عمومی | دانشگاه علوم پزشکی تهران

دکتر روجا رحیمی: نقش استاد و راهنما در نمایاندن پتانسیل دانشجو بسیار مهم است

دکتر روجا رحیمی متولد ۲۹ آبان ماه ۱۳۵۹ در شهر شیراز است. او داروسازی عمومی را در دانشگاه علوم پزشکی شیراز گذراند و در مردادماه ۱۳۸۳ فارغ‌التحصیل شد و به تهران مهاجرت کرد. دکتر رحیمی دوران طرح خود را در مرکز تحقیقات علوم دارویی گذراند و در طی این دوره با همکاری دکتر شمس اردکانی به بازنویسی و تصحیح کتاب‌هایی درزمینهٔ طب ایرانی پرداخت. دکتر رحیمی در سال ۱۳۸۷ به‌عنوان اولین ورودی‌های رشتهٔ داروسازی در طب ایرانی وارد دانشگاه علوم پزشکی تهران شد و سرانجام در سال ۱۳۹۱ فارغ‌التحصیل شد. این پژوهشگر جوان به‌واسطه فعالیت‌های علمی- پژوهشی ارزنده در زمره دانشمندان یک درصد جهان قرار گرفت. انتشار بیش از صد عنوان مقاله در مجلات معتبر بین‌المللی، انتشار ۲۰ عنوان مقاله در مجلات علمی- پژوهشی داخلی، تالیف سه عنوان کتاب فارسی، مشارکت در تالیف ۴ عنوان کتاب انگلیسی، مشارکت در بیش از ۲۰ طرح تحقیقاتی و ارائه مقاله در بیش از ده کنگره بین‌المللی، سردبیری مجله طب سنتی و تلفیقی و عضویت در هیات تحریریه ۵ ژورنال معتبر بین المللی از مهم‌ترین فعالیت‌های تحقیقاتی دکتر روجا رحیمی شمرده می‌شود.
دکتر رضایی زاده، رییس دانشکده طب ایرانی ما را در این مصاحبه همراهی کرد.

لطفاً خودتان را معرفی کنید و بگویید در چه سالی و کجا متولد شدید؟
اول به خاطر دعوتی که از طرف روابط عمومی از من شد تشکر می‌کنم. روزی که تماس گرفتند و گفتند قرار است مصاحبه‌ای با بخش تاریخ شفاهی روابط عمومی انجام شود و روی سایت گذاشته شود، بسیار شگفت‌زده شدم. من همیشه مصاحبه‌های تاریخ شفاهی را که بسیار جذاب و آموزنده بودند دنبال می‌کردم، تمام مصاحبه‌هایی که خوانده‌ام با بزرگان و پیشکسوتان دانشگاه انجام‌شده بود و قاعدتاً انتظار نداشتم از من که عضو کوچکی از خانواده بزرگ دانشگاه هستم برای مصاحبه دعوت شود. این برایم افتخار بزرگی است و از دعوتتان سپاسگزارم.
روجا رحیمی هستم. در تاریخ ۲۹ آبان ۱۳۵۹ در شیراز متولد شدم. در آن زمان که من متولد شدم، اگر کسی نیمهٔ دوم متولد می‌شد، می‌توانستند شناسنامه‌اش را در نیمه اول بگیرند تا زودتر به مدرسه برود. برای من نیز چنین کاری انجام شد و تاریخ تولد من در شناسنامه‌ام ۲۹ شهریور ۱۳۵۹ است. پدرم مهندس راه و ساختمان است و مادرم معلم بود ولی وقتی‌که من و برادرم به سن مدرسه رسیدیم، او ترجیح داد خودش را بازخرید کند و خانه‌دار شود و بیشتر وقتش را به من و برادرم اختصاص دهد. یک برادر دارم که دو سال از من کوچک‌تر است و اسمش آرش است.

از روحیات پدرتان بگویید. کدام‌یک از ویژگی‌های پدرتان در ذهنتان برجسته‌تر و ماندگارتر است؟
همان‌طور که گفتم، پدرم مهندس راه و ساختمان است، اما علاقهٔ زیادی به شعر و ادبیات دارد. او روحیه‌ای شاعرانه دارد و بسیار مهربان و صبور و با حوصله و باهوش است. یکی از عشق‌های زندگی‌ام پدرم بوده و هست.

مادر چطور؟
مادرم نیز بسیار مهربان و فداکار و صادق و تیزبین است. من همیشه مدیون او هستم. در واقع تمام موفقیت‌های زندگی‌ام را مدیون پدر و مادرم هستم. مادرم در شغل معلمی‌اش بسیار موفق بود و می‌توانست همچنان به کارش ادامه دهد؛ اما در برهه‌ای ترجیح داد که شغلش را کنار بگذارد و وقتش را به من و برادرم اختصاص دهد. قطعاً اگر و من و برادرم موفقیتی در زندگی به دست آورده‌ایم، آن را مدیون زحمات مادرمان هستیم.

چ ن د سال داشتید که مادرتان شغلش را کنار گذاشت؟
۹ ساله بودم.

افراد فرهنگی معمولاً حساسیت خاصی برای آموزش فرزندانشان دارند. این موضوع برای شما هم صادق بود؟
کنترل مادرم همیشه از راه دور بود. هیچ‌وقت حتی نمی‌پرسید که امروز که به مدرسه می‌روی چه امتحانی داری. وقتی از مدرسه برمی‌گشتم هم این‌گونه نبود که از من بپرسد امتحانم چطور بود، درس خواندم یا نخواندم و یا این‌که به من استرس وارد کند. البته من و برادرم خودکار عمل می‌کردیم و لازم نبود کسی پیگیر باشد و درس خواندنمان را کنترل کند. مادرم هم هیچ‌وقت سعی نکرد مستقیماً دراین‌باره سوالی بپرسد و هیچ‌وقت چنین فشارهایی را به ما وارد نکرد.

برخوردشان با اشتباهاتتان چطور بود؟
این موضوع به نوع اشتباه بستگی داشت. گاهی اوقات اشتباه قابل‌چشم‌پوشی بود و مادرم هم در این موارد زیاد سخت نمی‌گرفت. ولی اگر اشتباه جدی‌تری بود، برخورد مادرم نیز سنگین بود. به‌عنوان‌مثال، ممکن بود یک روز کامل با ما حرف نزند.

شما فرزند بزرگ‌تر بودید. آیا نسبت به برادرتان احساس مسئولیت داشتید؟
اختلاف سنی ما دو سال است. حقیقت این است که من تا سن ۷ سالگی حسادت زیادی نسبت به برادرم داشتم؛ ولی بعدازآن رابطهٔ خیلی خوبی بین ما شکل گرفت. به‌طوری‌که رابطهٔ من و آرش در تمام فامیل زبانزد بود و همه می‌گفتند روجا و آرش رابطهٔ عاطفی خیلی خوبی باهم دارند. ما مثل دو دوست بودیم و اکنون هم همین‌طور است. قطعا یکی از عزیزترین های زندگی‌ام برادرم است و او را خیلی دوست دارم. برادرم فوق‌لیسانس هوش مصنوعی‌اش را از دانشگاه امیرکبیر گرفته و به لطف خدا در شغل و زندگی اش بسیار موفق است. به دلیل این‌که فرزند بزرگ خانواده و همچنین از هر دو طرف پدری و مادری نوهٔ بزرگ فامیل هستم، همیشه به‌گونه‌ای بچه های فامیل را مدیریت می‌کردم. وقتی نوه‌ها دورهم جمع می‌شدند، مدیریت در شیطنت‌ها یا بازی‌ها تقریباً بر عهدهٔ من بود. دربارهٔ برادرم هم همین‌طور بود. من در مورد او احساس مسئولیت می‌کردم. برادرم بسیار باهوش بود و به این موضوع که هر درسی را که در مدرسه ارائه می‌دهند به‌اجبار بخواند تن نمی‌داد. این کار تا قبل از کنکور مشکل جدی برایش ایجاد نمی کرد، اما در زمان کنکور مجبور شد درس‌هایی را که موردعلاقه‌اش نبودند نیز بخواند. مدیریت او و درس خواندنش بر عهدهٔ من بود.

خانم دکتر، اسمتان را چه کسی انتخاب کرد و معنای آن چیست؟
اسم من را پدرم انتخاب کرد و به معنای ستارهٔ صبح است. این اسم، یک اسم کردی است. ستارهٔ صبح یعنی ستاره‌ای که در سپیدهٔ صبح بعد از تمام ستارگان از آسمان می‌رود.

اصالتاً کرد هستید؟
خیر. صرفا علت انتخاب علاقه پدرم به این اسم بوده است.

