بزرگترین عارضه امروز نظام آموزشی ما، حافظهپروری و تربیت تکساحتی است
اشاره: دکتر جواد حاتمی معاون نظارت و سنجش دانشگاه جامع علمی کاربردی از جمله کارشناسان خبره در حوزه آموزش است که سالیان بر روی سیستمهای مختلف آموزش در سطح جهان مطالعه کرده است. گفتوگویی با ایشان انجام دادهایم تا با مهمترین موانع و اشکالات سیستم آموزش ایران در دوره دبستان آشنا شویم و بدانیم برای غلبه بر این مشکلات باید چه راههایی را پیمود و تجربه جهانی در حوزه آموزش کودکان در دوره دبستان چیست و چگونه میتوان از آن استفاده کرد.
ما در این شماره از نامه شورا به وضعیت آموزش و تحصیل در دوره دبستان میپردازیم و روشهای آموزشی و تربیتی در این دوره را با کارشناسان و صاحبنظران مورد بررسی قرار میدهیم. برای شروع گفتگو بفرمایید که به نظر شما آموزش دانشآموزان در دوره ابتدایی باید شامل چه عناصری باشد؟ آیا آموزش صرف کفایت میکند؟ این آموزشها باید شامل چه مواردی باشد و به چه نحو به کودکان ارائه شود؟ آیا آموزشها باید محدود به ریاضی و علوم و فارسی شود؟ نظر شما راجع آماده کردن آنها برای آزمون تیزهوشان چیست و نهایتا بفرمایید که چه نگاهی نسبت به جایگاه تربیت و عناصر آن در این دوره دارید؟
بسم الله الرحمن الرحیم. ضمن تشکر از شما بابت پرداختن به این موضوع، باید عرض کنم که موضوع پیشدبستانی و دوره ابتدائی متاسفانه مورد غفلت قرار گرفته و کنکور به عنوان مرحلهای که تمام نظام آموزشی ما را تحت تاثیر قرار داده، حتی دوره ابتدایی را هم تحت الشعاع میدهد. به همین دلیل بهجای تمرین زندگی، تادیب و تعلیم و تعلُّم، ما به سراغ حافظهپروری رفتهایم. به نظر من بزرگترین عارضه امروز نظام آموزشی ما، حافظهپروری و در واقع تربیت تکساحتی کودکان است. این هم برای عبور از سد عظیم کنکور برای ورود به ۱۵ درصد کد رشته محلهاست که متقاضی زیادی دارند. گاه تصور میشود که با توجه به تعداد بالای فارغ التحصیلان بیکار در یک رشته ممکن است اساسا متقاضی برای آن رشته وجود نداشته باشد، در حالی که این گونه نیست. به عنوان مثال شما نمیتوانید بگویید شیمی متقاضی ندارد بلکه باید بگویید شیمی دانشگاه پیام نور فلان شهر متقاضی ندارد و شیمی دانشگاه شریف همچنان متقاضی دارد. بنابراین ۱۵ درصد کد رشته محلها همچنان ظاهرا پر متقاضی و دارای اعتبار است. به همین دلیل افراد تلاش میکنند که یکی از این صندلیهای معتبر را تصاحب کنند. من در تجربهای که در کشورهای استرالیا و هلند و بازدیدهایی که از کشور فنلاند داشتم، دیدم که در این کشورها حتی کتابمحوری هم مرسوم نیست. در واقع دوره ابتدایی دوره آداب آموزی، اخلاق آموزی، تمرین زندگی، تمرین ارتباطات میان فردی و تمشیت برای ورود به سنین بزرگسالی است. در آنجا تقدیس کتاب و این که به واسطه آن بر محفوظات تاکید شود و بچه را غرق در تکالیف خارج از مدرسه و خانه کنند، مطرح نیست. در کشور فنلاند اصولاً دانشآموز با کتاب به خانه برنمیگردد و اگر قرار باشد اتفاقی بیفتد، در همان مدرسه میافتد؛ آن هم با متدهایی متمرکز بر طبیعت که بازی را میطلبد. به عبارتی روشن در این نظامهای آموزشی فرض بر این است که قرار نیست ما برای یادگیری تقلا کنیم و قرار نیست یادگیری با اعمال شاقه همراه باشد. فرض بر این است که ما میتوانیم بهواسطه روشهای غیرمستقیم یادگیری را تحقق ببخشیم. امروزه بازی نقش بسیار جدی در یادگیری و آموزش دارد. البته