشته، می‌تواند به شدت به هویت این بخش‌ها کمک کند.

من احساس می‌کنم اگر مرکز هنرهای نمایشی در سال ۱۳۹۷ انرژی خود را بگذارد و این چندگانگی‌ها را سمت و سو داده و روی آنها سیاست‌گذاری کند، می‌تواند اتفاقات بزرگی در تئاتر ایجاد کند. البته اگر ما برای ۴۰ سال آینده خود هدفی داشته باشیم.
بله بدون شک می‌شود. در اینجا عوامل زیادی دخیل هستند. یک بخشی از آن دست هیچ نهاد و ارگانی نیست، ولی می‌شود شرایط آن را ایجاد کرد. مثلاً در تئاتر فرانسه، در دوره‌ای در اوایل قرن بیستم که تصمیم گرفتند تئاتر ملی را احیا کنند، خود سیستم حاکمیت تصمیم گرفت که بر روی تئاتر ملی تاکید کند تا حدی که بتوانند مولیر را به عنوان یک نویسنده برتر جهانی مطرح کنند و واقعاً این برنامه‌ریزی که داشتند تاثیرداشت. شما بعد ازآن می‌بینید که تحت این شکل برنامه‌ای که داشت دنبال می‌شد، در قرن بیستم چه نویسنده‌های خوبی در فرانسه ظهور پیدا کردند. یعنی سیستم حاکمیتی سعی کرد جریان تئاتر ملی را  به یک روند و جریان موثر تبدیل کند. اگر تئاتر انقلاب اسلامی ما حداقل روی یک سری از اصول و در واقع ارزش‌های اجتماعی جامعه و معیارهای فرهنگی، هنری تاکید کرده و برایش راهبرد و برنامه داشته باشد و چشم‌انداز تدوین کند، قطعاً می‌توانیم در یک برنامه ریزی کوتاه مدت و دراز مدت، یک موج خوب هنری ایجاد کنیم. ما در طول ۴۰ سال گذشته متاسفانه فاقد چنین رویکردی بودیم و نتیجه‌اش این است که ما هنوز یک سند تئاتر نداریم .

من با این نظرتان موافق نیستم. ما اسناد بالا دستی داریم، مثل سند مهندسی فرهنگی کشورکه در شورای عالی انقلاب فرهنگی به تصویب رسیده است. اسناد دیگری هم داریم که متاسفانه تاکنون وزارت ارشاد یا زیرمجموعه‌های آن حاضر به اجرای آن نیستند.
من وقتی راجع به سند تئاتر صحبت می‌کنم منظورم اسناد مکتوب ثبت شده نیست. من منظورم سندهای راهبردی است که بتواند سندهای راهبردی تبدیل به ایده‌های اجرایی شود. و الا ما در تمام حوزه ها قوانین، ضابطه، آیین نامه یا شیوه‌نامه داریم. حداقل در حوزه تئاتر با صحبت‌های شما موافقم. ما در حوزه هنر اتفاقاً سند بالا دستی داریم. شورای عالی انقلاب فرهنگی برای ما قوانین نظارت ارزشیابی را تعریف کرده است. ولی در موسیقی نداریم. ما حداقل در این زمینه پیشتازیم. این که من می‌گویم ما سندی نداریم یعنی این که سند یکسانی که برای اداره کل هنرهای نمایشی، آموزش عالی، حوزه هنری و همه آنهایی که در حوزه تئاتر هستند نداریم تا مطابق آن الگو جلو بروند. ما الان با چندگانگی پیش می‌رویم.