اولین تجربه‌تان در دوران ابتدایی چطور بود؟
در مورد مدرسه، من پنج سال و ده ماه داشتم که وارد کلاس اول شدم؛ چون شناسنامه را بزرگ‌تر گرفته بودند. روز اول با پدرم به مدرسه رفتم. او من را به مدرسه رساند و رفت و من هم بر خلاف بسیاری از بچه ها که در حال گریه کردن بودند گریه نکردم. من در سال ۱۳۶۵ وارد کلاس اول شدم و در مدرسهٔ هفده شهریور شیراز درس خواندم. دورهٔ دبستان دورهٔ خوبی بود و از کلاس اول تا پنجم دبستان معدلم بیست بود. من به دلیل این‌که قدم بلند بود، آخر کلاس می‌نشستم، مقداری شیطنت هم داشتم و با همهٔ بچه‌ها ارتباط خوبی داشتم. وقتی دوران دبستان را می‌گذراندم هر کس از من می‌پرسید می‌خواهی چه‌کاره شوی متخصص اطفال را انتخاب می‌کردم چون بچه‌های کوچک را بسیار دوست داشتم؛ اما وقتی وارد دوران دبیرستان شدم به درس شیمی علاقه‌مند شدم و با تحقیق متوجه شدم که شیمی در رشتهٔ داروسازی پررنگ است. البته ناگفته نماند که درس ریاضی و فیزیکم بسیار خوب بود و همیشه از این درس‌ها نمرهٔ خوبی می‌گرفتم.

اکثر دانش‌آموزانی که نمرات خوبی می‌گیرند به رشتهٔ پزشکی فکر می‌کنند، شما به چه رشته ای فکر می کردید؟
من هم در دوره ابتدایی به پزشکی فکر می کردم و دوست داشتم متخصص اطفال شوم. اما وقتی به سنی رسیدم که می‌توانستم تصمیم منطقی تری با در نظر گرفتن توانایی ها در کنار علایقم  بگیرم داروسازی را اولویت خودم قراردادم. من روحیهٔ این را نداشتم که وارد رشتهٔ پزشکی شوم، حتی الآن که گاها به آزمایشگاه تشخیص طبی مراجعه می کنم وقتی می‌خواهند از من خون بگیرند به آن نگاه هم نمی‌کنم. به‌هرحال پزشکی همیشه در رشته‌های علوم پزشکی حرف اول را می‌زند و بعضی از افراد در انتخاب این رشته به روحیات و توانایی های خود نگاه نمی‌کنند بلکه به این اصل توجه می‌کنند که پزشکی برترین رشتهٔ علوم تجربی است؛ اما من سعی کردم در تصمیم‌گیری‌ ام به این نکات توجه کنم.

آیا در کنار درس خواندن کار جانبی هم انجام می‌دادید؟
یکی از علایق من نقاشی بود. از دورهٔ دبستان هم به استخر می‌رفتم و شنا را دنبال می‌کردم، در دوران راهنمایی در مسابقات شنا مقام سوم را کسب کردم. علاوه بر آن به موسیقی هم علاقه داشتم و تا سال دوم دبیرستان به کلاس موسیقی می‌رفتم و پیانو می‌زدم اما بعد از سنگین شدن درس‌ها ترجیح دادم تمرکز خود را روی درس خواندن بگذارم.

در مراحل بعدی زندگی هیچ‌کدام را ادامه ندادید؟
شنا را هرازگاهی دنبال می‌کردم اما موسیقی و نقاشی را اصلاً ادامه ندادم و فکر می‌کنم اگر این دو را دنبال کرده بودم می‌توانستم از آنها برای کاهش استرس و دستیابی به آرامش بیشتر در این روزهای پرمشغله و پر استرس بهره بگیرم.

از معلم‌های دوران تحصیلی خودتان کسی را به خاطر دارید که در ذهن شما تاثیر خوبی گذاشته باشد؟
بله معلم کلاس دوم دبستانم خانم رزمی در دبستان هفده شهریور بسیار مهربان و توانا بود. یکی از دبیران ریاضی من در دبیرستان هم خانم ضیا بودند که فکر می‌کنم علت علاقه‌مندی من به ریاضی معلم‌های خوب من بوده است. خانم بلندپرواز در دوران راهنمایی به عنوان معلم اجتماعی و خانم قطبی در دوران دبیرستان به عنوان دبیر فیزیک از دیگر آموزگاران خوب و تاثیر گذار در دوران تحصیل پیش از دانشگاه بودند. البته معلمان خوب بسیاری داشتم که قدردان زحمات همه بزرگواران هستم.

شما چه سالی کنکور دادید و آیا در کلاس‌های آمادگی کنکور شرکت کردید؟
من در سال دوم یا سوم دبیرستان بودم که در کلاس ریاضی شرکت کردم که در نقش کلاس تقویتی بود اما وقتی به پیش‌دانشگاهی رسیدم در هیچ کلاسی شرکت نکردم. دانش آموز درس‌خوانی بودم اما تمام‌وقت خود را صرف درس خواندن نمی‌کردم، هیچ‌وقت شب تا صبح بیدار نمی‌ماندم و دفتری داشتم که تمام تایم‌های درس خواندنم را یادداشت می‌کردم و به‌طور میانگین روزی هفت ساعت درس می‌خواندم. دورهٔ کنکور سخت و دشوار بود چون رقبای اصلی ما دانش آموزان نظام قدیم بودند و ما به عنوان اولین دوره نظام جدید آموزشی یا نظام ترمی مورد آزمایش قرار گرفتیم. من در سال ۱۳۷۷ کنکور دادم و زمانی که از کنکور برگشتم تمام کتاب‌هایم را جمع کردم تا جلوی چشمم نباشد! کلا دانش آموز خونسردی بودم و گرچه قبولی در کنکور جزء آرزوها و اهداف اصلیم بود اما هنگام مطالعه برای کنکور این نکته را در ذهن داشتم که عدم قبولی در کنکور امری طبیعی است و پایان دنیا نخواهد بود. روزی که قرار بود کارنامهٔ کنکور را بگیرم با پدرم به محل اعلام نتایج رفتیم و تعدادی از دوستانم را دیدم که علیرغم پتاسیل خوب رتبهٔ مناسبی کسب نکرده بودند و استرس گرفتم. وارد سالن اصلی شدم و کارنامه‌ام را تحویل گرفتم و دیدم که رتبه‌ام ۱۳۰۰۰ است اما بعد از کمی دقت متوجه شدم کارنامهٔ شخص دیگری اشتباها به من داده‌شده است و بعد از تحویل گرفتن کارنامه‌ام دیدم که رتبه‌ام ۱۸۵ شده است و آن لحظه یکی از بهترین لحظات زندگیم بود. فکر می‌کنم شاید علت اینکه رتبهٔ کنکورم خوب شد بالا بودن درصد درس ریاضیم بود؛ در سالی که ما کنکور دادیم سوالات ریاضی را بسیار سخت طرح کرده بودند و میانگین درصد داوطلبان رشتهٔ تجربی در درس ریاضی منفی سی بود. من ریاضی را ۶۲ درصد زده بودم و بعداً فهمیدم رتبهٔ دو کنکور ریاضی‌اش را ۶۵ درصد زده است. روز انتخاب رشته رسید و مادرم دوست داشت که من رشته پزشکی را انتخاب کنم اما من انتخاب خودم را کرده بودم و ده رشتهٔ اولم را داروسازی انتخاب کردم آن هم داروسازی شهر های مختلف و انتخاب اولم رشته داروسازی دانشگاه علوم پزشکی شیراز بود و به لطف خدا در همان رشته قبول شدم.

معمولاً درس خواندن خوب ازنظر خانواده‌ها این است که فرد کتاب را از جلوی چشمش دور نکند. این‌که شما مدیریت زمان داشتید بسیار جالب بود.
بله در ذات من و برادرم بود که انسان‌های خودساخته‌ای باشیم. مادر من هیچ‌وقت از من نمی‌پرسید که چرا درس نمی‌خوانی یا امتحانت را بد دادی و هیچ‌وقت دنبال نمی‌کرد که درس‌خوانده‌ایم یا مشق نوشته‌ایم. به یاد دارم که در آن دوره‌ای که برای کنکور درس می‌خواندم ایران به جام جهانی رفته بود و ما هم ازجمله کسانی بودیم که به بیرون از منزل رفتیم و شادی کردیم و حتی بهار سال کنکور ما به مسافرت رفتیم و به خاطر کنکور تفریح را تعطیل نکردم. من مادران زیادی را دیده ام که روی درس خواندن فرزندشان بسیار حساس بوده اند و به ریز این موضوع را کنترل می کرده اند اما نتیجه ای که در اکثر موارد شاهد بوده ام وارد نمودن استرس زیاد به دانش آموز و دلزدگی آن از درس و مدرسه بوده است.

از دورهٔ دانشجویی‌تان برایمان بگویید.
در آن زمان تعداد دانشجویی‌هایی که دانشگاه علوم پزشکی شیراز در رشتهٔ داروسازی می‌پذیرفت کم‌تر از دانشگاه‌های دیگر بود. در ورودی ما این تعداد ۲۵ نفر بود. تعداد زیادی از کتب مرجع در آن زمان به فارسی ترجمه شده بود اما من ترجیح دادم کتاب های مرجع را به زبان اصلی (انگلیسی) مطالعه کنم و بعد از مدتی خواندن کتاب زبان‌اصلی برایم راحت شد. فکر می‌کنم اگر الآن مقاله‌های خوبی نوشته‌ام و می‌نویسم به‌این‌علت است که از ابتدای دانشجویی scientific reading را تقویت کرده‌ام و این موضوع به من scientific writing یاد داد.

