نقد کتاب «شرایط امکان علوم اجتماعی در فلسفه غرب و فلسفه متاخر اسلامی» با حضور نویسنده کتاب
به گزارش دریافتی از دانشکده علوم اجتماعی ، در ابتدای این نشست، دکتر مرشدی درباره کتاب مذکور و محورهای بحث شده در آن و همچنین نحوه ساماندهی ساختار کتاب توضیحاتی ارائه داد.
وی گفت: این کتاب عمدتاً در حوزه فلسفه علوم اجتماعی و تاحدودی جامعه شناسی معرفت جای می گرد. دغدغه من این بوده که چگونه می توان علوم اجتماعی درون زا و سنت مستقل علوم اجتماعی داشت. علوم اجتماعی که صورتبندی مسئله و مبانی نظری مورد بررسی را خود تعیین می کند نه اینکه از کشورهای دیگر اخذ کند.
وی افزود: حال، اگر بخواهیم این سنت علوم اجتماعی شکل بگیرد، لازم است قبلاً فیلسوفان ما وارد این حوزه شوند و باید در این حوزه اتفاقاتی بیفتد، اگرچه اصحاب علوم اجتماعی نیز باید اندیشه ورزی و سعی و خطاهای خود را برای تولید علم ادامه دهند.
وی تصریح کرد: برای شکل گیری علم، دو بستر مادی (دیدگاه مارکسی) و بستر معرفتی (دیدگاه وبری) لازم است اما نظر من این بوده که بستر فکری و معرفتی اولویت دارد و در این کتاب به این بستر پرداخته ام.
به گفته وی کتابی که تالیف کرده ام به نوعی گفت وگو با سیدجواد طباطبایی و مفاهیم او به ویژه مفهوم شرایط امتناع است که معتقد است در سنت ما اندیشه ای شکل نگرفته و اکنون دچار بنبست هستیم در حالی که به زعم اینجانب ما دریچه ها و امکان هایی هم داریم.
وی با اشاره به اهمیت تصویر انسان از مثلت انسان، خدا و جهان گفت: در همه جوامع این تصویر وجود دارد اگرچه برخی افراد یا جوامع منکر وجود خدا هستند اما همین موضوع هم بیانگر طرز تفکر خاصی درباره خداست که در نگاه به علم و انسان اثرگذار است.
دکتر مرشدی اظهار کرد: در این کتاب، سعی کرده ام تجربه مغرب زمین را درباره این مثلت مرور و آن را با سنت فلسفه خودمان مقایسه کنم. یکی از فرض های بنیادی ام در این کتاب این است که پس از انقلاب کوپرنیکی، نوعی از جا کندگی و بحران معرفتی در مغرب زمین (مثلت انسان، خدا و جهاد) اتفاق افتاد که فلاسفه غرب را می توان تلاشی برای صورت بندی و خروج از این بحران توصیف کرد.
وی با بیان اینکه در این بین، یکی از برجسته ترین و اثرگذارترین فیلسوفان، کانت است که در دستگاه فلسفی وی، خدا درون انسان (یا همان وجدان) است نه اینکه به عنوان موجودی در بیرون انسان به او امر دهد افزود: این فلسفه را می توان فلسفه سوژه نام نهاد که انسان جامعه را به عنوان موجودی برساخته و قابل شناخت تلقی می کند.
عضو هیات علمی دانشکده علوم اجتماعی در ادامه سخنان خود گفت: حال یکی دیگر از سوال های من در این کتاب این بود که آیا در فلسفه اسلامی فردی را می توان نام برد که چنین نقشی ایفا کرده باشد؟ پاسخ علامه طباطبایی بود زیرا وی جدی ترین فرد متعلق به فلسفه اسلامی و بسیار اثرگذار بوده است.
وی ادامه داد: من سعی کرده ام یک خوانش کانتی از علامه داشته باشم تا ببینم سوژه یا انسان محوری در اندیشه وی چگونه است؟ آیا وی انسان را فردی می داند که می تواند جهان را بشناسد یا خیر؟ علامه طباطبایی نظریه ای تحت عنوان اعتباریات دارد که ذهن انسان بایدها و نبایدهایی را خلق می کند و در این خصوص استدلالم این بوده که این دیدگاه توانسته است یک گام به جلو در جهت ایجاد فلسفه سوژه و لذا شکل گیری علوم اجتماعی در ایران داشته باشد.
پس از صحبت های دکتر مرشدی، دکتر حجتالله صادقی عضو هیات علمی دانشکده اقتصاد، مدیریت و حسابداری در نقد کتاب مذکور با تمجید از انتخاب واژگان و جمله پردازی ها، با اشاره به دیدگاه علامه طباطبایی در خصوص اعتباریات، این سوال را مطرح کرد که آیا با این مفهوم می شود به علوم انسانی و اجتماعی بومی رسید؟
وی افزود: همچنین، در این کتاب به مخالفت های علمای دینی با علوم اجتماعی پرداخته نشده است درحالی که براساس برخی تعاریف، فقه قادر به سامان کل حیات اجتماعی است و دیگر نیازی به علوم اجتماعی نخواهد بود و به ویژه اینکه به شرایط امروز جامعه ما توجه نشده است.
دکتر احمد کلاته ساداتی عضو هیات علمی دانشکده علوم اجتماعی نیز در تشریح نقاط قوت کتاب، ورود یک فرد از رشته جامعه شناسی به حوزه فلسفه و پرداختن به کانت و تشریح نظریه وی، طرح مسئله مطلوب و بیان شیوا و ناشر را معتبر ذکر کرد و در بیان نقاط منفی به نقد مقایسه دو پارادایم متفاوت غربی کانت و فلسفه اسلامی در کتاب اشاره کرد و افزود: نمی توان این دو را با هم مقایسه کرد به ویژه آن که نویسنده، کانت را به عنوان مبنا قرار داده و دیدگاه های علامه را بر آن اساس ارزیابی کرده است! مثلاً انسان خدا باور در دستگاه نظری کانت اصلاً معنا ندارد.
وی به لحاظ محتوایی گفت: عنوان متناسب با محتوا نیست و بیشتر یک کتاب نظری است بیشتر به مباحث کارگاه کانت شناسی یا علامه شناسی شباهت دارد و مشخص نیست که تاثیرات کانت بر علوم اجتماعی کجاست و عموماً مباحث عمیق فلسفی است تا جامعه شناختی یا حتی جامعه شناسی معرفت. مثلاً خواننده انتظار دارد با توجه به عنوان کتاب، بداند که کانت چگونه در نظریه کنت یا دورکیم ظاهر می شود یا تاثیرات علامه بر معاصران چگونه است.
دکتر کلاته ساداتی افزود: علاوه براین، در پایان مقایسه ای نیز بین دیدگاه کانت و علامه صورت نگرفته است تا نقاط اشتراک و افتراق نظریه آن ها مشخص شود و نظرات شان درباره مباحث بنیادی مشخص شود. همچنین در این کتاب، به تاریخ تفکر اسلامی و متفکران آن همچون ابن خلدون پرداخته نشده است.
وی از دیگر نقاط ضعف کتاب، فقدان روش شناسی واضح دانست که فرایند تحقیق و نحوه تحلیل دیدگاه های کانت و علامه بر خواننده واضح نیست.
در پایان، دکتر مرشدی به نقدها و سوالات حاضرین پاسخ داد.