همه بازیها هم برای سرگرمی نیست. ما یک طبقه بندی از بازیها تحت عنوان serious games یا «بازیهای جدی» داریم که اتفاقاً برای مقاصد آموزشی است. اعتقاد من این است که نظام آموزشی ما خیلی سازگار با روحیات، طبیعت و مقتضیات کودکی نیست و تبعات این امر در سالهای بعد هویدا میشود. ما اگر در سنین ابتدایی مواجهه درستی با کودک نداشته باشیم و آموزش مناسب برای او نداشته باشیم، نمیتوانیم در دوران بزرگسالی هم برخورد درست و منطقی با او داشته باشیم. و حضرت رسول میفرمایند: «العلمُ فی الصغَر کَالنَقَشُ فی الحَجَر؛ آموختن دانش در کودکی مانند حکاکی کردن تصویر به روی سنگ است» و ما آن را فراموش نمیکنیم. یعنی اگر در کلاس درس با ما آمرانه برخورد شود قطعاً در مقاطع تحصیلی بعدی هم ما یاد میگیریم که خیلی اظهار نظر نکنیم ولی اگر در یک فضای دموکراتیک و آزادانه آموزش اتفاق بیفتد، این کودک بعداً نمیتواند که اظهار نظر نکند و این سبک و مشی و منش تربیتی او میشود و میتواند ادامه حیات داشته باشد. به اعتقاد من دوره ابتدائی ما با آن متدهایی که در ممالک مدرن مرسوم است و جاهایی که تجربه موفق در این زمینه دارند، مقداری فاصله دارد و باید تلاش کنیم که این فاصلهها را کمتر کنیم.
به نظر میرسد ما در دو حوزه باید تحولات را پیگیری کنیم؛ یکی در سیستم آموزشی که خیلی سخت تن به تغییر میدهد و دیگر فرهنگ جامعه و خانوادهها. در حال حاضر خانوادهها فرزند ۳ ساله خود را در مهد ثبت نام میکنند تا ۳ زبان را یاد بگیرد. با وجود چنین تفکراتی چگونه میتوان سیستم آموزشی را اصلاح کرد؟ چگونه باید خانوادهها را متوجه کرد که چنین شیوه تربیتی و آموزشی میتواند در سنین بالاتر منجر به بروز ناهنجاری در فرزندشان شود؟
به نکته خوبی اشاره کردید! عمود خیمه فرهنگی هر جامعهای، نظام تعلیم و تربیت آن است و ما ۲۰-۳۰ سازمان فرهنگی در کشور داریم و بودجهها در بین آنها توزیع میشود و ما به این شرایط میرسیم که بگوییم آموزش و پرورش تغییرپذیرترین وزارتخانه است و همه دستگاههای سیاستگذار هم آموزش و پرورش را بهعنوان سازمان عیالوار و پرهزینه میدانند. در واقع بودجهای که برای آموزش هزینه میشود، سرمایهگذاری تلقی نمیشود و باز هم به آن هزینه گفته میشود. حال آنکه هر چه ما در حوزه آموزش بودجه در نظر بگیریم، این امر سرمایهگذاری است. بنابراین ما درجه اول اولویت را باید به نظام آموزشی دهیم و این حوزه بایستی بیش از پیش حمایت و تقویت شود.
البته قطعا تنها مشکل نظام آموزشی ما پول نیست و اگر پرسنل، حرفهای نباشد، و با این پرسنلی که در حال حاضر دارد اگر بودجه آموزش و پرورش ده برابر هم شود، مشکلاتش حل نخواهد شد. به همین خاطر ما نیاز به معلمان حرفهای و متعهد واقعی و متعهد حرفهای داریم.
اما در مورد جایگاه خانواده باید عرض کنم، نه اینکه خانوادهها نقششان برجستهتر از نظام آموزشی یا ضریب نفوذشان بیشتر باشد، اما در تعلیمی که کودک دریافت میکند، نسبت به آموزش و پرورش، تقدم با خانواده است. کودک ابتدا در خانواده رشد و نمو کرده و برخی نمادها و عناصر فرهنگی و تربیتی را در آنجا دریافت میکند. اگر خانواده آگاه نباشد و مشی و منش درستی را ارائه نکند، این کودک بعدها دچار مشکل خواهد شد. در واقع کودک زمان محدود و مشخصی را در مدرسه سپری میکند و آن هم تماماً درس و کلاس نیست و ارتباطات، زمانهای استراحت بین کلاسی و اردوهایی هم وجود دارد.