آیا تصوری که از داروسازی داشتید محقق شد؟
بله اگر بازهم به عقب برگردم داروسازی را انتخاب می‌کنم. مطالب تئوری رشتهٔ داروسازی بسیار زیاد است و گفته می‌شود که اقیانوسی به عمق یک سانتی ‌متر است. شما در ابتدا بسیاری از مطالب را مطالعه می‌کنید اما به عمق آن نمی‌رسید و فهم عمیق و ریشه دار مطالب نیاز به مطالعه جانبی و یا تخصصی دنبال کردن رشته دارد. من نمی‌توانم بگویم که به همهٔ جنبه‌های داروسازی علاقه‌مندم اما به بسیاری از حیطه‌های آن از جمله گیاهان دارویی، فارماکوگنوزی و فارماکولوژی علاقه دارم.

کدام درس برایتان سخت بود؟
داروسازی صنعتی یا فارماسیوتیکس. من برخلاف دورهٔ راهنمایی و دبیرستان که دانش‌آموز خوبی بودم اما الزاماً شاگرداول نبودم در دورهٔ دانشجویی در تمام ترم‌ها رتبه اول بودم. در حال حاضر هدف غایی بسیاری از نوجوانان درسخوان ما قبولی در کنکور است و بعد از ورود به دانشگاه دیگر انگیزه ای برای مطالعه و تبدیل به یکی از بهترین ها در رشته خود ندارند و به این فکر نمی‌کنند در جایگاهی قرارگرفته‌اند که هزاران نفر آرزوی آن را دارند؛ اتفاقا بنده معتقدم دانشجویان ما برای آنکه نشان دهند که شایستگی این جایگاه را دارند باید تلاشی مضاعف داشته باشند. به یاد دارم که رتبهٔ پنج زمان ما در رشتهٔ پزشکی دانشگاه علوم پزشکی شیراز درس می‌خواند و کلاس بیوشیمی ما مشترک بود، من در درس بیوشیمی نمرهٔ ۷۵/۱۹ گرفتم ولی آن شخص این درس را افتاد. در آن زمان بیوشیمی درس بسیار سختی بود اما استادهای خوبی ازجمله آقای دکتر وصال بیوشیمی را تدریس می‌کردند. قصدم این نیست که بگویم من نمره خوبی کسب کردم بلکه هدفم تاکید برای از دست رفتن انگیزه بسیاری از نوجوانان پس از ورود به دانشگاه است که به نظرم دلیل اصلی آن اشتباه در هدف گذاری است. یکی از سخت‌ترین درس‌های ما در علوم پایه فیزیولوژی بود و مبحث مغز و اعصاب آن‌که در فیزیولوژی دو ارائه می‌شد به‌شدت سنگین بود. من و یکی از دوستانم قرار گذاشتیم که باهم درس بخوانیم و یک روز من به منزل آن‌ها رفتم و یک روز او به منزل ما آمد. شب امتحان فیزیولوژی من اولین بار ساعت دو شب بیدار شدم و با دوستم ٔ باصطلاح درس خواندیم و این شب بیداری اشتباه بزرگی بود چون به این رویه عادت نداشتم و امتحانم را خیلی بد دادم. موقع اعلام نتایج، نصف کلاس افتاده بودند و نمرهٔ من پانزده و خرده ای شد. اما در کل فکر می‌کنم علوم پایه مقطع بسیار خوبی است و یک سری مباحث و مبانی را یاد می‌گیریم که برای فهم بهتر مطالب تخصصی بسیار کارگشا خواهد بود.

کدام‌یک از اساتیدتان روی شما تاثیرگذار بوده‌اند؟
اساتید دانشگاه علوم پزشکی شیراز جزو اساتید برجستهٔ کشور هستند و من زندگی علمی ام را مدیون آنها هستم و از جمله آنها می توانم به اساتید خوب و توانمندم آقای دکتر محقق زاده، آقای دکتر منتصری، آقای دکتر پنجه شاهین، خانم دکتر وصال، آقای دکتر محمدی سامانی و آقای دکتر نیک نهاد اشاره کنم. آقای دکتر محقق زاده متخصص فارماکوگنوزی و استاد دانشکده داروسازی شیراز هستند و علت علاقه‌مندی من به درس گیاهان دارویی و فارماکوگنوزی انگیزه ای بود که ایشان در دانشجویان ایجاد می کردند. آقای دکتر استاد راهنمای من در دوران عمومی هم بودند و به خاطر دارم که از صبح تا شب را باذوق در آزمایشگاه سپری می‌کردم. تمام دانشجویانی که با آقای دکتر پایان‌نامه داشتند در زمانش ناهار و شام دورهم جمع می‌شدند و با آقای دکتر زمان‌های خوبی را سپری می‌کردیم. علت اصلی این‌که من در مسیر طب و داروسازی ایرانی قدم گذاشتم آقای دکتر محقق زاده بود.

چطور باکار پژوهشی آشنا شدید؟
من به کار پژوهشی علاقه داشتم و آن را دنبال می‌کردم اما کسی که من را به پژوهش علاقه‌مند کرد آقای دکتر محقق زاده بود. سال چهارم داروسازی عمومی بودم که آقای دکتر خواستند تحقیقی راجع به گیاهان تقویت‌کننده و تضعیف‌کنندهٔ سیستم ایمنی انجام دهم. من اطلاعات نسبتاً خوبی را به دست آوردم و بعد از ارائه در کلاس با استقبال و تشویق آقای دکتر مواجه شدم و از من خواستند که این مطلب را در جلساتی با حضور دانشجویان سال بالاییمان نیز ارائه دهم. من تحقیق‌های دیگری را با آقای دکتر انجام دادم که در مجلهٔ رازی که یک مجله علمی-پژوهشی بود چاپ شد و این انگیزه را به من داد که بیشتر به دنبال پژوهش باشم. من در دوران داروسازی عمومی مقاله‌ای چاپ نکردم. پایان‌نامهٔ من سنگین بود اما به دلایلی مقالهٔ آن چاپ نشد.

موضوع پایان‌نامهٔ شما چه بود؟
بررسی سمیت سلولی ده گونه از جنس گیاه کتان بر رده های سلولی سرطانی بود.

در چه سالی فارغ‌التحصیل شدید؟
من در مرداد ۱۳۸۳ دفاع کردم. در زمان ما رسم بود که پایان‌نامه را دست‌نویس کنیم و به کسی بسپاریم که تایپ کند اما آقای دکتر محقق زاده به من گفتند که باید پایان‌نامه‌ات را خودت تایپ کنی. در آن زمان من ورد را بلد نبودم و این باعث شد من به‌خوبی ورد را یاد بگیرم. همچنین در خصوص تست های آماری و نمودارهای مربوطه از من خواستند که همه را خودم انجام دهم. فکر می‌کنم همین تمرین‌هایی که دکتر محقق زاده به ما می‌داد باعث شده است که من روجا رحیمی الآن باشم و یاد بگیرم که اهداف و آرزوهای بزرگ را می توان با تلاش و پشتکار زیاد دست یافتنی کرد.

چرا مقاله‌ای از پایان‌نامهٔ شما چاپ نشد؟
مشکلی در دفاع من پیش آمد. من دو استاد راهنما داشتم که یکی از آن‌ها از دانشکدهٔ پزشکی و دیگری از گروه فارماکوگنوزی دانشکدهٔ داروسازی بود. برای احترام به استاد من در دانشکدهٔ پزشکی قرار بود ماشینی از دانشکده به دنبال او برود اما راننده فراموش کرده بود. من با استادم تماس گرفتم اما او گفت به من بی‌احترامی شده و من در جلسه حاضر نمی‌شوم. جلسهٔ دفاع با حضور استاد راهنمای اول من برگزار شد. بعدازاین که من مقاله را نوشتم استاد راهنمای دومم با من همکاری نکرد و با توجه به این که ایشان در پروژه همکاری داشتند و رضایت تمام همکاران برای چاپ نتایج پژوهش مورد نیاز بود ترجیح دادیم که مقاله چاپ نشود.

