آموزش عالی را علمی اداره نمیکنیم
با ایشان گفتوگویی در مورد چالشهای فعلی آموزش عالی در ایران و راههای برونرفت از آنان در آینده آموزش عالی انجام دادهایم که در ذیل تقدیم شما میشود:
به نظر شما آموزش عالی در کشور ما با چه چالشهایی روبروست و با توجه به این چالشها چه چشماندازی را پیش روی آموزش عالی کشور میبینید؟
بسم الله الرحمن الرحیم. آموزش عالی ایران در یک دهه گذشته رشد خاص و پیشرفت چشمگیری داشته و این پیشرفت بینظیر میتواند برای کشور از طرفی فرصت، و از طرف دیگر تهدید ایجاد کند.
نکته مهمی که در آموزش عالی وجود دارد عدم پاسخگویی به مطالبات اسناد بالادستی و در پی آن مطالبات مردم است. از سال ۱۳۹۳ سیاستهای کلان نظام علم و فناوری آموزش عالی از سوی مقام معظم رهبری ابلاغ شد که یکی از بندهای آن، متناسبسازی تحصیل با اشتغال است. متاسفانه در بدنه عمومی آموزش عالی برای این مطالبه هیچ تدبیر شایستهای اندیشیده نشده است.
شما از طرف دیگر در سطح جامعه میبینید که اشتغال فارغالتحصیلان دانشگاهی به بحران نظام آموزش عالی تبدیل شده است. به طور مثال میبینیم که در کنکور، تعداد داوطلبان رشتههای پزشکی چهار یا پنج برابر ظرفیت موجود در دانشگاهها و تعداد داوطلبان رشتههای ریاضی و انسانی کمتر از ظرفیتهای ایجاد شده است. این امر نشان میدهد که متناسبسازی تحصیل با اشتغال یک مطالبه عمومی مردم است. این یعنی مطالبه رهبری و مطالبه مردم، یکسان است، ولی آموزش عالی نسبت به این مطالبه واکنشی نشان نمیدهد.
از این دست مسائل در نظام آموزش عالی ما کم نیست؛ چرا که ما در واقع در حوزه آموزش، به تغییرات در سطح اجتماع و نیازهای اجتماعی پاسخ ندادهایم. در سطح تحصیلات تکمیلی نیز به جرات میتوان گفت که ما هیچ نظام متقنی را برای پژوهش در این سطح، که بتواند حلکننده مسائل موجود باشد، ایجاد نکردهایم. ما مفهوم “آموزش” را که محور دوره کارشناسی است گرفتهایم و آن را بر دورههای کارشناسی ارشد و دکترا هم حاکم کردهایم. به عبارتی با همان نگاه کارشناسی به کارشناسی ارشد و دکترا نگاه میکنیم؛ در حالی که کارکرد اصلی و روح حاکم بر این دورهها پژوهشی است و وقتی شما چنین رویکردی به آن نداشته باشید نمیتوانید اساساً آن را اداره کنید. بنابراین سادهانگاری در مدیریت پژوهش در تحصیلات تکمیلی هم چالش دوم آموزش عالی ما است.
چالش سوم ما این است که اساساً مدیریت در آموزش عالی یک مدیریت پاسخگو، باثبات و شایستهمحور نیست. نگاه درست به آموزش عالی مستلزم آن است که آموزش را یک فرآیند بلندمدت بدانیم، اما متاسفانه نگاه قبیلهای و سیاستزده به موضوعات آموزشی و ساختار آموزش عالی سبب شده که ما بسیار لطمه بخوریم. آموزش عالی در کشور باید بادوامترین، عالمانهترین و باثباتترین حوزه کار باشد. اما شما میبینید که این حوزه، در حیطه ستادی، متغیرترین و ضعیفترین وضعیت را دارد. به هر حال ما کشوری هستیم که مردم ما به علم اهمیت میدهند؛ به آموزش عالی اهمیت میدهند؛ و آموزش عالی میتواند برای ما منبع حرکت جوشانی شود که اقتصاد مقاومتی را در کشور شکل دهد. اما متاسفانه این سوء مدیریتی که در آموزش عالی با آن روبرو هستیم، دارد منجر به اتلاف منابع میشود.