نکته دیگر این است که من فکر میکنم ما واقعاً آموزش و پرورش را تنها گذاشتهایم. درست است که محور تعلیم و تربیت و انتقال ارزشهای فرهنگی نظام تعلیم و تربیت رسمی است اما ما عوامل رقیب را هم در اینجا داریم. سایر تریبونهایی که قابلیت انتقال ارزشهای فرهنگی را دارد، از جمله رسانه و تلویزیون، ضریب نفوذ بالایی در جامعه ما دارد. بنابراین ما برای تحقق مقاصد ملی فقط نباید بر روی نظام آموزشی تمرکز کنیم، بلکه به نظر من یک اتاق فرمان فرهنگی مورد نیاز است که در واقع جریان اصلی فرهنگی در کشور را راهبری کند. البته این نباید به معنی هژمونی فرهنگی یک عده قلیل باشد. ما در عین حال که ارزشهای محوری و آن چیزی را که به یک جامعه مشخص مانند جامعه ایران هویت میدهد، باید در نظر بگیریم و همه حول آن ارزشها حرکت کنیم، باید به خرده فرهنگها و تکثر فرهنگی هم باور داشته باشیم. اینگونه نباید باشد که یک طبقه یا قشر خاص بر سایر فرهنگها غلبه پیدا کند و آن فرهنگها نادیده گرفته شوند. به عنوان مثال کسی مشکلی با «جوانمردی» ندارد و به سابقه هر ایل، طایفه و قومی به سابقه تاریخی نگاه کنید، همه جوانمردی را میستایند. بحث عدالت و نقد منصفانه چیزهایی نیستند که بگوییم در ایران عدهای به آن اعتقاد دارند و عدهای دیگر خیر. این گونه نیست که بگوییم دینباوری و ارزشهای اسلامی مربوط به عده قلیلی است. ما فرقهها و اقلیتهای مذهبی دیگری هم در کشور داریم اما اولویت با مسلمانان است و بههرحال این هم بخشی از ارزشهای محوری جامعه ما است و باید اینها صیانت شوند. حفاظت از این ارزشها بهواسطه یک برنامهریزی کلان و ظریف، نه از بالا به پایین، نه دستوری و نه صرفاً کتابی، قابل انجام است. در واقع نمادهای فرهنگی باید از وجنات همه سازمانها، ادارات، تربیونهای ما بروز و ظهور داشته باشد و اینگونه نیست که یک سازمان و نهاد بهمانند آموزش و پرورش متولی این موضوع باشد؛ بلکه محوریت آن باید با آموزش و پرورش باشد و این انتظار را ما بیشتر از نظام تعلیم و تربیت داریم که این ارزشها را با متدهای خاص خودش بپروراند. در این زمینه هم امروزه پیشرفتهای زیادی در جهان شده و ما میتوانیم از آنها استفاده کنیم. در کشور خودمان هم تحقیق بسیار زیادی انجام میشود ولی متاسفانه حتی در خود نظام آموزشی هم به یافتههای پژوهشی احساس بینیازی میشود. به همین دلیل است که در خیلی از جاها ما توفیقات بسیاری در این انتقال ارزشها و درونیسازی ارزشها نداشتهایم.