بعد از اتمام دورهٔ عمومیتان چه مسیری را طی کردید؟
من بعدازاین که فارغ‌التحصیل شدم ازدواج کردم. همسرم ساکن تهران بود و به‌تبع ساکن تهران شدم. طبق قانونی که گفته‌شده بود متاهلین می‌توانند طرح دوسالهٔ خود را در شهرهای بزرگ سپری کنند من هم به دنبال جایی در تهران برای فعالیت بودم. آقای دکتر محقق زاده من را به آقای دکتر شمس اردکانی در دانشکدهٔ داروسازی دانشگاه علوم پزشکی تهران معرفی کرد و با کمک ایشان توانستم در مرکز تحقیقات علوم دارویی طرحم را سپری کردم. در آن زمان مرحوم آقای دکتر شفیعی رئیس مرکز و جناب آقای دکتر عبدالهی معاون پژوهشی مرکز بودند. ما پنج نیروی طرحی در مرکز تحقیقات بودیم و آقای دکتر عبدالهی برای محک زدنمان خواستند که مقاله‌ای بنویسیم. موضوع مقالهٔ من نقش آنتی‌اکسیدان‌ها در دیابت بود و بعدازاین که نتیجهٔ تحقیقاتم را به دکتر نشان دادم او من را به‌شدت تشویق کرد. درنهایت بعد از اصلاح این مقاله در سال ۲۰۰۵ در مجلهٔ biomedicine and pharmacotherapy چاپ شد. نکته جالب اینکه این مقاله در سال ۲۰۰۷ به عنوان Hot paper توسط ESI معرفی شد و تاکنون بیش از ۶۰۰ سایتیشن کسب نموده است. می‌خواهم بگویم نقش استاد و راهنما بسیار مهم است تا پتانسیل دانشجو نمایان شود و به دنبال راه درست برود. قطعا کسب چنین موفقیتی مرهون راهنمایی های صحیح و ارزنده استاد بزرگوارم جناب آقای دکتر عبدالهی بوده است. آقای دکتر عبدالهی انسان بسیار متواضعی هستند و از خصوصیات بارز ایشان این است که اگر استعداد و علاقه به تحقیق و پژوهش را در دانشجو ببینند تمام تلاش خود را برای ارتقای وی به کار خواهند بست. من واقعاً مدیون ایشان هستم و در زمینه مقاله نویسی عمده آنچه آموختم از ایشان بوده است.

با همسرتان چطور آشنا شدید؟
پدرم و پدر همسرم از دوستان قدیمی بودند. ما در رفت‌وآمدها به هم علاقه‌مند شده بودیم و بعد از خواستگاری ما باهم ازدواج کردیم. نام همسرم سعید عاشوری است. مهندس کامپیوتر است و بسیار انسان سلیم النفس، منظم و دقیقی است. مال در سال ۱۳۸۳ ازدواج کردیم و بخش عمده موفقیت هایی که به دست آورده ام بعد از ازدواج بوده است و بنابراین مدیون صبوری ها و دلگرمی های ایشان هستم. همسرم بسیار انسان خودساخته ای است و تمام آنچه از مادیات در زندگی به دست آورده ایم حاصل تلاش ایشان و بنده است. در ابتدای زندگی مشترک در سال ۱۳۸۳ مستاجر بودیم و در یک واحد ۶۰ متری زندگی می کردیم. بنده ۱۱۰ هزار تومان حقوق طرح دریافت می کردم و حقوق ایشان حدود ۶۰۰ هزار تومان بود. شاید بخش اعظم حقوق صرف اجاره خانه می شد و چیزی برای پس انداز باقی نمی ماند. اما هیچکدام انسان های پرتوقعی نبودیم. قطعا آرزوی بهترین ها را را داشتیم اما می دانستیم که رسیدن به آن یک شبه مسیر نمی شود. هم اکنون به لطف خدا به بسیاری از آنچه آن زمان آرزو داشتیم دست یافته ایم. ناگفته نماند که یک پسر هشت ساله به نام رادین داریم که شور و شیرینی اصلی زندگی ماست.

مهاجرت به تهران برای شما سخت نبود؟
بله سخت بود و من تهران را زیاد دوست نداشتم؛ اما به علت عشق و علاقه‌ای که به همسرم داشتم قبول کردم که در تهران زندگی کنم و از مرداد ۱۳۸۳ تا به‌حال در تهران ساکن هستم. یادم می آید که روزهای اولی که برای پیگیری کار هایم به تنهایی از خانه بیرون می آمدم حتی خیابان های بسیار معروف تهران را بلد نبودم و مجبور بودم بر  فرض مثال بپرسم بلوار کشاورز کجاست و یا میدان ولیعصر کدام سمت است. مضاف بر اینکه ۲۴ سال از زندگیم را در شیرار که سپری کرده بودم که شهر گل و بلبل و آرامش بود و عادت به زندگی در شهر شلوغ و پر استرسی مثل تهران برایم دشوار بود.

شما تجربهٔ کار با اساتید دیگر را هم دارید. از آن‌ها برای ما بفرمایید.
از اساتید بزرگ دیگری که در خدمتشان بودم می توانم به آقای دکتر غلامرضا امین و مرحوم آقای دکتر اصفهانی اشاره کنم. آقای دکتر امین از گیاه‌شناس‌های بسیار برجستهٔ کشورمان هستند و کلاس‌های ایشان به‌غیراز کلاس درسی کلاس اخلاق هم بود و خاطراتشان برایمان بسیار آموزنده بود. یادم هست که ایشان پس از یک دوره بیماری سخت در کلاس حاضر شدند و وقتی از خاطراتی دوران بیماری سخن می گفتند همه دانشجویانی که در کلاس بودیم تحت تاثیر سخنان ایشان اشک می ریختیم. از افتخارات بزرگ دیگرم حضور در کلاس های درس مرحوم آقای دکتر اصفهانی و کسب فیض از محضر ایشان است. شخصیت برجسته و شریف ایشان تقریبا بر هیچ یک از اهالی دانشگاه پوشیده نیست. مفتخرم که با راهنمایی و ارشادات ایشان توانستیم فصلی در خصوص سم شناسی در دوران تمدن اسلامی را در کتابی با عنوان Toxicology in the Middle Ages and Renaissanceکه توسط انتشارات Elsevier و تحت نظر Philip Wexler سم شناس بزرگ آمریکایی شاغل در National Library of Medicine به چاپ برسانیم. این فصل کتاب به نام استاد مرحوم دکتر اصفهانی هم مزین است.

بعد از اولین مقاله چه‌کارهای دیگری انجام دادید؟
در این دو سال طرح، من هم در مرکز تحقیقات علوم دارویی و هم در خدمت جناب آقای دکتر شمس اردکانی بودم. در مرکز تحقیقات علوم دارویی در خدمت آقای دکتر عبداللهی بودم و تحقیقات متعددی در زمینه سم شناسی و فارماکولوژی تحت نظارت ابشان انجام دادیم که منجر به چاپ مقالات متععد در مجلات معتبر بین المملی شد. آقای دکتر شمس اردکانی در آن زمان کتابی تحت عنوان تحفه المومنین را در اختیار من قرار دادند که اختصاصاً به مبحث مفردات از دیدگاه طب ایرانی پرداخته است، مفردات اجزای گیاهی، حیوانی و معدنی است که به‌صورت تکی برای مقاصد درمانی مورد استفاده قرار می گیرند. من هیچ‌گونه آشنایی با طب ایرانی نداشتم. آقای دکتر از من خواستند که نسخهٔ تایپی این کتاب را با نسخهٔ خطی آن مطابقت بدهم و آن را تصحیح کنم و نام علمی گیاهان موجود در کتاب و معنی اصطلاحات دشوار موجود در آن را بیابم و به صورت ضمایمی در انتهای کتاب قرار دهم. متن کتاب به‌شدت دشوار بود، طب ایرانی اصطلاحات و واژه های تخصصی خود را دارد و من با آن آشنا نبودم و برای این‌که بهتر این کار را انجام بدهم دورهٔ مقدماتی طب ایرانی را گذراندم. فکر می‌کنم بنیان‌گذار این دوره آقای دکتر ناصری بود و توسط دانشجویانی که دوره را نزد آقای دکتر ناصری گذرانده بودند تدریس می‌شد. ازجمله اساتیدی که در آن دوره بودند آقای دکتر رضایی زاده بود. آن دوره به من کمک کرد که از پس تصحیح و بازنویسی کتاب تحفه المومنین بربیایم. از سال ۱۳۸۴ بود که زمزمه‌های تاسیس رشتهٔ طب ایرانی به گوش رسید. آقای دکتر شمس به من گفتند درمان‌های دارویی بخش اعظم مداخلات را در طب ایرانی شامل می شود بنابراین اگر رشتهٔ طب ایرانی داریم باید در کنار آن داروسازانی تربیت کنیم تا بتوانند داروهای موردنیاز را طبق اصول داروسازی نوین فرموله کنند و تصمیم گرفته شد که رشته‌ای تحت عنوان داروسازی سنتی تاسیس شود که بعداً به اسم داروسازی در طب ایرانی شناخته شد. در سال ۱۳۸۶ رشتهٔ طب ایرانی و در سال ۱۳۸۷ رشتهٔ داروسازی در طب ایرانی تاسیس شد. من از زمانی که در داروسازی عمومی فارغ‌التحصیل شدم تا سال‌ها بعد از طرف اساتیدم تحت‌فشار بودم که در آزمون PhD شرکت کنم اما هیچ رشته‌ای نبود که صد در صد مطابق میل من باشد و آنچه را می خواستم براورده کند. وقتی زمزمه های تاسیس رشته داروسازی سنتی به گوش رسید بسیار خوشحال شدم و با توجه به آشنایی و علاقه ای که به طب ایرانی پیدا کرده بودم در اولین دورهٔ PhD آن که در سال ۱۳۸۷ برگزار شد شرکت کردم و وارد این رشته شدم.

