عمومی | دانشگاه آزاد اسلامی واحد رودهن

ایرانی، جلوه‌گاه غیرت و عز و توان‌گری

به گزارش روابط عمومی دانشگاه آزاد اسلامی واحد رودهن، مهدی ماحوزی استاد ادبیات و مولوی شناس دشتستانی عضو برجسته هیات علمی سابق دانشگاه آزاد اسلامی واحد رودهن می باشد .


ایرانی، ای شکفته به گلزار انقلاب

این جلوه‌گاه غیرت و عز و توانگری

پیکار راستین تو با خصم تیره رای

با جغد شوم و دیو تباه فسونگری

گویاترین نشانه عزم بلند توست

هر چند جسم پاک تو در خون شناور است

تاریخ جز فروغ فضیلت ندیده است

بر چهره گشاده مهرآفرین تو

آن زشت خوی هرزه درای گرسنه چشم

وان محور جنایت تاریخ این دیار

بر تارَک بلند تو هرگز نخوانده است

آن واپسین حماسه سالار نینوا

کز خون او نهال فضیلت توان گرفت

آن دم که مرگ سرخ در آغوش می‌فشرد

فرمود آن عصاره پرهیز و احتشام

می‌کوش تاز هم گسلد بند بندگی

میهن رهد ز بیم‌ شکنج درندگی

فرزند راستین تو اینک به پای خاست

تا بر درد صحیفه جور و ستمگری
ویران کند بنای تباهی و خودسری
شوید غبار فتنه ز فرهنگ جعفری
آن جغد تیره رای فسونکار هرزه گرد
کاندر لوای دین به تعین نشسته است
وان پیشکار جهل که در خدمت خسان
همچون حرامیان، خط وحدت شکسته است
می‌خواست تا که زنده کند عصر بردگی
بیرون کند نشاط ز فرهنگ زندگی
آن بی‌هنر که مرگ هنر افتخار اوست
طرد و هلاک اهل فضیلت شعار اوست
ویرانگری، سرشت و وقاحت مدار اوست
آشوب و هرج و مرج، کیهن کار و بار اوست
باید به گور سرد عدم رهسپر شود
در پهنه جهان به زبونی سمر شود
بندیم آن دهان که علی‌رغم این قیام
برخیره از تباهی این مُلک دم زند
کوبیم آن سری که برون از حصار عقل
برخیره لاف فضل عرب بر عجم زند
اسلام بر اساس فضیلت توان گرفت
فرمان او بسیط زمان و مکان گرفت
رنگ و نژاد و جنس و تفاخر فروفکند
خط امان ز داور هفت آسمان گرفت
آن ژاژ خای بیهُده پرداز نابکار
کز انهدام و «تجزیه» دی کام می‌گشود
و آن خصم رادمردی و فرهنگ و دین پاک
کز رشک و آز، دفتر ایام می‌گشود
اکنون ز فرط نخوت و عجب و نفاق خویش
بنگر چه‌سان به ذلت و خواری فتاده است
هرچند حامیان قوی پنجه یارداشت
وان گونه‌گون سلاح نوین درکنار داشت
آن جان شکار وحشی «کوخ سیه» نگر
و آن خصم جان ملت اِمریک بی‌گناه
آن زاغ دون که رهروی کبکش آرزوست
اینک به سوگ حشمت لرزان نشسته است
بنیاد مکر و پهنه تحریم خام تو
همچون سراب‌ بی‌اثر افتاد و رنگ باخت
ایرانی، این‌کند، زیبایی آفریند و زشتی برافکند

ای خیره سر! تو جلوه وحدت ندیده‌ای
بازوی عزم و پنجه وحدت ندیده‌ای
رمز سترگ هستی ما را به روزگار
در دفتر زمانه به عبرت نخوانده‌ای
نشنیده‌ای حماسه آن سرفراز دار
در سوگ او نشسته بسی زنده پاسدار
این سر همان سراست که در «طشت زر» سرود:
من زنده‌ام به عزت و عزت‌ به من که جود
خود نیست جز حقیقت ایثار در وجود
برجان پاک سرور آزادگان درود
کاین صفحه برصحیفه آزادگی فزود
ایران کنون چو وادی کرب و بلاستی
غرب و جنوب کشور ما نینواستی
سرباز ما، نمونه شیر خداستی
ایران به یُمن وحدت و ایثار زنده است
با عزم جزم و دیده بیدار زنده است
خیل یزیدیان همه رفتند و او به جاست
از شرق و غرب صدمه بسی دید و ماند راست
برغیرت و شرف بفزود و از آن نکاست
تارست از تجاوز جمع حرامیان
آن فُرس و کرد و ترک و بلوچ و لر و عرب
کاندر کنار هم گذرانند روز و شب
یک روی و یک جهت همه با هم برابرند
در کار سربلندی اسلام و کشورند
زرشتی و یهود و مسیحی براین قیاس
با شیعی و مسلمان همراه و همسرند
آن زشتخوی سنگدل عافیت شکار
کز شدت مکابره در خون نشسته است
و ان بدکنش که در پی تاراج قوت خلق
چون خصم دون به قصد شبیخون نشسته است
و آن دزد دین و رهزن اندیشه کزلجاج
در نفی هر دوان به صد افسون نشسته است
اینک نگر ز کوخ سیاه تباه خویش
بدعت فزای زشتی و تحریم و ذلّت است
در رهگذار خدمت، خصم مروّت است
**
آن کو ز حرف «پ» بنیاموخت هیچ پند
فرسود در پلیدی و خامی به روز چند
پیمان گسست و دامن عصمت فرو نهاد
برخاست زین «پلشتی»، فریاد ریشخند
او کیست تا ز حربه تحریم دم زند؟
فریاد خشم بر سر «مُلک عجم» زند؟
آبان مه است و شاهد فریاد «اربعین»
کاتش بر آشیانه جهل و ستم زند
**
ای هموطن، بهوش که «ایران» شعار توست
«فرخنده روز سیزدهم» یادگار توست
«کُوخ‌ سیه» چه داند «فرهنگ این دیار»
«فرهنگِ ‌درشکستن تحریم» کار توست
**
«هیهات گفتنت شکند پشت دیو آز
با یک جهان سپاه، فروپاشد از نیاز
دانم تو را که در پی این روز پر ز سوز
آری «درفش ایران» در اوج اهتزاز
**
ترسم ز روزگار فرومایه کزلجاج
معیار نیک و بد، به جهان باژگون شود
ترسم زنابکاری خصم زبون دون
ایران زمین نشانه تیر جنون شود
بر مسند نبیّ و وصی، بشنو این پیام
دجّال روزگار چو دیو حَرون به کام
ای خوش عیار فتنه آخر زمان، نگر
بر نطع خاک، خون جوانان روان‌نگر
بر تشنگان قدرت و جور و جفا مبخش
سوداگران مرگ ز بهر خدا مبخش
دانی در این زمانه که جز بر مدار فضل
کار و کیای ملک به سامان نمی‌رسد
گر رای پاک ضامن کار حکومت است
دور امان به داعیه‌داران نمی‌رسد...