آقای دکتر شما اشاراتی به سیستمهای آموزشی کشورهای دیگر را داشتید. در حال حاضر ما در ایران مجموعهای از کتابهای درسی داریم که توسط آموزش و پرورش تهیه و شیوه تدریس و تعداد ساعات کلاسی هر درس هم از طرف آموزش و پرورش تعیین میشود. بر این اساس شیوه آموزشی واحدی در همه مدارس و مناطق کشور وجود دارد. آیا در کشورهای دیگر هم این گونه است یا این که آنها سیستمهای آموزشی مختلفی بنا به نیازهای مختلف دارند؟ برای مثال کلیسای کاتولیک برای خودش سیستم آموزشی خاصی داشته باشد یا اینکه یک مدرسه با تفکر دیگری، سیستم آموزشی خاص خودش را داشته باشد؛ آیا چنین تنوع آموزشی وجود دارد یا خیر؟
سوال خیلی خوبی را مطرح کردید. این خود میتواند ویژه نامهای در خصوص این موضوع را شامل شود که آیا تنوع، آری یا خیر! و اگر آری، کیفیت تنوع به چه شکلی باشد. ظاهراً گفته میشود که در کشور ما بیش از ۲۰ نوع مدرسه وجود دارد که محوریت آنها کتابهای درسی تالیفی وزارت آموزش و پرورش است. در ممالک مُترقی و ممالکی که نمیخواهند یک کتاب واحد یا روش واحد را برای آموزش به کار ببرند، آنچه واحد است اهداف آموزشی است. به عنوان مثال میگویند برای تعلیمات اجتماعی دوران دبیرستان این اهداف آموزشی متصور است. این امر را حداقل در نظامهای فدرال ابلاغ میکنند و ایالتهای مختلف آن را سرلوحه کار خود قرار میدهند. ممکن است ۱۵-۱۰ ناشر در مورد آن اهداف آموزشی محتوا تهیه کنند که همان textbook یا کتابهای درسی است. همچنین بنا به خبرگی و حرفهای بودن معلمان ممکن است دهها روش برای آموزش بهینه آن محتوا به کار گرفته شود. بنابراین بستگی به میزان بلوغ و متخصص شدن افراد ذی مَدخَل در تدوین برنامههای درسی و میزان حرفهای بودن و با صلاحیت بودن معلمانی که برنامه درسی را ارائه میکنند، دارد. در واقع مسئله این است که اگر برنامه درسی به نحو احسن و بهطور اَکمل هم تهیه شود، تا وقتی که به نحو احسن و اکمل اجرا نشود، گویی اصلاً برنامهای تهیه نشده است.
بنابراین برنامه درسی علاوه بر اینکه باید خوب تهیه شود، باید خوب هم اجرا شود. ممکن است در حال حاضر برنامههای درسی را داشته باشیم که اتفاقاً استانداردهایی را احراز کرده و خوب تدوین شده باشند؛ که البته بسیار قلیل هستند. اما در هر صورت برنامه درسی وقتیکه به نحو احسن تدوین شد، نیاز به معلم حرفهای و وفادار به اهداف آموزشی، و نه در تقابل با اهداف آموزشی، است تا آن را در کف کلاس اجرا کند. بنابراین فعالان و کنشگران خط مقدم جبهه تعلیم و تربیت در نظام آموزشی، معلمان هستند و اگر معلم حرفهای، متعهد و وفادار به اهداف آموزشی نباشد هیچ نظام آموزشی توفیقی نخواهد داشت.
البته در وهله اول باید برنامههای درسی ارتقاء پیدا کند. متاسفانه برنامههای درسی ما در خیلی از موضوعات روزآمد نیست و گروه تالیف، گروه تالیف شایستهای نیست. وقعی هم به پژوهشهای آموزشی نمینهند. من تجربه خودم را عرض میکنم؛ بنده سال ۸۴ رساله دکتری خود را درباره یک موضوع بسیار مهم و حیاتی تحت عنوان “ارائه الگوی مطلوب برای تغییر نگرشهای اجتماعی از طریق برنامههای درسی” نوشتم. اتفاقاً طرح من Experimental Design دیده شده و ۶۰۰ نمونه داشته و در ۲۰ کلاس به مدلهای مختلف اجرا شده است. در نتیجه این بررسی من به یک مدل مطلوب رسیدم که با چه متد و روشی ما میتوانیم نگرشهای اجتماعی را از طریق برنامه درسی تغییر دهیم. یکی از نتایج قابل توجه تحقیق این بود که این تغییر نگرش باید غیرمستقیم پیگیری شود. در واقع مدلی که به صورت غیرمستقیم طراحی شده بود، بهترین جواب را داد و ما را بار دیگر به این فرمایش حضرت رسول(ص) رساند که فرمودند: «کونوا دُعاهَ النَّاس بغیرِ اَلسِنَتِکُم؛ مردم را دعوت کنید با چیزی غیر از زبانتان»؛ که منظور همان دعوت با عمل است. این یعنی تلاش برای تغییر نگرش به صورت غیرمستقیم. این یافته قابل اعتنایی بود و بنده نتایج پژوهش را در بهمن ۸۴ در سازمان پژوهش آموزش و پرورش در قالب یک میزگرد نقد ارائه کردم و خیلی هم مورد توجه واقع شد و به هر حال دوستان اظهار لطف کردند. این رساله در مورد کتاب تعلیمات اجتماعی دوره راهنمایی بود. متاسفانه نظام آموزشی ما هنوز از فقدان یک سازمان ملی ارزشیابی آموزشی رنج میبرد و یک سازمان ناظر محافظتکننده وجود ندارد که مشخص کند کتابی که تالیف شده با کدام یک از پارادایمهای یادگیری مطابقت دارد و یا با کدام یک از متدهای تدریس روزآمد منطبق است. وقتی این مواخذه و ارزشیابی صورت نگیرد، احتمالا ما همیشه خوب هستیم و داریم کارمان را خوب انجام میدهیم. حال آنکه حضرت امیر(ع) میفرمایند: «من اَمِن العقاب اَساءَ الادب؛ آدمی اگر از عقوبت ایمنی پیدا کند حتماً دچار خسران میشود».