آقای دکتر! یکی از مشکلاتی که الان مطرح میشود این است که بعضی از دانشگاهها با مازاد ظرفیت و صندلیهای خالی و کمبود دانشجو مواجه هستند. به نظر شما این مسئله چه تبعاتی دارد و راه حل این مشکل چیست؟
یکی از باثباتترین پیشبینیهایی که در آموزش عالی میتوان داشت مسئله جمعیت ورودی به مقاطع مختلف است. جمعیت ورودی به اول دبستان تعیینکننده حرکت ۱۲ سال بعد شما است. در نتیجه اگر آموزش عالی بگوید از لحاظ جمعیت شرکتکننده غافلگیر شده است، یک حرف بسیار نامرتبط و غیرکارشناسی زده است.
به نظر شما پس چرا آموزش عالی ما غافلگیر شده است؟
برای اینکه ما آموزش عالی را با نیازسنجی اجتماع پیش نمیبریم. برای اینکه ما در آموزش عالی نسبت به خواست مردم اهمیت قائل نمیشویم.
آیا به نظر شما مکانیزمهایی برای پیشبینی خواست مردم یا گرایشاتی که ممکن است در آموزش عالی ایجاد شود، وجود دارد؟
در سیستم آموزشی ما انتخاب رشته در مقطع دبیرستان انجام میشود. این یعنی چهار سال پیش از ورود به دانشگاه، گرایشهایی تحصیلی داوطلبان مشخص است. حتی در مقاطع راهنمایی بچهها آموزش میبینند که چگونه انتخاب رشته کنند و تا حدودی جهت آنها مشخص میشود. این نکته بسیار مهمی است که ما از چهار سال قبل اطلاع داریم که بچهها به کدام سمت میآیند و نیازهایشان چگونه است. اما ما خودمان را متعهد نمیدانیم که به آن نیازها پاسخ دهیم.
حلقه آموزش، از ابتدا، حتی پیش از دبستان، تا دکترا، یک حلقه و مسیری است که بایستی پاسخگوی نیازهای اجتماعی و تعالی فردی و اجتماعی باشد. متاسفانه ما نسبت به این فرایند بسیار فصلی برخورد میکنیم. برای آموزش عالی ما مهم نیست که محتوای کتابهای مقطع دبیرستان چیست، سواد بچهها در پایان دبیرستان چقدر است؛ و بدون توجه به این که بچهها در دبیرستان چه میخوانند، کتابهای مقاطع دانشگاهی را تنظیم میکنند. به طور مثال کتابهای ریاضی، فیزیک، شیمی در مقطع دبیرستان این همه دچار تحول میشود؛ اما کجا ما در آموزش عالی این تحولات را در طراحی دروس و محتوای سال اول دانشگاه لحاظ کردیم. اساساً انگار برای ما مهم نیست. ما در آموزش عالی برای خودمان یک ورودی تعریف کردهایم که فرد بعد از دیپلم وارد سیستم دانشگاهی میشود، و اساساً به محتوای ۱۲ سال آموزشی قبل از دیپلم نگاه نمیکنیم. من فکر میکنم آموزش عالی مدیرانی را میخواهد که نگاه راهبردی، نگاه عالمانه به این حوزه داشته باشند. در حقیقت مشکل ما شخص مدیران نیست، بلکه مدیریت آموزش عالی در کشور ما دچار بحران شده است.