این انتظار که ما یک دستورالعمل داشته باشیم و همه دستگاه ها به آن عمل کنند را بعید می‌دانم هرگز اتفاق بیفتد؛. ولی مرکز هنرهای نمایشی، آیا الگو یا برنامه‌ایی داشته که بعد از اجرای و مشخص شدن نتایج آن، به مرکز هنرهای نمایش حوزه هنری رفته و بگوید ما روی این الگو عمل کردیم و خوب جواب داده است و شما هم به آن عمل کنید؟
این نکته درست است. همین کنار دستتان یک آیین نامه جشنواره تئاتر فجر هست. ما ۳۷ دوره جشنواره داشتیم، آیین‌نامه نداشتیم. ما این آیین نامه را به عنوان یک سند بالا دستی تدوین کرده و برای آن هم وقت صرف کردیم. الان چه قدر خودمان در آن چهار چوب رفتار می‌کنیم؟ چه‌قدر مطابق آن عمل می‌کنیم؟ من می‌گویم این اسناد را داریم، چه قدر مطابق آن عمل می کنیم، چه‌قدر با آن روش جلو می‌رویم؟ آیا سال دیگر که من نباشم مطابق آن جلو می رویم؟ چه ضمانتی هست؟ ما در سطح کلی متاسفانه در عرصه فرهنگی و هنری‌مان هنوز نتوانسته ایم ساختاری درست کنیم که به آن عمل کنیم. ما مشکل‌مان همین است و حتی در آن مواردی که در خصوص آن قانون داریم دچار چندگانگی هستیم. ما نمایشی را سال پیش تایید کردیم، امسال به آن مجوز نمی دهیم. یا نمایشی را که امسال تایید می‌کنیم سال بعد به آن مجوز نمی‌دهیم. ما اصولمان تغییر کرده؟ نه، قانون اساسی‌مان تغییر کرده؟ نه. پس چه شده که نگاهمان تغییر می‌کند؟ یعنی که ما پایبند به آن ساختار نیستیم که بتوانیم مطابق آن پیش برویم. این را یک آفت در تمام حوزه‌های اجرایی‌مان می دانم و معتقدم درحوزه فرهنگ و هنر به جهت تنوع، گستردگی، ایده‌های مختلف و آفرینش‌گری، خیلی وسیع‌تر است.

شورای عالی انقلاب فرهنگی چگونه می‌تواند به شما کمک کند؟
اگر بخواهم بگویم قوانین و سند تدوین کند که به اندازه کافی داریم. به نظر من شاید شورای عالی انقلاب فرهنگی، می تواند تاکید داشته باشد به این که در ساختار نهادهای فرهنگی و هنری ما، تئاتر بتواند نقش موثرتری داشته باشد. جالب است در حوزه تئاتر خیلی‌ها فقط ما را مسئول می‌دانند. در صورتی که کمتر از ۵۰ درصد از اعتبار تئاتر کشور برای ما می باشد. بالای ۵۵ درصد برای نهادهای دیگر هست، ولی کسی از اینها پاسخ‌گویی را طلب نمی‌کند. شایدخود شورای عالی فرهنگی هم فکر می‌کند باید فقط از ما مطالبه داشته باشد ولی نهادی مثل حوزه هنری، مثل کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان یا بنیاد شهید که از اعتبارات سالیانه تحت عنوان تئاتر بهره می‌برند، در این حوزه پاسخگو نیستند. کسی از آنها مطالبه ندارد و همه فکر می‌کنند ما باید پاسخگو باشیم. به نظر من اگر شورای عالی انقلاب فرهنگی بتواند روی این نقش تعامل نهادهای هم هدف متمرکز شود، خیلی می تواند موثر باشد، همان نکته‌ای که شما در مورد کنکور گفتید. بالاخره یک جا این تعامل به وجود می‌آید. مثلاً در نظام سیستم بانکی ما تعریف منسجمی داریم. در ابتدا نهادهای پولی تشکیل شدند، هر کدام زیر مجموعه یک وزارتخانه بودند، ولی بعد از یک مدت بانک مرکزی به این نتیجه رسید که باید آنها را حتماً یکی کند و همه آنها تابع یک قانون شوند. ما الان نقاط فرهنگیمان خیلی از هم پراکنده است. ما یک مسیرمی‌رویم و حوزه هنری یک مسیر. به نظرم نقش شورای عالی انقلاب فرهنگی برای این که این دو را هم هدف کرده و بتواند در کنار هم تعریف کند، یکی از جدی‌ترین نقش‌هاست که می‌توانیم برای ۴۰ سال آیندهتئاتر، یک چشم انداز روشن ترسیم کنیم.
من معتقدم در عرصه فرهنگی، این چند گانگی باید به یک شکلی حل شود. الان آموزش و پرورش تکلیفش با مدارس غیر انتفاعی و با موسسات آموزشی معلوم است و چون یک چارچوب قانون مشخص دارند، سیستم آموزشی ما هم روی خط مستقیم و بر روی یک ریل حرکت می‌کند. معتقدم در عرصه فرهنگی و هنری هم ما می توانیم این اتفاق را شکل دهیم و به خصوص آن چیزی که شورای عالی انقلاب فرهنگی می تواند برای آینده بر روی آن فکر کند، نقش اصناف است. همه چیز را دولتی نبینیم. نقش اصناف می‌تواند در رونق تئاتر ما خیلی موثر باشد. نقش بخش خصوصی می‌تواند خیلی موثر باشد. به نظرم اگر روی این مقوله کار کنیم، همانگونه که تئاتر امروز ایران از گذشته بسیار شکوفاتر است، آینده تئاتر ایران نیز از امروز بسیار شکوفاتر خواهد بود.

ممنون از وقتی که در اختیار ما گذاشتید.