شما بعد از اتمام طرح چه کردید؟
من مرداد ۱۳۸۳ فارغ‌التحصیل شدم. در دی‌ماه ۱۳۸۳ وارد مرکز تحقیقات شدم و دورهٔ طرحم را شروع کردم. سال ۱۳۸۵ که دورهٔ طرح من تمام شد به علت علاقه وافری که به تحقیق و پژوهش داشتم علیرغم موقعیت های خوب کاری در بیرون از دانشگاه، ترجیح دادم در دانشگاه بمانم. لذا درخواست استخدام به عنوان نیروی پیمانی در دانشگاه دادم و در نهایت به‌عنوان کارشناس پژوهشی در مرکز تحقیقات علوم دارویی مشغول به کار شدم. در آن موقع حکم حقوقی من ماهی ۳۵۰ هزار تومان بود در حالی که حقوق مسئول فنی در داروخانه یک میلیون تومان بود. ولی من به علت علاقه ای که به تحقیق و پژوهش و دانشگاه داشتم بی هیچ شک و شبهه ای کار در دانشگاه را انتخاب نمودم و با عشق این کار را دنبال ‌کردم. در سال ۱۳۸۶ موفق شدم جایزه محقق جوان در جشنواره علوم پزشکی رازی را کسب نمایم که برای من افتخار بزرگی بود و باعث شد به عضویت بنیاد ملی نخبگان در آیم و مهمتر از آن باعث شد که جدی تر به ادامه تحصیل و تخصص فکر کنم.

وقتی وارد رشتهٔ طب ایرانی شدید چه اتفاقی افتاد؟
ما به‌عنوان اولین ورودی رشتهٔ داروسازی در طب ایرانی بودیم و قاعدتا اساتیدی نداشتیم که به‌صورت دانشگاهی این رشته‌ را خوانده باشند. از زمان ناصرالدین‌شاه طب ایرانی کنار گذاشته شد و قرار بود مجدداً وارد نظام دانشگاهی و درمان ما شود. زحمت اصلی یادگیری در دوره‌های اول و دوم به عهدهٔ خود دانشجوها بود، من الآن به دانشجوهایی که معترض می‌شوند، می‌گویم ما در آن زمان امکانات خوبی نداشتیم. اساتید ما آقای دکتر شمس، آقای دکتر امین، خانم دکتر خانوی و خانم دکتر حاج محمودی بودند و ما از محضر آن‌ها بسیار استفاده بردیم اما قسمت‌هایی از درس‌ها تخصصی بود و ما با ریاضت درس‌ها را آموختیم. الآن باگذشت ده سال شرایط واقعاً بهتر شده است. بسیاری از ورودی های دوره های اول طب و داروسازی ایرانی آن زمان می‌توانستند در تخصص‌های دیگر پزشکی و داروسازی که هم آزمون و خطاهای خود را پس داده بود و هم اسم‌ورسم بهتری داشت و به‌اندازهٔ طب ایرانی حاشیه نداشت، شرکت کنند و قبول شوند. بسیاری از آنها را از نزدیک می شناسم و این موضوع را با قطعیت عرض می کنم. اما عشق و علاقه ای که به طب و داروسازی ایرانی در میان آنها وجود داشت آنها را به سمت این رشته ها کشاند و باعث شد که الحق و الانصاف اکثر بهترین های طب و داروسازی ایرانی از میان همین جمع رقم بخورند. به‌غیراز آدم‌هایی که صادقانه و دانشگاهی در طب ایرانی فعالیت می‌کنند افراد دیگری هم هستند که به صورت غیر آکادمیک فعالین می کنند و بعضا با مداخلات نابجایی که انجام می‌دهند باعث واکنش های منفی جامعهٔ پزشکی علیه طب ایرانی می شوند و گاهی اوقات متخصصان طب رایج ما تفکیکی بین سره و ناسره قائل نمی شوند و غضب و واکنش های منفی علیه سیستم غیر آکادمیک گریبان سیستم دانشگاهی را هم می گیرد. اما بر خود لازم می دانم که بار دیگر خدمت بزرگوارانی که چنین دیدگاهی دارند عرض کنم که هدف اصلی از تاسیس دانشکده های طب ایرانی به بوته آزمایش گذاشتن غیر متعصبانه و غیر سوگیرانه آنچه است که در منابع طب ایرانی عنوان شده است و به عبارت دیگر ایجاد مکتب طب ایرانی مبتنی بر شواهد نوین پزشکی است . در این ده سال تلاش شد با تحقیقاتی که انجام می‌شود این مهم برآورده شود و الآن اوضاع بهتر شده است و اساتید به سمت طب ایرانی متمایل شده‌اند و پیشنهاد تحقیقات مشترک از سوی اساتید سایر رشته ها مطرح می شود که باعث خرسندی و افتخار است.

اخلاق در آموزش به معنای رفتار عملی است و استاد باید الگویی باشد تا دانشجو در حین آموزش این نکات را یاد بگیرد. اخلاق در پژوهش چیست و چگونه تعریف می‌شود؟
یکی از نکات مهمی که در اخلاق در پژوهش مطرح می‌شود حفظ امانت‌داری در بیان مطالب یا به عبارتی ذکر منابعی است که برای تحقیق مورد استفاده و استناد قرار گرفته اند. ما این نکته را در منابع طب ایرانی‌مان هم می‌بینیم. برای مثال رازی در کتبی که تالیف کرده است تمام نقل‌قول‌های پیشینیان را بیان کرده و سپس نظر خود را بیان کرده است. نکته دیگر رعایت حقوق تمام پژوهشگرانی است که به نحوی در انجام و به ثمر سیدن پژوهش نقش داشته اند.  یکی از اشکالات بزرگی که در بسیاری از امور من جمله پژوهش در ایران به چشم می خورد عدم یادگیری کار گروهی است و وقتی در یک کار گروهی شرکت می کنیم بجای ذوب شدن در کار و ایجاد این حس در خود که ما یه تکه از پازلی هستیم که قرار است شکل بگیرد خود را هسته اصلی کار می دانیم و معتقدیم ماییم که کار اصلی را انجام می دهیم و اگر بقیه هم نباشند کار به دست ما انجام خواهد شد. به نظرم چنین تفکری برای هر سیستمی سم است. ما در سیستم دانشگاهی کار می‌کنیم و می دانیم حتی اگر یک روز نیروی خدمات ما حاضر نباشد به مشکل می‌خوریم بنابراین تک‌تک افرادی که در یک سیستم کار می‌کنند مهم هستند. نکته دیگری که در اخلاق در پژوهش مهم است و متاسفانه در بسیاری موارد نادیده گرفته می شود اینست که صرفا نام افرادی در پروژه ذکر شود که در شکل گیری و به ثمر رسیدن آن نقش داشته اند. این مساله نان قرض دادن در تحقیقات متاسفانه خیلی باب شده است. دانشجو می خواهد دفاع کند و می خواهد رزومه خود را تقویت کند و عضو هیات علمی پی ارتقاء است. بنابراین گاها می بینیم که دانشجویان اسم یکدیگر را در کارهایی که در آن شرکت نداشته اند قرار می دهند و اساتید هم به همین منوال عمل می کنند که این موضوع اصلا شایسته نیست. مساله عدم سوگیری محقق در پژوهش هم بسیار حائز اهمیت است. بر فرض مثال اگر بنده اثر یک فراورده طب ایرانی را در یک مطالعه بالینی بررسی می کنم اگر در انتهای مطالعه اثر قابل ملاحظه ای از فراورده حاصل نشد دقیقا آن را گزارش نمایم و خدایی نکرده به خاطر تعصبی که به طب ایرانی دارم نتایج را به نفع اثربخشی تغییر ندهم. اصولا متاآنالیزها به دلیل همین نتایج ضد و نقیض شکل می گیرند و بنابراین گزارش عدم اثربخشی نیز به اندازه گزارش اثربخشی مفید و قابل استفاده است. یکسری از اصول اخلاق در پژوهش هم بسته به نوع مطالعه تعریف می شود مثلا اصول اخلاقی که در مطالعه انسانی یا در مطالعه حیوانی باید بدان توجه شود.