آیا به نظر شما در شرایط فعلی زیرساختهای لازم وجود دارد که ما بتوانیم نیازها و رشتههای ۱۰ سال دیگر را تشخیص بدهیم؟ طبیعتاً این که دانشآموزان وارد چه رشتهای شدهاند را به راحتی میتوان مشخص کرد اما این که ما به چه رشتهای و در چه حد نیاز داریم را چگونه و با چه مکانیسمی باید مشخص کرد؟ طبیعتاً این چیزی نیست که یک مدیر بتواند آن را حل کند و نیاز به ابزارهایی دارد. آیا ابزارهای لازم برای این منظور فراهم است؟
در کشور اسناد بالادستی زیادی توسط شورای عالی انقلاب فرهنگی تصویب شده است. اهداف، جهتگیری و برنامههای این اسناد هم مشخص است. در درون شورای عالی عتف هم همه نهادهای دولتی که با حوزه توسعه و پیشرفت کشور مرتبط هستند حضور دارند. اما هیچ وقت این اسناد به متن آموزش عالی راه ندارند. هیچ وقت شورای برنامهریزی، یک سند را مبنای تصمیمگیریهای خود قرار نداده است. هیچ وقت نگفتهاند ما میخواهیم برای این سند فکر کنیم و متناسب با آن نیروی انسانی را پرورش دهیم. با اینکه وظیفه اصلی آموزش عالی تربیت نسل آینده است، حتی از این منظر هم به مسائل آموزش عالی نگاه نمیکنیم.
ما یک آموزش عالی کاملاً نفتی داریم و میگوییم آموزش عالی باید کار خودش را بکند؛ اما نمیدانیم دقیقا کدام کار. تصویر روشن و شفافی از کار اصلی آموزش عالی نداریم و فقط شاهد کارهای تکراری هستیم که بر اساس توانمندیهای محیطی داریم آن را رشد میدهیم. اساساً به هیچ وجه میان آموزش عالی و نظام شغلی ارتباط و تبادل نظری نیست. در حالی که همه جای دنیا این مسائل را حل کردهاند. سوال این است که آموزش عالی در خدمت جامعه است یا در خدمت علم؟ نگاه حاکم بر آموزش عالی ما علم در خدمت علم است؛ «science for science». نتیجه این نگاه آن است که ما بهترین بچههایمان را تربیت میکنیم و در اختیار حتی دشمنان قسمخورده کشور، مثل آمریکا، میگذاریم. به اعتراف آمریکاییها، موتور پژوهشی دانشگاههای آمریکایی، ایرانیها هستند.
به طور مشخص برای ایجاد این حلقه و ارتباط میان نظام آموزشی با نیازهای جامعه و تنظیم آن با یک کلنگری، شما چه پیشنهادی دارید؟
یک حکمرانی شایسته مطابق با نیازهای پیشرفت کشور بایستی بر نظام آموزش عالی ما حاکمیت پیدا کند. این حکمرانی باید مسئله کشور را مسئله خودش بداند و نظام اجرایی کشور هم دانشگاهها را به عنوان موتور محرکه اقتدار کشور به حساب بیاورد.
برای این منظور هم نیاز نیست ساختار جدیدی ایجاد کرد. ما به اندازه کافی ساختار و سند داریم. ما اراده اجرا و تاکتیکهای مناسب برای اجرا را اختیار نمیکنیم. ما شورای عالی عتف را به عنوان یک شورای بالا دستی بعد از شورای عالی انقلاب فرهنگی داریم. الان نه شورای عالی انقلاب فرهنگی نقش موثر خود را بازی میکند و نه شورای عالی عتف. بدون تعارف میشود گفت ما الان هم در سیاست کلی، هم در سیاست اجرایی و هم در سیاست بخشی و برنامهریزی در نظام آموزش عالی قفل هستیم.
البته ما در سالهای اخیر پیشرفت علمی خوبی با یک شتاب بینظیر داشتهایم که بخشی از آن از ناحیه مقالات و بروندادهای علمی و بخشی هم از ناحیه توسعه نیروی انسانی کشور بوده است. اما متاسفانه ما الان کارکردهای نظام آموزش عالیمان را با ناکارآمد کردن نهادهای تصمیمگیر و ناظر در حقیقت دچار خدشه کردهایم.
