عمومی | جهاد دانشگاهی

طبیب دوار

* پیغمبر مردم را به خود دعوت نکرد چون دستور رسمی‏دین و جزو تعلیمات ضروری هر مسلمانی است که در تمام نمازها گفته شود: پیامبر بنده خداست، «و أشهد أن محمداً عبده و رسوله» و نیز اجازه نداد کسی خود را بر دیگری تحمیل کند فرمود:ای اهل کتاب، شما از حضیض بردگی غیر خدا بالا آمده به مرحله توحید برسید1، معلوم می‏شود آن کس که داعیه ربوبیت داشته باشد یا ربوبیّت غیر خدا را امضا کند در حضیض ذلت است و اگر اهل کتاب عده‏ای را به عنوان ارباب اتخاذ کردند یا در دین خود غلوّ نمودند یا کسی خود را بر امت محروم و جاهل تحمیل کرد، از ناحیه پیامبر طرد شد. چون خود پیامبر دارای بینش توحیدی بود اجازه نمی‏داد کسی این مطلب عمیق و حق را نادیده بگیرد و اصرار داشت که این بینش را در دیگران ایجاد کند.

(سیره رسول اکرم صلی الله علیه و آله،آیت الله جوادی آملی ج1، 284.)

* از حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم نقل شده که: «الناس نیام فإذا ماتوا إنتبهوا»(1) مردم خوابند و تا نمیرند بیدار نمی‏شوند، مرگ آغاز بیداری آنهاست، انسانی که بوی مرگ را استشمام می‏کند، در واقع نسیم بیداری را احساس می‏کند.

1.بحار، ج4، ص43، ح18.

(همان، ص274.)


* در حالات رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) آمده است که به هنگام گفتگو، همهٴ چهرهٴ خویش را به سوی شنونده می‌کرد و نیم رخ، با کسی سخن نمی‌گفت. در شرح این حدیث نیز آمده است که شیوهٴ پیامبر خدا در این باره همان سنّت آلهی است که خدای سبحان خود را با همهٴ کمالات، نشان می‌دهد و دو نوع تبعیض را هرگز روا نمی‌دارد: نه با بعض اسم هایش ظهور می‌کند و نه از میان انسان ها با بعضی سخن می‌گوید. هم ظهورش همه جایی است و هم گفتگویش همگانی.

(صورت و سیرت انسان در قرآن،آیت الله جوادی آملی،ص 127.)

* در آیه شریفه ﴿واتبعوا النور الذی أنزل معه﴾ ملاک معیّت را پیغمبر قرار داده می‏فرماید: به نوری که همراه پیغمبر آمده، ایمان بیاورید! دیگران به همراه نور می‏روند ولی نور به همراه پیغمبر آمده! پیغمبر چه موجودی است که نور به همراه او می‏آید؟ وقتی می‏گوییم انسان به دنبال نور آفتاب حرکت می‏کند یعنی آفتاب از خود نور دارد و انسان به تبع نور او راه می‏رود ولی اگر گفتیم آفتاب از فلان ستاره بهره می‏برد معلوم می‏شود آن ستاره از آفتاب خیلی روشنتر است که آفتاب نورش را از آن می‏گیرد و به دنبال آن حرکت می‏کند. اگر بگوییم نور یا آفتاب به دنبال پیغمبر است، یعنی نورانیت پیغمبر به مراتب بیشتر از آفتاب است؛ خدای سبحان قرآن را به عنوان نور معرفی کرده می‏فرماید: این نور به همراه پیغمبر است و برای مؤمنان همین افتخار بس که به آنها بگوید: به همراه پیغمبر باشید!

(سیره رسول اکرم صلی الله علیه و آله،آیت الله جوادی آملی ج1، 305.)

* باید بپذیریم که قرآن همان حقیقت پیغمبر و پیغمبر همان قرآن است! اگر بخواهیم اخلاق، سیره، افکار، عقیده و عمل پیغمبر را بنویسیم می‏شود قرآن و اگر خواستیم قرآن را به صورت انسانی کامل درآوریم می‏شود پیغمبر، از این‏رو پیغمبر، قرآن ناطق است و قرآن، پیغمبر صامت، و گفته شده: «کان خُلقه القرآن»(1) هرچه پیغمبر دارد از قرآن و هرچه قرآن فرموده او عمل کرده است و فرق این دو کتاب و دو قرآن و دو انسان همان تدوین و تکوین است.

1. محجة البیضاء، ج4، ص120.

(همان، ص304.)