آقای دکتر رضایی زاده، شما در جایی اشاره کردید که پژوهش‌های خانم دکتر رحیمی در حال برند شدن است! لطفا راجع به دانشکده و رشتهٔ طب ایرانی صحبت بفرمایید و بگویید حوزهٔ پژوهش چقدر در پیشرفت این رشته موثر است.
ما به موضوع طب ایرانی از دو منظر نگاه می‌کنیم. طب ایرانی یک گنجینهٔ فاخر است که متعلق به پیشینهٔ تمدنی ما است. واقعیت این است که علم طب یک علم تجربی است و قرار نیست ما به‌صرف محترم بودن یک دانش چشم‌بسته آن را قبول کنیم. دیده‌شده است که حکمای ما در آخر کتاب خود در حق کسی که کتاب را بخواند و نقد کند دعا می‌کردند. من می‌خواهم سخن را به این برسانم که گاهی بعضی از افراد برای طب ایرانی هاله‌ای از تقدس درست می‌کنند تا به شما جرئت نقد نمی‌دهد. به همت تعدادی از بزرگان طب ایرانی مجدداً وارد محیط دانشگاهی شد و هدف ما بازبینی این دانش به شکلی است که قابل‌فهم و قابل‌استفاده باشد. قرار نیست که طب ایرانی ایزوله باشد و با طب‌های دیگر متفاوت باشد، بلکه باید با زبانی گفته شود که دنیای امروز هم آن را بفهمد و برای پذیرش آن آماده شود تا دیگران هم به توسعهٔ آن کمک کنند. افراد مختلفی در حال انجام این پژوهش‌ها هستند اما جایی که ما باید با ادبیات صحیحی تحقیقات را بیان کنیم تا دنیای امروز آن را بپذیرد خانم دکتر بسیار خوب عمل کرده‌اند. به یاد دارم خانم دکتر مقاله‌ای راجع به لعوقات نوشته بود که به معنای داروهای مکیدنی است، اگر کسی این را بخواند معنی آن را به‌خوبی درک نمی‌کند اما خانم دکتر جلوی این لغت نوشته بود که این یک فرم دارویی آهسته رهش است؛ این بسیار کمک‌کننده و مفید بود. ما یک دسته دارو داریم که اسم آن خسروانی است، علت نام‌گذاری این بوده که دارو باید خوش‌طعم باشد تا فردی که در مقام پادشاهی است آزرده نشود. خانم دکتر این تجربه را به‌خوبی اجرایی کرده‌اند. ما با دوستان اتریشی و آلمانی هم تبادل‌نظر و آموزش داریم که خانم دکتر به‌خوبی آن را اجرایی کرده‌اند. نکتهٔ دیگری که باید بگویم این است که تقریباً قسمت عمدهٔ ارجاعات مقالات خانم دکتر ارجاعات در خارج از کشور بوده است و این نشان می‌دهد افرادی که در خارج از کشور هستند به دنبال فهمیدن این موضوعات هستند و با خواندن این مقاله به نکات خوبی رسیده‌اند.

من و امثال من معمولاً مسیر زندگی خود را به‌گونه‌ای انتخاب می‌کنیم که ریسک زیادی نداشته باشد شما وقتی داشتید این رشته را انتخاب می‌کردید جز علاقه به ریسک مسیر هم‌فکر کرده بودید؟
بله این رشته در سیستم آموزشی کشور نبود و من اولین ورودی آن بودم اما همان‌طور که گفتم من از سال ۱۳۸۳ علاوه بر کار درزمینهٔ فارماکولوژی در تصحیح و بازنویسی کتاب‌های طب ایرانی نیز فعالیت می‌کردم و این باعث شد علاقهٔ گم‌شدهٔ من پیدا شود و من احساس می‌کردم این رشته همهٔ آنچه من به آن علاقه دارم را در برمی‌گیرد. وارد شدن به این رشته ریسک بود اما من فکر می‌کنم عشق و علاقه و روحیهٔ ریسک‌پذیری در انتخاب این رشته موثر بود.

آیا از زمانی که وارد رشتهٔ داروسازی شده‌اید تا همین الآن احساس ناامیدی داشته‌اید؟
در دوران داروسازی عمومی غر زده ام و شاید احساس ناخرسندی داشته ام اما به یاد ندارم ناامید شده باشم. اما در دوره داروسازی سنتی چرا. من فکر می‌کنم این ناامیدی‌ها مختص رشتهٔ داروسازی در طب ایرانی نباشد و تمام افرادی که وارد دورهٔ PhD یا دستیاری در هر رشته‌ای می‌شوند زمانی ناامیدی را تجربه می‌کنند و از خودشان می‌پرسند چرا این رشته را انتخاب کردم و کاش ادامه تحصیل نداده بودم. به خصوص در مورد رشته داروسازی که با مدرک داروسازی عمومی اغلب می توان منافع مادی بیشتری نسبت به PhD کسب کرد و اغلب عامل اصلی انتخاب افراد عشق و علاقه به رشته تخصصی مورد نظر است.  من هم این تجربه را داشته‌ام. اما هیچ‌وقت از انتخاب این رشته پشیمان نشده‌ام و اگر بازهم متولد شوم این رشته را علی‌رغم تمام سختی‌هایش انتخاب می‌کنم.

چطور این حس را مدیریت کردید؟
کم‌تر پیش‌آمده است که درراهی قدم بگذارم و جا بزنم و از ادامهٔ راه منصرف شوم. در اینجا هم به خاطر همین روحیه ادامه دادم، اصلاً پشیمان نیستم و اگر مجدداً متولد شدم نه‌تنها رشتهٔ داروسازی بلکه داروسازی در طب ایرانی را انتخاب می‌کنم.

H-index برای شما چه مفهومی دارد؟
H-index یکی از شاخص هایی است که بر اساس آن محققان، دانشگاه‌ها و مجلات را ارزش‌گذاری می‌کنند و معیار آن تعداد دفعات ارجاع به مقالات است. H-index شاخص خوبی است و نشان‌دهندهٔ این است که چقدر تحقیقی که انجام داده اید مخاطب داشته و مورد توجه قرار گرفته است. اما این‌که هدف یک محقق باشد و محقق صرفاً تحقیق کند تا H-index بالا برود اصلاً درست نیست و نباید هدف اصلی محقق قرار بگیرد.

یک محقق خوب ازنظر شما باید چه ویژگی‌هایی داشته باشد؟
باید اصول اخلاق در پژوهش را بداند، کار گروهی را یاد بگیرد، برای همکارانی که در پژوهش درگیر بوده‌اند ارزش قائل شود و سخت‌کوش و خستگی‌ناپذیر باشد. وقتی می‌خواهید یک تحقیق و پژوهش را انجام بدهید در طی مسیر مشکلاتی پیش می‌آید که ممکن است شمارا دل‌زده و خسته کند؛ اما محقق نباید خسته شود، من هر زمانی که در تحقیق و پژوهش خسته شده ام و به بن بست رسیده ام معمولا برای مدتی کار را کنار گذاشته ام و به ذهنم استراحت داده ام و اغلب این موضوع را تجربه کرده ام که  با جرقه ای که در ذهنم روشن شده مجدداً کار را با انرژی مضاعف دنبال کرده ام. به نظرم دقیقا همان اتفاقی که در سراییدن شعر برای شاعران پیش می آید در مسیر تحقیق و پژوهش برای پژوهشگر پیش می آید. خیلی وقت ها شده که مثلا خسته از کار در حال برگشت به منزل بوده ام اما یه صورت ناگهانی ایده ای برای پژوهش و یا ادامه مسیر یک تحقیق به ذهنم خطور کرده که بسیار موثر و کارگشا بوده است.

وقتی متوجه شدید جزو دانشمندان یک درصد هستید چه احساسی داشتید؟
اولین بار در سال ۲۰۱۵ این اتفاق افتاد. آقای دکتر عبدالهی به من این خبر را دادند و من بسیار شگفت‌زده و خوشحال شدم. بیشتر افرادی که در آن لیست هستند جزو پیشکسوتان و بزرگان هستند و قرار گرفتن نام بنده در میان این همه اسامی بزرگ و به نام از یک طرف بسیار ارزشمند و باعث افتخار است و از سوی دیگر باعث شده بار مسئولیت سنگین تری بر دوش خود احساس کنم و به نظر من الآن کار دشوارتر شده است و حالا باید برای پژوهش بیشتر وقت صرف کرد و با دقت و وسواس بیشتری موضوع پژوهش را انتخاب کرد و پژوهش کرد. من زمانی که به‌عنوان کارشناس پژوهشی در مرکز تحقیقات فعالیت می‌کردم وقت بیشتری برای پژوهش داشتم و کار اصلی من تحقیق و پژوهش بود اما در حال حاضر یک عضو هیئت‌علمی هستم که در کار اجرایی و آموزش هم فعالیت می‌کنم بنابراین به نسبت قبل زمان کمتری برای پژوهش دارم اما این اتفاق باعث شد پژوهش را رها نکنم و این مسیر را با پشتکار و جدیت بیشتری ادامه بدهم.