آقای دکتر! به نظر شما طرح آمایش آموزش عالی تا چه حد میتواند راه چارهای برای این مسائل ما باشد؟
در متن طرح آمایش آماده که این طرح بایستی متناسب با پهنه سرزمینی و نیازهای اجتماعی تدوین شود. اما اگر این طرح تنها یک طرح باشد که مجزا از جامعه نوشته شود، اگر کارکردهای لازم طرح آمایش را تهیه نکنیم، اگر ما به نظامات شغلی متصل نشویم، اگر بر اساس شناخت مسائل و شناخت چالشهای مملکت کار پیش نرود، آمایش هم تبدیل به طرحی میشود که هر چند امروز فکر میکنیم نسخه شفابخش ما است، ولی فردا نگاه میبینیم که این طرح هم دارد کناردیگر اسناد خاک میخورد.
تا اراده همه مدیران ارشد آموزش عالی به پیاده کردن اسناد بالادستی و راهکارهای مناسب و متناسب با پیشرفت جامعه اسلامی ما نباشد از تک سندها و تک شیوهها انتظار شفا نباید داشت.
به طور مشخص و با ملاحظاتی که شما دارید، به نظر شما آمایش چه تاثیراتی میتواند داشته باشد؟
آمایش اگر درست اجرا شود میتواند برای متناسبسازی تحصیل و اشتغال پاسخی را تهیه کند. ولی آمایش این نیست که بگوییم این رشته باشد و آن رشته نباشد، بلکه بسیار فراتر از این است. آمایش باید انطباق آموزش، پژوهش و تحصیلات تکمیلی متناسب با توان، استعداد و نیازهای اجتماعی کشور باشد. اگر اینگونه اجرا شود میتواند راهگشا باشد، وگرنه سرنوشتی مثل بقیه اسناد خواهد داشت. ما فکر میکردیم اگر نقشه جامع علمی کشور داشته باشیم میتوانیم کشور را از لحاظ علمی پیش ببریم. اما در عمل دیدیم که از نقشه جامع علمی کشور فقط در سطح ستاد سخن گفته میشود و در سطح صف کسی با آن کاری ندارد. از این دست اسناد زیاد است و وضعیت آنها هم قابل تامل.
آقای دکتر! ما الان حجم زیادی فارغالتحصیل تحصیلات تکمیلی داریم. یکی از مسئولان میفرمودند که ما سالانه نهایتاً توان جذب ۲ هزار نفر از فارغ التحصیلان دکترا را داریم. این در حالی است که گویا استاندارد باید بالاتر از این باشد. به نظر شما با وجود تعداد فراوان دانشجویان پذیرفته شده در دورههای تحصیلات تکمیلی چه چارهای باید اندیشیده شود؟
این آموزش عالی هر چه فارغ التحصیل PHD بیرون بدهد کارآمد نیست. ما به یک آموزش عالی نیاز داریم که دانشآموخته PHD، دانشآموخته دکترای حرفهای، دانشآموخته کارشناسی ارشد و کارشناسی بیرون بدهد که هر کدام از آنها خودشان مولد کار و به عبارتی کارساز باشند.
ما تا زمانی که برای پژوهش تحصیلات تکمیلی هیچ برنامه و کارکردی در آموزش عالی نداریم اساساً داریم افرادی را در فضای کاملاً معلق تربیت میکنیم؛ افرادی را داریم تربیت میکنیم که فعالیت پژوهشی معلق انجام میدهند. بدیهی است که از این PHD کاری بر نمیآید. ولی اگر شما نظام پژوهش تحصیلات تکمیلی را مدیریت کردید، نظام PHD را مدیریت کردید، دکترای حرفهای را، مانند پزشکی، در نظام آموزش عالی وارد کردید، متناسب با نیاز حرکت کردید، سیستم حل مسئله را به کار بردید و برنامه کلان داشتید، در آن صورت کسانی را تربیت میکنید که هر PHD خودش بتواند موتور محرکه چند کارشناسی ارشد باشد و دهها کارشناس را در کنار خود جا بدهند.
