عمومی | دانشگاه علوم پزشکی جهرم

گفتگو با یکی از روشندلان دانشگاه - ۱۳۹۷/۰۷/۲۳



گفتگو با یکی از روشندلان دانشگاه

جای خوشحالی است که در دانشگاه ما سه روشندل مشغول به کار هستند. روشندلان علی عباسی در پردیس دانشگاه و محمد حسن منصوری در دانشکده پرستاری.
هر دو در مرکز تلفن...

امروز نزد روشندلی آمدم که در قسمت تلفن خانه بیمارستان استاد مطهری مشغول به کار است.

در ابتدا با او تلفنی صحبت کردم و خواستم به عنوان یک روشندل ما را در جریان زندگی اش و مشکلاتی که  با آن روبروست قرار دهد. به دلیل پاسخگویی مکرر این روشندل به تلفن ها موفق به ادامه مکالمه نشدم و ترجیحا خودم را به محل کار وی رساندم. در را زدم و وارد تلفن خانه بیمارستان استادمطهری شدم. تا صدایم را شنید بدون آن که خودم را معرفی کنم من را شناخت. با تواضع و مهربانی از سر جایش بلند شد. روز عصای سفید را به او تبریک گفتم؛ خنده ای بر لبانش نقش بست و تشکر کرد.

زنگ تلفن ها پشت سر هم به صدا در می آمد و او با صبوری تلفن ها را پاسخ می داد. گوشی موبایل آنالوگ قدیمی در یکی از دستانش و در دست دیگرش گوشی سفیدی که زنگش به مانیتور روبرویش وصل می شد. همه چیز به صورت گویا بود. از موبایل گرفته تا کامپیوتر.

نامش مجتبی رحمانیان است.  او متولد ۱۳۵۷ از جهرم و نابینا متولد شده است. مدرک تحصیلی اش لیسانس روانشناسی است.

مجتبی رحمانیان اپراتور تلفخانه بیمارستان استاد مطهری می گوید:  از سال ۱۳۸۰ وارد مجموعه دانشگاه شدم حدود ۷ سال در تلفخانه پردیس دانشگاه مشغول به کار بودم و بعد از مدتی به تلفنخانه بیمارستان استاد مطهری منتقل شدم.

این روشندل دانشگاه درباره کارش می گوید: کار ما برای یک فرد عادی بسیار کسل کننده است و زود خسته می شود. شاید اینکار از دید بسیاری ساده و آسان باشد اما نشستن پشت میز و پاسخ دادن مکرر به تلفن ها حوصله زیادی می خواهد.

او می گوید: هر روز هفته، ۱۳ ساعت در دو شیف صبح و عصر مشغول به کار هستم و به کارم علاقمندم.

می گوید: بیشتر شماره تلفن ها را حفظ هستم از شماره های بیمارستان های جهرم، دکتر ها و مطب هایش گرفته تا شماره تلفن های بیمارستان های شیراز. تا آنجا که حافظه یاری کند سعی می کنم شماره ها را خوب به خاطر بسپارم.

صندلی اش را به سمت من می چرخاند، نفسی تازه می کند و می گوید: از کودکی بچه ای کنجکاو و فعالی بودم. به خاطر مشکلی که داشتم دلم نمیخواست از دیگر بچه های سالم هم سن خودم عقب بمانم. در بازیهایشان شرکت می کردم و حتی یاد دارم بدون کمک گرفتن از کسی دوچرخه سواری را یاد گرفتم و در کوچه دوچرخه سواری می کردم.

در ادامه می گوید: همیشه دوست داشتم روی پای خودم بایستم و مستقل باشم. خداوند اگر عضوی از من گرفته اما در عوض توانایی استفاده از عضو های دیگر به من بخشیده که آنها چشمان من شده اند.

وی که اهل هنر است و موسیقی می نوازد می گوید: پیانو، فلوت و سنتور از آلات موسیقی هستند که آشنایی کامل به آنها دارم. من بدون مربی موسیقی یاد گرفتم و از هوش و استعداد خودم استفاده کردم. معلم من گوش من است.

این روشندل دانشگاه در ادامه می گوید: از بچگی علاقه زیادی به موسیقی داشتم. پدرم فولوتی داشت که آن را دست می گرفتم و بر اساس شنیده ها و موسیقی که پدرم با آن می نواخت تمرین می کردم.

وی آهی می کشد و می گوید: آرزویم این بود که موسیقی را بصورت آکادمیک آموزش دیده بودم و این حسرتی است که همیشه در دلم مانده است. شرایط مناسبی برای یاد گرفتن آن و رفتن به دانشگاه هنر نداشتم.

به گفته وی در گذشته امکانات اکنون مانند کتاب های گویا تحت اختیار نابینایان قرار نداشته و ادامه تحصیل در دانشگاه برای نابینایان سخت بوده است.

وی رشته زبان انگلیسی دانشگاه شیراز قبول می شود و به خاطر نبودن کتاب ها بصورت خط بریل و همچنین گویا این رشته را رها می کند.

در ادامه می گوید: با گذر زمان و فرهنگ سازی در جامعه، اکنون به نابینایان نسبت به گذشته احترام بیشتری می گذارند و ما را بیشتر دوست دارند.

وی سرش را تکان می دهد و با ناراحتی می گوید: با توجه به احترامی که به نابینایان می گذارند اما همچنان مشکلات و کاستی های زیادی وجود دارد. بسیاری از مکان ها در شهرستان جهرم و حتی مرکز استان مناسب سازی برای نابینایان نشده است و رفت و آمد ما نابینایان را دچار مشکل می کند.

خنده ای از ته دل می کند و می گوید: خدا را شاکرم که فرزندی سالم به من عطا کرده، نامش علی است و ۳ سال دارد. برای اینکه بتوانم پاسخگوی سوالات فرزند کوچکم باشم و حق پدری ام را ادا کنم. کارت های بازی آموزشی علی که تصویری است را به خط بریل درآوردم و این طور سوالتش را پاسخ می دهم. تا آنجا که بتوانم برای آموزش فرزندم تلاش می کنم هر چند که همسرم در این زمینه مرا یاری می دهد.

وی می گوید: نابینایان گوش های قوی دارند و با گوش دادن به صدای طبیعت و استفاده از حس بویایی و لامسه دنیای اطرافشان را می شناسند. زیباترین صدایی که در زندگی ام شنیدم؛ صدای آب است. این صدا انرژی عجیبی به روح آدمی می دهد.

شنا و کوهنوردی از ورزش های مورد علاقه او است و هر از گاهی به آنها می پردازد.

وی در آخر می گوید: امروزه نابینایان در سطح جامعه خودشان را اثبات کرده اند که توانایی انجام بسیاری از کارها را دارند فقط کافیست به آنها اعتماد کرد.

گزارش از مهسا مستعان