بعدازاین که فارغ‌التحصیل شدید مسیر چگونه پیش رفت و چطور هیئت‌علمی شدید؟
من در سال ۱۳۸۷ وارد این رشته شدم و در مرداد ۱۳۸۹ پسرم به دنیا آمد که خوشبختانه در آن زمان دورهٔ آموزشی را پشت سر گذاشته بودم و در آستانه ورود به دورهٔ بودم. در دی‌ماه ۱۳۸۹ امتحان جامع داشتم و باید درس می‌خواندم و قبل از آن باید از عنوان پروپوزالم را هم دفاع می کردم. من در آذر ۱۳۸۹ از عنوان پروپوزالم دفاع کردم و در پنج‌ماهگی پسرم امتحان جامع دادم که شرایط نسبتا شواری بود. پایان‌نامهٔ من فرمولاسیون استانداردسازی فرآورده ای بود که در طب سنتی برای مشکلات گوارشی مشابه کولیت اولسراتیو مورداستفاده قرار می‌گرفت. علاوه بر فرمولاسیون و استانداردسازی این فرآورده اثرات فارماکولوژیک آن را هم در مدل حیوانی کولیت بررسی کردم. در آخر شهریور سال ۱۳۹۱ فارغ‌التحصیل شدم. در مرداد ۹۲ یکی از بزرگترین افتخارات زندگیم رقم خورد و به عضویت هیات علمی دانشگاه علوم پزشکی تهران در آمدم. در این فاصله تقریبا یک ساله از زمان فارغ التحصیلی تا زمان شروع به کار به عنوان عضو هیات علمی رابطه ام را با دانشگاه قطع نکردم و از روز بعد از دفاعم به دانشکده مراجعه کردم و تحت نظارت جناب آقای دکتر امین که ان زمان مدبریت گروه داروسازی سنتی را بر عهده داشتند تعدادی از دروس رشته را به دانشجویان طب و داروسازی ایرانی تدریس می کردم. همیشه می گویم که هیچ وقت انسان به اندازه زمانی که مجبور می شود مطلبی را آموزش دهد آن مطلب را آنقدر عمقی مطالعه نمی کند و فرا نمی گیرد. برای من که حداقل اینگونه بوده و تدریس باعث شده که همیشه تلاش کنم برای اینکه بهترین ها را به دانشجویانم آموزش دهم بیشتر در خصوص مطلبی که می خواهم فرا دهم کنکاش کنم. آن زمان که برق چشمان دانشجویانم و رضایت وی را می بینم بسیار حس خوبی است و احساس می کنم وظیفه ام را درست انجام داده ام. پس از شروع به کار به عنوان عضو هیات علمی در سال ۱۳۹۲، در همان سال موفق به کسب جایزه پژوهشگر جوان پانزدهمین دوره جشنواره ابن سینا شدم. از مرداد سال ۱۳۹۳ علاوه بر عضو هیات علمی، به عنوان معاون پژوهشی دانشکده طب ایرانی و  از اسفند همان سال به عنوان مدیر گروه داروسازی در طب ایرانی مشغول به خدمت هستم. دانشگاه تهران هر ساله در جشنواره پژوهشی خود یکی از محققین دانشگاه علوم پزشکی تهران را به صورت نمادین به عنوان پژوهشگر برتر معرفی می کند. در سال ۱۳۹۵ این افتخار نصیب من شد که به عنوان پژوهشگر برتر در جشنواره پژوهشی دانشگاه تهران انتخاب شوم.

آقای دکتر رضایی زاده، شاید حضور نخبگانی مثل خانم دکتر رحیمی باعث شد اعتماد به طب ایرانی مجدداً پررنگ شود.
دکتر رضایی زاده: در دوره‌های اول اغلب افراد باهدف گذاری به این رشته آمده بودند. تعداد زیادی از افراد از دانشگاه تهران و دانشگاه‌های بزرگ کشور بودند. این پیشینه بسیار موثر بود. عمدهٔ کار پژوهشی خانم دکتر درزمانی است که به‌عنوان کارشناس پژوهشی در مرکز تحقیقات کار می‌کرد اما ممکن است کار پژوهشی بعضی از افراد هیئت‌علمی صرفاً برای اجبار و پر کردن لیست سالیانه باشد. خانم دکتر به‌زودی دانشیار می‌شود اما به نظر من همان اوایل هم امتیازهای لازم را داشت و این برای پایش این رشته و اعتماد افراد به رشتهٔ ما کمک می‌کند.

وضعیت پژوهش در دانشکده طب ایرانی به چه صورت است؟
تمام تلاش دانشکده طب ایرانی مستندسازی و مبتنی بر شواهد نمودن آنچه است که در متون طب ایرانی به آن اشاره شده است. در همین راستا طبق آماری که تا آخر سپتامبر ۲۰۱۷ از پایگاه اسکوپوس استخراج کردیم ۲۴۱ مقاله با افیلیشن دانشکده طب ایرانی دانشگاه علوم پزشکی تهران به چاپ رسیده که از این ۲۴۱ عنوان مقاله، ۸۳ عنوان آن مقاله اصیل، ۵۹ عنوان آن مقاله مروری، ۴۱ عنوان آن نامه به سردبیر، ۲۹ عنوان آن مقاله تطبیقی، ۲۰ عنوان مقاله تاریخی، ۷ عنوان گزارش موردی و ۲ عنوان آن متاآنالیز بوده است. فکر می کنم این آمار برای دانشکده ای با ده سال قدمت آمار قابل قبولی است. مضاف بر اینکه اولین اعضای هیات علمی اولیه ما در سال ۱۳۹۲ جذب دانشکده شده اند و بسیاری از تحقیقات و پایان نامه های مربوط به ایشان اخیرا در حال به ثمر نشستن است. لذا پیش بینی بنده این است که در آینده شاهد وضعیت بسیار بهتری در زمینه پژوهش در دانشکده طب ایرانی خواهیم بود. یکی از اقداماتی که در زمینه ارتقای سطح پژوهش انجام داده ایم برگزاری کارگاههای متعدد پژوهشی در زمینه مقاله نویسی، آمار پزشکی و مطالعه بالینی بوده است. اقدام دیگر پایه گذاری مجلهTraditional & Integrative Medicine به عنوان اولین مجله انگلیسی زبان کشور در زمینه طب سنتی و تلفیقی در سال ۱۳۹۳ بوده است که بنده به عنوان سردبیر در این مجله خدمت گذار بوده ام. این مجله به صورت فصلنامه منتشر می شود و تاکنون ۹ شماره از آن به چاپ رسیده و در تعدادی از نمایه سازهای معتبر از جمله DOAJ، EBSCO، Cite Factor و WorldCat نمایه شده است.

لطفا به دانشجویانی که می‌خواهند به حوزهٔ پژوهش وارد شوند توصیه‌ای کنید. چه چیزهایی منجر به نتیجهٔ مناسب می‌شود؟
اول این‌که توصیه می‌کنم اگر به حوزه پژوهش علاقه‌مندند وارد آن شوند. چون بعضا می بینیم هدف اصلی پژوهش نیست بلکه پژوهش وسیله ای است برای رسیدن به یکسری اهداف نظیر اخذ پذیرش از دانشگاههای خارج از کشور، ایجاد رزومه خوب برای کسب فلان جایزه و یا موارد دیگر. الزاماً قرار نیست همه پژوهشگر خوبی باشند اما اگر می خواهند پژوهشگر خوبی باشند باید به خود پژوهش علاقمند باشند نه به منافعی که از طریق پژوهش ممکن است عایدشان شود. منظورم خدایی نکرده این نیست که آن منافع مذموم هستند بلکه بسیار خوب و شیرین و پسندیده اند اما در صورتی که با هدف اصلی پژوهش به آنها برسیم نه آنکه آنها هدف اصلی ما باشد و پژوهش وسیله ای برای رسیدن به آن. توصیهٔ بعدیم این است که دانشجوی علاقمند به پژوهش با استادی کار کند که در حوزهٔ پژوهش در حیطه مد نظر شاخص باشد و بتواند دانشجو را در مسیر صحیح هدایت کند. اگر جایی انگیزهٔ خود را از دست دادند دل‌زده نشوند و ادامهٔ مسیر را پیگیری کنند. ابتدای کار پژوهش بسیار سخت است اما اگر خوب انجام شود قطعا نتایج شیرینی در پی خواهد داشت که یکی از آنها می تواند چاپ آن در یک مجله معتبر باشد. هنوز بعد از چاپ بیش از صد مقاله، وقتی یکی از مقاله هایم جهت چاپ در مجله معتبری پذیرفته می شود هفته ام ساخته می شود. بسیاری از افراد منتقد به مقاله نویسی این موضوع را مطرح می کنند که این همه مقاله چه گرهی از مشکلات کشور گشوده و منجر به کدام فناوری شده است. فکر می کنم این عزیزان به یک نکته مهم توجه نمی کنند و آن اینست که هر پتنت نتیجه صدها مقاله است و از هر صد ها پتنت یکی منجر به فناوری می شود. این نکته نشان می دهد که تا تحقیقات پایه و مقالات وجود نداشته باشند فناوری ای وجود نخواهد داشت. به عبارت دیگر پایه های فناوری را مقالات شکل می دهند. پس ما در دانشگاه هم به پژوهشگر مقاله نویس نیاز داریم و هم به پژوهشگر فناور و این خصوصیات لزوما در یک شخص واحد موجود نیست و نباید انتظار مقاله نویسی و یا انتظار فناوری از تمام پژوهشگران داشته باشیم.