ما کشوری با ۸۰ میلیون جمعیت هستیم. برای چنین کشوری رقمی که اشاره کردید هنوز بسیار با استاندارد فاصله دارد ولی این نوع تربیتی که ما داریم به کار میبریم کارساز نیست. به عبارتی مشکل تعداد خروجی نیست، بلکه مشکل به نوع تربیت ما برمیگردد.
ما همین الان هم با فارغالتحصیلان زیادی مواجه هستیم. به نظر شما در همین شرایط فعلی چگونه باید شرایط را مدیریت کرد که مشکلات بیشتری را موجب نشود؟
چنان که اشاره شد اینها در یک سیستم ناقص تربیت شدهاند و این امر را نباید پنهان کرد. گذشته از این نباید تصور ما از اشتغال این افراد صرفاً اشتغال به عنوان هیئت علمی باشد. از طرف دیگر هم نباید در این افراد این ذهنیت را ایجاد کرد که اگر قرار است وارد فضای کسب و کار شوند تنها راه پیش پایشان فعالیت به عنوان تکنیسین است. لازم است که چالشهایی را که این افراد برای جذب به بازار کار دارند شناسایی کنیم و متناسب با آن چالشها برنامههایی طراحی شود. به عنوان مثال طبیعتاً قدرت یادگیری این افراد خوب است. ما میتوانیم دورههایی را برای آنها برگزار کنیم تا به واسطه این دورهها و فضایی که برای آنها فراهم میکنیم راه برای فعال شدنشان در مجموعههای نوآوری، مراکز رشد و پارکهای علم و فناوری گشوده شود.
البته توجه داشته باشید کشوری که اقتصاد پنهان آن، اقتصاد قاچاق آن و واردات آن، گسترده میشود، در ازای آن شمار فارغالتحصیلان دانشگاهی بیکار بالا میرود. اینها با هم ارتباط دارند. وقتی که اقتصاد کشور شما توسط یک کارشناس، کارشناس ارشد یا PHD در کشور چین تغذیه میشود، در ازای آن کالایی که، چه به صورت قاچاق یا به صورت رسمی، وارد ایران میشود، در حقیقت جوان کشور ما بیکار میشود. به طور مثال وقتی صنعت خودروسازی در کشور ما یک صنعت وارداتی است، بازار خودرو در کشور ما از آن کسانی است که در طراحی خودرو در خارج از کشور ما، مثلاً در کره، کار میکنند. در صنایعی که چینیها دارند کار میکنند، بازار برای آنها است. وقتی شما به فرانسه میروید و در آنجا قرارداد خودرو میبندید، این به معنای آن است که تعدادی از فارغالتحصیلان دانشگاهی خود را ناکارآمد و از دور خارج کردهاید.
آیا به نوعی دارید میفرمایید رقیب اصلی آموزش عالی ما و فارغالتحصیلان ما واردات است؟
اقتصادی است که سر آن در خارج از کشور است. شما کشوری هستید که بالاترین حجم گاز و نفت را دارید. مسائل نفت و گاز این کشور در دست چند نفر از دانشآموختگان شیمی یا علوم پایه است؟ چند درصد از مسائل مربوط به دارو و سلامت مردم توسط علم این کشور حل میشود؟ بنابراین وقتی شما علم این کشور را ناکارآمد میکنید و بازار کشور را با جنس خارجی میبندید، اینجا مدیریت کار اشکال دارد. اگر آموزش عالی بد تربیت کرده است، دوستانی که این چرخه مدیریتی را در دست دارند بیایند بگویند اشکال آن کجاست تا، متناسب با این چرخه، آموزش عالی همت کرده و خودش را اصلاح کند.
آیا به نظر شما کیفیت دانشآموختگی در دانشگاههای کشور وضعیت قابل قبولی دارد؟
به نظر من کیفیت دانشآموختگی در کشور متاثر از میزان امید فارغالتحصیلان به امنیت اقتصادی و اجتماعیشان در آینده است. متاسفانه این کیفیت لطمه خورده است. الان در دانشگاههای ما این فرهنگ که هر چه بیشتر بدانی بیشتر در آینده به کارت میآید، لطمه خورده است. وقتی این فرهنگ لطمه بخورد، کیفیت نیز لطمه میخورد.