* حرص پیامبر به خاطر شدّت علاقه آن حضرت به نجات امت خویش است، مانند پدری آگاه و مهربان که می‏کوشد فرزندش درس بخواند و به کمال علمی برسد و اگر بیراهه رفت خون دل می‏خورد؛ فرمایش حضرت رسول که: «أنا و علیّ أبوا هذه الأمة»(1) از همین مقوله است، یعنی من و علی پدر این مردم هستیم و می‏دانیم پایان زندگی آنان چیست، باید به آنها بفهمانیم که دوران فراگیری علوم، همان زمانی است که انسان قدرت اندیشیدن و تفکر را دارد، وقتی سالمند شد، سرمایه‏ها را از کف می‏دهد و باید از مایه بخورد، اگر آن هنگام که توانایی دارد چیزی نیاموزد و نیندوزد باید با دست تهی و روی سیاه سفر کند، در پایان عمر متوجه می‏شود که نه حافظه‏ای برای او مانده و نه قدرت تفکری. می‏فرمایند: اندوه ما بیش از اندوه یک پدر نسبت به فرزند خویش است ما از شدت رنج ممکن است قالب تهی کنیم. آیات یاد شده برای تسلّی پیامبر می‏فرماید: این قدر غمگین مباش هدایت نشدن آنان تنها به زیان خودشان است.

1.بحار، ج16، ص95، ح29.

* امیر مؤ منان على علیه السّلام در توصیف پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه وآله و سلّم در نهج البلاغه مى فرماید: ((طبیب دوّار بطبّه قد احکم مراهمه واحمى مواسمه یضع ذلک حیث الحاجة الیه من قلوب عمى و آذان صمّ والسنة بکم ، متتبّع بدوائه مواضع الغفلة و مواطن الحیرة ؛ او طبیبى است سیّار که با طبّ خویش همواره به گردش مى پردازد، مرهمهایش را بخوبى آماده ساخته و (براى مواقع اضطرار و سوزاندن محلّ زخمها) ابزارش را داغ کرده تا هر جا نیاز باشد از آن براى دلهاى کور و نابینا، و گوشهاى کَر و ناشنوا، و زبانهاى گُنگ بهره گیرد؛ با داروهاى خویش در جستجوى بیماران فراموش شده و سرگردان است !))  نهج البلاغه ، خطبه 108.
استاد شهید مطهری در این خصوص می گوید:
علی(ع)جمله ای دارد درباره پیغمبر اکرم که در نهج البلاغه است و سیره پیغمبر را در یک قسمت بیان می کند. می فرماید: پیغمبر پزشکی بود برای مردم البته معلوم است که مقصود پزشک بدن نیست که مثلا برای مردم نسخه گل گاوزبان می داد، بلکه مقصود پزشک روان و پزشک اجتماع است.
“طبیب دوار بطبه” در اولین تشبیه که او را به طبیب تشبیه می کند می خواهد بگوید روش پیغمبر روش یک طبیب معالج بود با بیماران خودش. یک طبیب معالج با بیمار چگونه رفتار می کند؟ از جمله خصوصیات طبیب معالج نسبت به بیمار، ترحم به حال بیمار است. پیغمبر اکرم روشش روش یک طبیب معالج بود. ولی می فرماید: طبیب هم با طبیب فرق می کند. ما طبیب ثابت داریم و طبیب سیار. یک طبیب، مطبی باز کرده، تابلویش را هم نصب کرده و در مطب خودش نشسته، هر کس آمد به او مراجعه کرد که مرا معالجه کن، به او نسخه می دهد، کسی مراجعه نکرد به او کار ندارد. ولی یک طبیب، طبیب سیار است، قانع نیست به این که مریض ها به او مراجعه کنند، او به مریض ها مراجعه می کند و می رود سراغ مریضها. پیغمبر می رفت سراغ مریض های اخلاقی و معنوی. در تمام دوران زندگی اش کارش این بود. مسافرت به طائفش برای چه بود؟ اساسا در مسجدالحرام که می رفت سراغ این، سراغ آن، قرآن می خواند، این را جلب می کرد، آن را دعوت می کرد برای چه بود؟ در ایام ماههای حرام که مصونیتی پیدا می کرد و قبایل عرب می آمدند برای این که اعمال حج را به همان ترتیب بت پرستانه خودشان انجام بدهند، وقتی در عرفات و منا و بالخصوص در عرفات جمع می شدند پیغمبر از فرصت استفاده می کرد می رفت در میان آنها. ابولهب هم از پشت سر می آمد و هی می گفت: حرف این را گوش نکنید، پسر برادر خودم است، من می دانم که این دروغگوست، العیاذ بالله این دیوانه است، این چنین است، این چنان است. ولی او به کار خود ادامه می داد. این برای چه بود؟ می فرماید پیغمبر روشش روش طبیب بود ولی طبیب سیار نه طبیب ثابت که فقط بنشیند که هر کس آمد از ما پرسید ما جواب می دهیم، هر کس نپرسید دیگر ما مسئولیتی نداریم. نه، او مسئولیت خودش را بالاتر از این حرفها می دانست.

(

سیری در سیره نبوی، استاد شهید مطهری، صفحه 98)