در مورد سازمانها هم به همین شکل است. بنابراین همه در هر مقام و موقعیتی نیازمند نظارت هستیم. در این صورت مگر میشود نظام آموزشی بدون نظارت باشد! در این صورت چه کسی باید محتوای نازل و در بعضی از مواقع غلط نظام آموزشی را مواخذه کند
بنابراین ایجاد یک نهاد تخصصی ملی برای این منظور لازم است. این نهاد نباید داخل همان دستگاه باشد چون یک دستگاه نمیتواند هم مجری باشد و هم قاضی. در غیر این صورت ایجاد آن نقض غرض خواهد بود. این سازمان ملی لزومی ندارد فقط محدود به نظام آموزشی عمومی باشد بلکه برای نظام آموزشی عالی هم باید کارکرد داشته باشد.
بنده در این زمینه هم یک تحقیق را ۵-۴ سال پیش با حمایت صندوق حمایت از پژوهشگران کشور انجام دادم و به عبارتی الگویی برای شکلگیری نظام ارزشیابی و اعتبارسنجی کشور ارائه کردم. جالب است بدانید که تاسیس این نظام جزو احکام هم برنامه چهارم و هم برنامه پنجم توسعه بوده اما در هیچ کدام از این دورهها عملی نشده است. این موضوع در برنامه ششم هم مورد توجه قرار گرفته و امیدواریم ان شاءالله در این دوره تحقق پیدا کند. ما مشکلات این چنینی داریم که باید به آن پرداخته شود و بدون برنامه نمیتوان انتظار کار علمی داشت.
آقای دکتر صحبتهایی در مورد برداشته شدن آزمون مدارس تیزهوشان و استعدادهای درخشان که آسیبهایی را به همراه دارد، مطرح است. اما گویا گردش مالی این حوزه این قدر بزرگ است که همه را درگیر کرده و امکان تحول وجود ندارد. ارزیابی شما از این موضوع چیست که حجم زیادی کلاسهای فوق برنامه و کتابهای کمکدرسی به این موضوع اختصاص داده شده و معلمان و مدیران درگیر این آزمونها و کسب درآمد از این طریق شدهاند تا در نهایت تعدادی از دانشآموزان پایه ششم ابتدایی از طریق تستزنی به عنوان تیزهوش شناخته شوند؟
نمیشود انکار کرد که چه آزمونهای تیزهوشان آموزشوپرورش و چه پدیده کنکور منافع بسیار زیادی برای طیفی از افراد دارد. یقیناً این منابع مالی بالا و قوی، قدرت ایجاد میکند و اینها میتوانند جاهای مختلف نفوذ کنند و تاثیرگذار باشند. برای همین است که میگویم یک نظام ناظر ملی لازم است که سیاستگذاری و در این زمینه تصمیمگیری داشته باشد.
ما با آزمونهای تیزهوشان و المپیاد ره بهجایی نخواهیم برد. شاید بد نباشد در این جا نکتهای را که افلاطون مطرح کرده، خدمتتان عرض کنم. افلاطون تعبیری در مورد جامعه اسپارت، در قیاس با جامعه آتن، دارد و میگوید این آتنیها بودند که شاعر و پزشک و منجم و موسیقیدان تربیت کردند و اسپارتیها مدام در حال جنگ بودند. منظور او این است که یک فرد ایدئال از نظر جامعه اسپارتی یک جنگجوی تمام عیار بود. افلاطون میگوید: جامعه اسپارت مردم خود را فقط برای روز جنگ آماده میکرد بنابراین در ایام صلح مانند شمشیری در غلاف، معطل ماند و زنگ زد. این تربیت تک ساحتی است. ما اگر دانشآموزانمان را فقط برای تستزنی آماده کنیم این یعنی تربیت تکساحتی. ما اگر دانشآموزانمان را برای المپیاد آماده کنیم این یعنی تربیت تکساحتی. این دانشآموز باید زیستن و زندگی کردن مسالمتآمیز را یاد بگیرد. او پیش از هر چیز باید یک انسان باشد و بعد ممکن است یک مهندس، یک پزشک، یک شیمیدان و داروساز خوب باشد. ما متاسفانه از طریق این آزمونها و غربالگریها که سودی هم برای ما نداشته خودمان با دست خودمان افراد باهوش را جدا کرده و با عادت دادن آنها به تافته جدا بافته دیدن خود، آنها را به آن طرف آب میفرستیم.