یکی از تاثیراتی که پذیرش تعداد زیاد دانشجو در کشور داشته این بوده که فارغ التحصیلان این دورهها به تشکیل موسسات غیرانتفاعی آموزشی جدید روی آوردهاند. همین هم خود موجب افزایش جذب دانشجو در یک موج جدید شده است. در اینجا دانشگاه آزاد هم که شما مسئولیت بخشی از آن را به عهده دارید میتواند موضوع این پرسش بنده باشد که آینده دانشگاههای غیرانتفاعی و دانشگاههای غیردولتی را با وجود شرایط و چالشهایی که آموزش عالی ما با آن روبروست، چگونه میبینید؟
ببینید دانشگاههای غیردولتی بهترین دانشگاههای دنیا هستند؛ در آمریکا و در کشورهای دیگر. در کشور ما این امر بر عکس تعریف شده؛ یعنی اگر دانشگاه پول نفت را بگیرد و اگر آموزش رایگان داشته باشد میتواند بهتر باشد. ما در دانشگاه آزاد، به دنبال کارآمدسازی آموزش عالی هستیم. اگر انشاءالله و با تدابیری که اندیشیده شده، موفق به این کارآمدسازی شویم، آینده دانشگاه آزاد آینده خوبی خواهد بود. ایدهها و ابزارهای این کارآمدسازی هست، انشالله اگر همراهیها باشد، و نظام دولتی مانع نشود، موفق خواهیم شد. اگر این تفکر که نظام دولتی باید برتر بماند و کسی که از پول نفت تحصیل میکند بایستی از تحصیل درجه یک برخوردار شود و کسی که خودش شهریه میدهد باید از تحصیل درجه دو برخوردار شود، از ذهن مدیران دولتی پاک شود، و از طرف دیگر ما نیز این تفکر را در ذهن مردم ایجاد کنیم که اگر پول میدهید باید کالای بهتری بگیرید، انشالله، میتوان با کارآمدسازی حوزه آموزش نقش جدیتری ایفا کرد.
در قانون اساسی کشور ما دو نوع آموزش عمومی و دانشگاهی تعریف شده است و ذکر شده که بایستی وسایل آموزش عمومی رایگان برای عموم و آموزش دانشگاهی رایگان تا حد خودکفایی کشور فراهم شود. حالا یک وقت مسئله این است که شما بخواهید از منابع کشور برای ارائه آموزش عمومی بهتر به بخشی از جمعیت استفاده کنید. در اینجا باید دید که اساسا آموزشهای عمومی چنین ظرفیتی را دارد که عدهای را خاص و ممتاز کرد. اما طبیعتا حمایت مالی از کسانی که دارای ظرفیت بالاتری برای آموزشهای تخصصی در دوره دانشگاه هستند، چیز دور از ذهنی نیست. این چیزی است که در بسیاری از کشورها چه به شکل آموزش رایگان و چه به شکل بورسیه، وجود دارد. آیا شما این را نمیپذیرید؟
سوال من از شما این است آیا کسی که از طریق کنکور وارد دانشگاه میشود و چهار سال دوره کارشناسی را درس نمیخواند و با معدل بسیار پایین دوره را به پایان میرساند، حق دارد فقط به خاطر برتری در کنکور از آموزش رایگان برخوردار شود، ولی کسی که در کنکور موفق نبوده ولی بعد از آن هر ترم درس خوانده بایستی هزینه تحصیلش را تماما خودش بدهد؟ عدالت این نیست که اگر کسی یک روز موفق بود چهار سال یا بیشتر از یک تحصیل رایگان برخوردار شود. ما طبق قانون اساسی بایستی یک میزان آموزش رایگان فراهم کنیم. این آموزش رایگان را بایستی به کسانی بدهیم که هر لحظه شایستگیاش را دارند؛ نه این که یک زمانی شایسته بودهاند و بعد شایستگیشان را از دست دادهاند.