مهم‌ترین چالشی که در کار پژوهشی با آن مواجه شده‌اید چیست؟
الآن ما واقعاً با کمبود بودجه مواجه هستیم. آقای دکتر نیما رضایی در جلسه‌ای گفتند پژوهش در ایران باید به‌عنوان نمونه ای منحصر بفرد از پژوهش مطرح شود. چون با بودجهٔ بسیار اندک پژوهش‌های بسیاری انجام‌شده و در این زمینه موفقیت‌های بسیاری کسب‌شده است. برای بنده به عنوان یک عضو هیات علمی علوم پایه یکی از مهمترین دغدغه ها در پژوهش امکانات آزمایشگاهی است. متاسفانه وقتی امروز می خواهیم پژوهشی با توجه به امکانات آزمایشگاهی موجود طراحی کنیم آنچه عملیاتی و ممکن است کاری است که دو سال پیش در دنیا باب بوده و انجام می شده است. حداقل یکسال هم طول می کشد تا پروژه تحقیقاتی به ثمر برسد و مقاله آن نگارش شود در نتیجه حاصل آن پژوهشی است که مجلات معتبر حداقل سه سال پیش اینگونه پژوهش ها را به چاپ می رسانده اند. بنابراین چاپ مقالات اصیل حیطه علوم پایه در ایران در مجلات معتبر و سطح بالای بین المللی کار بسیار مشکلی است.

وضعیت گروه داروسازی در طب ایرانی به چه صورت است؟
در حال حاضر گروه ما سه عضو هیئت‌علمی اولیه و شش عضو هیئت‌علمی ثانویه دارد وخوشبختانه در امر پژوهش و آموزش دستاوردهای خوبی داشته است. تاکنون گروه ۲۲ فارغ التحصیل داشته و ۲۱ دانشجوی داروسازی در طب ایرانی در حال حاضر مشغول به تحصیل می باشند. کارگاههای متعددی توسط گروه برگزار شده است. ما در سال ۱۳۹۵ در شبکهٔ usern گروهی به‌عنوان فیتوفارماکولوژی تشکیل دادیم و تعداد زیادی از دانشجویان کل کشور درخواست عضویت دادند. اکثر کسانی که اعلام آمادگی کردند در امر پژوهش صفرکیلومتر بودند و تجربهٔ مقاله‌نویسی نداشتند. من همین‌جا از خانم دکتر رودابه بهرام سلطانی تشکر می‌کنم که در حال حاضر از دانشجویان بسیار خوب گروه داروسازی در طب ایرانی هستند و مدیریت اجرایی گروه فیتوفارماکولوژی به علت مشغله‌های کاری من بر عهده داشتند. ما در ابتدای تاسیس این گروه در فضای مجازی گروهی را تشکیل دادیم و به برگزاری کارگاه‌های مجازی اقدام کردیم. حاصل فعالیت های این گروه تاکنون ۱۰ عنوان مقاله بوده که در ژورنالهای معتبر به چاپ رسیده است. نمونه آن مقاله ای است که اخیرا در ژورنال critical reviews in food science and nutrition با ایمپکت شش و یک دهم چاپ‌شده است. علاوه بر آن اعضای گروه ما در کنگره‌های بین‌المللی سخنرانی داشتند و پوسترهای خود را ارائه داده‌اند که به نظر من تمام این اتفاقات برای گروهی که اکثر اعضای آن در امر پژوهش صفر کیلومتر بوده اند اتفاقات مبارکی بوده است.

برنامهٔ شما برای آینده چیست؟
من فکر می‌کنم به‌عنوان یک عضو هیئت‌علمی مهم‌ترین وظیفه‌ای که بر عهده‌دارم این است که در حیطهٔ آموزش به‌روز باشم و توقعی که در آینده از دانشجویم می‌رود را با آموزشی که به دانشجو می‌دهم برآورده کنم. من جوان هستم و بسیار علاقه‌مندم در حیطه‌های مختلفی فعالیت کنم اما برنامه‌ام این است که به پژوهش‌هایم جهت دهم و آنها را هدفمندتر کنم.

آیندهٔ رشتهٔ خودتان را چگونه می‌بینید؟
یکی از گلایه هایی که معمولا اساتید بسیاری از رشته های PhD مطرح می کنند نبود یا کمبود موضوعات تحقیقاتی برای سپردن به دانشجو است. خوشبختانه رشته داروسازی در طب ایرانی و طب ایرانی سرشار از ایده های بکری است که جای پروراندن و کار تحقیقاتی دارد. همان‌طور که الآن آقای دکتر رضایی زاده هم اشاره کرد اتفاقات خوبی در حال رخ دادن است و خوشبختانه در سال های اخیر دانشجویانی در رشته های طب و داروسازی ایرانی جذب کرده ایم که به‌محض فارغ‌التحصیل شدن در دوره عمومی وارد این رشته ها شده اند. این نشان می‌دهد که طی این سال‌ها عملکرد بدی نداشته‌ایم هرچند بسیاری از فارغ‌التحصیلان ما به جایگاهی که انتظار می‌رفته است نرسیده‌اند اما با تدابیری که در حال انجام شدن است ان شاءا... اتفاقات خوبی برای رشتهٔ طب ایرانی و داروسازی در طب ایرانی خواهد افتاد.

آرزوی شما برای دانشگاه علوم پزشکی تهران چیست؟
دانشگاه علوم پزشکی تهران قطعاً به‌عنوان بهترین دانشگاه علوم پزشکی ایران مطرح است و این به خاطر ماهیت فیزیکی دانشگاه نیست بلکه به خاطر روحی است که پیشکسوتان در آن دمیده‌اند. من فکر می‌کنم با وجود نسل جوان و خوبی که در دانشگاه مشغول به کار و تحصیل هستند جایگاه دانشگاه روزبه‌روز بهتر خواهد شد. آرزوی من این است که با تلاش و پشتکار تمام اعضای محترم هیات علمی، دانشجویان و کارمندان محترم دانشگاه، دانشگاه ما به زودی نه تنها در ایران بلکه در دنیا به عنوان یکی از دانشگاههای نمونه مطرح باشد.

اگر برای جمع‌بندی نکته‌ای هست بفرمایید.
دکتر رضایی زاده: خانم دکتر به این نکته اشاره کرد که خیلی از جاهای دنیا به این سمت رفته‌اند که ما نمی‌توانیم یک آدم چندبعدی داشته باشیم که در تمام حیطه‌ها موفق باشد پس بهتر است که حیطه‌ها طوری تعریف شود که آدم‌های قوی وارد این مجموعه‌ها شوند. آقای دکتر بهادری همیشه این جمله را به کار می‌برد: کسی که قرار است آموزنده و معلم خوبی باشد باید به تمام حیطه‌ها و جوانب آن آگاه باشد بنابراین باید آموزش‌دهنده و پژوهشگر و فرد بالینی خوبی باشد. خانم دکتر در تمام این جنبه‌ها بسیار قوی عمل کرد. زمانی که مسئولیت دانشکده بر عهدهٔ من گذاشته شد از خانم دکتر خواستم که معاونت پژوهشی دانشکده را بر عهده بگیرد اما برای این کار بسیار عذاب وجدان داشتم چون معاونت پژوهشی کار بسیار سنگینی بود، من نگران بودم که کار خانم دکتر را بسیار زیاد کرده‌ام و ممکن است از کار پژوهشی بازبماند ولی خانم دکتر سه سال متوالی جزو یک درصد دانشمندان برتر دنیا شد و علاوه بر آن واحدهایی که زیر نظر خانم دکتر رحیمی بودند تنها واحدهای دانشکده بودند که من هیچ دغدغه‌ای برای آن‌ها نداشتم و کاملاً مدبرانه مدیریت شد و حتی توسعه یافتند.
دکتر رحیمی: نکته آخرم خطاب به خانم های عزیزی است که هم نقش همسر، هم نقش مادر و هم نقش یک فعال در حوزه آموزش و پژوهش و مدیریت را ایفا می کنند. به همه این عزیزان خدا قوت می گویم. واقعا کار بسیار مشکل و طاقت فرسایی است که بتوان از عهده تمام این مسئولیت ها همزمان برآمد و بین آنها تعادل برقرار کرد. اما با صبوری و پشتکار و جدیت و همیّتی که در وجود بانوان ایرانی است مطمئنا به نحو شایسته ای این مسائل را در کنار هم مدیریت خواهند کرد و الگوی شایسته ای از یک بانوی ایرانی را به نمایش خواهند گذاشت.
از هر دو بزرگواران سپاس گزارم.

خبرنگار: نسیم قرائیان
عکس: مهدی کیهان