بنده چهار سال مسئول المپیاد دانشجویی علمی کشور بودم و از نزدیک مطلع بودم که قریب به ۷۰-۸۰ درصد کسانی که رتبههای برتر المپیاد را کسب کردهاند در کشور نبودند تا کشور از خدمات علمی آنها استفاده کند. در واقع اینها تبدیل به کارگران علمی برای نظاماتی میشوند که اتفاقاً به دنبال سلطه بر جهان سوم هستند. اصولاً سیاستگذارهای کشورهای پیشرفته این است که بهواسطه جذب چنین استعدادهایی و توسعه مراکز علمی و رشد صنعت و فناوری و در نهایت جوامعشان از این طریق بر کشورهای جهان دوم و سوم استیلا پیدا کنند. بنابراین این آزمونها دردی از ما دوا نکرده و نخواهد کرد. ما وقتی صحبت از نظام آموزش و پرورش عمومی میکنیم، یعنی شما باید ابعاد شخصیتی گوناگون دانشآموزان را پرورش دهید. مراقبت در این موضوع باید به گونهای باشد که حتی اگر برخی استعدادها و زمینههای نخبگی هم در یک دانشآموز بروز و ظهور پیدا میکند، اتفاقاً خود او هم تا یک سنی نباید از آن استعداد اطلاع داشته باشد. چون اگر شما این امر را به این دست دانشآموزان القا کنید، در آنها بهگونهای ایجاد توهم شده، رفتارهایشان هم رفتارهای خاصی میشود و خودشان را تافته جدا بافته میدانند.
چنین مسیری واقعا آفتزا است. این یعنی از همان اول جنس طلا و نقره تعیین کردن و این غلط است. یکی از دوستان که در کانادا زندگی میکند میگفت: دخترم دانشآموز دبیرستان بود و معلم تعلیمات اجتماعیاش به ما اطلاع داد که او میتواند در رشته حقوق موفق شود؛ چون در مناظرههایی که ما در کلاس تشکیل دادیم توانسته ۱۰ نفر را شکست دهد و این استعداد را دارد که وکیل خوبی شود. این یعنی معلم مستقیماً با والدین صحبت کرده و نه دانشآموز تا اگر والدین رابطه خوبی با او دارند و علاقهمندی او را کشف کردند، با او صحبت کنند و بتوانند به دنبال راهنما و انتخاب تحصیلی برای او باشند.
در این زمینه مسائل عدیده و ظریفی وجود دارد که باید به آنها پرداخته شود. اجمالا میتوان گفت که برنامههای درسی ما متنوع نیست و این turn over مالی بالایی که شما اشاره کردید ناشی از ضعف کتب و برنامههای درسی است. موسسات با شناسایی این شکاف و نقصها محصولاتی را تهیه کرده و بازار آن را هم پیدا میکنند.
از این که وقتتان را در اختیار ما قرار دادید سپاسگزاریم. اگر در پایان نکته دیگری باقی مانده بفرمایید.
من هم از حضورتان تشکر میکنم. امیدوارم که توجه به نظام آموزشی و نظام تعلیم و تربیت بیش از پیش شود. گاهی از فقر آموزشی در کشور سخن میرود اما من معتقدم متاسفانه ما در کشور، حتی در رده مدیران و تصمیمگیران، دچار فقر فهم هستیم.
ما هنوز آموزش را بهعنوان محور توسعه قبول نکردهایم و باور نداریم. حال آنکه ما اگر میخواهیم توسعهای داشته باشیم، فقط بهواسطه نظام آموزشی محقق خواهد شد. مثل تجربه کشورهای مالزی، فنلاند، هلند، نروژ و اخیراً پرتغال.