درست میفرمایید. آیا شما مکانیزم خاصی را که بتواند این هدف را تامین کند، در نظر دارید؟
اگر ارادهاش باشد طرحهای زیاد وجود دارد. به عنوان مثال میتوان تعریف کرد که در نظام آموزش عالی هر کسی مشروط میشود یا معدلش پایین میآید وارد سیستم شهریهپرداز شود و هر کسی درس خواند از هزینه معاف شود. این سیستم را هم باید برای همه دانشگاهها قرار داد. اگر کسی دانشگاه آزاد قبول شد، ولی خوب درس خواند شهریهاش را باید دولت بدهد و اگر هم کسی به دانشگاه دولتی رفت و درس نخواند و از یک حدی پایینتر آمد، باید پول آموزش خود را بپردازد.
این که ما به برخی افراد تضمین بدهیم تا پایان راه میتوانید از آموزش عالی رایگان استفاده کنید و به یک عده هم بگوییم نمیتوانید رایگان تحصیل کنید، درست نیست.
البته باید دید میتوان یک نظام سنجش و ارزشیابی واحد را برای افراد در دانشگاههای مختلف تعریف کرد تا بعد بتوان به مقایسه آنها با هم دست زد. اگر از این موضوع بگذریم، میخواستم از حضرتعالی بپرسم در شرایطی که میفرمایید در دانشگاه آزاد بر کارایی تاکید دارید، وضعیت علوم محض و علوم پایه در دانشگاههای غیرانتفاعی به چه شکل درخواهد آمد؟
علوم پایه، آن جایی که حوزه تحقیقات بنیادی و اکتشافی است، در همه جای دنیا مورد حمایت دولتها است. صریحاً هم مشخص است. این حوزه تعداد زیادی را هم نیاز ندارد. در کشور یک تعداد افرادی لازم است وجود داشته باشند که در مراکزی پیشرفته، با حمایت دولت، به علوم پایه بپردازند.
در همین حوزه البته ما رشتههایی را داریم که منتسب به علوم پایه هستند اما در حوزه کاربردی تعریف شدهاند. به عنوان مثال شرایط بخش تحقیقات بنیادی در رشته شیمی با بخشی که دارای منافع اقتصادی است، مانند شیمی دارویی، شیمی مواد غذایی، شیمی نفت و ...، یکسان نیست. ما نیاز داریم که عدهای در شیمی محض کار کنند و عدهای هم در شیمی کاربردی. اما اگر ما شیمی کاربردی را درست تعریف کردیم، بازار آن هم پیدا میشود.
آقای دکتر! با توجه به فرمایشات حضرتعالی در خصوص قابل تفکیک بودن آموزش و پژوهش، در دو سطح کاربردی و تکنیکی و مرز دانشی، به نظر شما دانشگاه آزاد در کدام زمینه و در چه حدی و در چه سطحی میتواند فعالیت کند؟
ما معتقدیم دانشگاه آزاد، باید دانشگاه حل مسئله باشد. چرا؟ چون کسانی که پول میدهند میخواهند یاد بگیرند و میخواهند برای خودشان یک امنیت اقتصادی و اجتماعی آینده را حفظ کنند. ما برای تحصیلات تکمیلی، یاد دادن حل مسئله در پژوهشها را به دانشجویان مد نظر قرار دادهایم.
در سطح آموزش نیز باید با آموزشهای نوآور، نوآوری و خلاقیت را به دانشجو و نظام دانشگاهی القاء کنیم. دانشگاه آزاد چون با اقتصاد بازار حرکت میکند درکاش نسبت به این مسائل بهتر از دانشگاههایی است که با پول نفت حرکت میکند.
بر این اساس من فکر میکنم دانشگاه آزاد، با توجه به این که بقائش را در کارآمدسازی خود و در این که بتواند اعتماد عمومی جامعه را به خود جلب کند، میداند، سریعتر بتواند تحولات را درک کند و در راستای انجام تحولات قدم بردارد.