نشست علمی با موضوع «حکمرانی، دانش و بیطرفی» در دانشگاه مفید برگزار شد.
به گزارش روابط عمومی دانشگاه، با همکاری دفتر امور پژوهشی و دانشکده علوم سیاسی، نشست علمی با موضوع «حکمرانی، دانش و بیطرفی» توسط دکتر مهدی کاظمی زمهریر (عضو هیات علمی دانشکده علوم سیاسی دانشگاه مفید) و با حضور دانشجویان و اساتید دانشگاه مفید روز سه شنبه ۱۸ اردیبهشت ۱۳۹۷ در تالار گفتگو برگزار گردید.
اهم سخنان دکتر کاظمی در این نشست به شرح ذیل است:
منظور از حکمرانی، روشی است که براساس آن قدرت، بر مدیریت اقتصادی یک کشور و منابع اجتماعی آن برای رسیدن به توسعه اعمال میشود؛ دانش نیز شامل هر نوع آگاهی نسبت به اشیاء، روابط، پدیدههای مادی و غیر مادی است.
اهم سخنان دکتر کاظمی در این نشست به شرح ذیل است:
منظور از حکمرانی، روشی است که براساس آن قدرت، بر مدیریت اقتصادی یک کشور و منابع اجتماعی آن برای رسیدن به توسعه اعمال میشود؛ دانش نیز شامل هر نوع آگاهی نسبت به اشیاء، روابط، پدیدههای مادی و غیر مادی است.
در جامعه معاصر ایران، شاهد بحران در حوزه حکمرانی هستیم. سوال این است که چرا تصمیمات و اقدامات حکومتگران نتوانسته، راهی برای غلبه به این بحرانها بگشاید؟ پاسخ اولیه به این پرسش این است که عدمِ کاربستِ دانش در تصمیمات حکومتگران، عامل ایجاد بحرانهاست و راهکار خروج از بحران حکمرانی، کاربست دانش در روند حاکمیت میباشد. اما، مشکل در اینجاست که به علت شکلگیری نهادهای سیاسی حول منازعه سنت و تجدد، نیز رابطه حکومت و حوزه دانش در ایران، دچار بحران شده است. از همینرو پرسش از بحران حکمرانی، پرسش از بحران نظام دانش در ایران نیز محسوب میشود. بنابراین، سوال اصلی ما عبارتست از اینکه: چه نوع رابطهای میان حکمرانی و دانش میتواند به کارآمدی این دو حوزه کمک نماید؟
فرضیهی بنده این است که بحران حکمرانی، ریشه در بحران در خرد حکمرانی دارد و بحران خرد حکمرانی، بدون حلوفصل منازعه میان دانشهای سنتی و مدرن و سازمان دادن رابطه آنها با حوزه حکمرانی رفع نخواهد شد. بنده درصدد هستم که با بهرهگیری از ایدههای میشل فوکو در کتاب «تولد زیست سیاست» و دیدگاه فایرابند فیلسوف اتریشی به علم در کتاب «برضد روش» از این فرضیه دفاع نمایم.
منظور فوکو از خرد حکمرانی، «آگاهی حکومت به کردارهای خود» و «تامل در بهترین شیوه ممکن حکومت کردن» است.
لازم به ذکر این نکته است که در تجربه غربی حکمرانی، شاهد پدیدار شدن سه گونه خرد حکمرانی هستیم: نگرش مطلقه، نگرش حقوقی و نگرش اقتصاد سیاسی.
نگرش مطلقه به حکمرانی، برمبنای مصلحت دولت است. در این وضعیت، دولت، مداخلهگر و تنظیمگر در سطح داخل کشور است.
در مدل حقوقی، سعی شده که با بهرهگیری از ایده حقوق طبیعی و دولت مبتنی بر قانون اساسی، حکمرانی مهار شود. اما، به علت اینکه معیار محدود سازی امری بیرونی نسبت به عملکردهای حکمرانی میباشد، در عمل، بهوسیلهی دولت، نقض گردیده است. لذا، از نظر فوکو نیازمند تاسیس معیار حاکمیت بر مبنای عقلانیت درونی حکمرانی هستیم که «خودمحدودساز» باشد.
و در نهایت، نگرش اقتصاد سیاسی به حکمرانی، محدود کردن حکومت با طبیعت و سودمندی را در پی دارد و درصدد بیان این است که خِردحکمرانی، ناظر به سرشت کردارهاست؛ با سودها سروکار دارد و باید و نبایدها را معطوف به کردار حکومتی و نه رفتار مردم میداند. این نگرش، این سوالات را مطرح میکند که چگونه نباید بیش از حد، حکومت کرد و ارزش و فایدهمندی حکومت و کنشهای آن چیست؟
با توجه به رویکرد اخیر یعنی نگرش اقتصاد سیاسی این سوال مطرح میشود که آیا بازنمایی طبیعت امور از جمله کردارهای حکومتی امری سهل و آسان است و چه میزان این توصیه در عالم ایرانی عملی است؟
واقعیت آن است که وجود تعارض میان دانشهای سنتی و مدرن و وابستگی نهادهای سیاسی نسبت به دانش سنتی یا مدرن، مانعی برای بهرهمندی حکمرانی از این گونه دانشها شده است. با توجه به این واقعیت، چه درکی از علم و دانش میتواند، منازعه تجدد و سنت را در حوزه دانش، به صورت مسالمتآمیز مدیریت کند و امکان بهرهمندی حکومت از این دانشها را برای حکمرانیاش فراهم سازد؟
ذیل تلاش برای پاسخ به سوالات اخیر، لازم به توضیح است که فایرابند، رویکردی آنارشیستی به علم دارد و به دفاع از پیچیدگی طبیعت و کثرتگرایی در نظریههای علمی و ضدیت با هرگونه مرجعیت در حوزه دانش( علمی، سیاسی و مذهبی) دارد. از نظر وی، قواعد معرفتشناختی، مانع از رویکردی اکتشافی برای کشف اسرار عمیق طبیعت است و باید با اتخاذ روششناسی کثرتگرا، ایدهها را به جای آزمایش، با سایر ایدهها بسنجیم. او بر این باور است که به جای طرد دیدگاههایی که در ارزیابی شکست خوردهاند، باید در بهبود بخشیدن به آنها بکوشیم.
با توجه به آنچه گفته شد، اولین گام برای نقادی، خروج از حلقهی بستهی سیستمهای مفهومی مسلط و ایجاد سیستمهای مفهومی جدید یا اخذ سیستمهای مفهومی خارج از علم (دین، اسطوره ها و ... ) است. نه علم، نه عقلانیت و نه هیچ دانش دیگری، معیارهای کلی تعالی نیستند؛ جهان بهطور مستقیم به ما داده نمیشود و ما مجبور هستیم از طریق سنتها، به جهان دست یابیم و سنتها، نه خوب هستند و نه بد و همهی سنتها با یکدیگر در یک ترازند.
لذا در نهایت میتوان گفت: با توجه به همتراز بودنِ سنتهای مختلف علمی و اینکه رشد علمی، منوط به وجود چارچوب های مفهومی متعارض است، گزینش یکی از این سنتها و طرد سایر الگوها، معقول نیست و حکومت، میبایست به جای حفاظت از یک گونهی خاص از دانش، نسبت به نظریههای مختلف بیطرف باشد و در عمل با توجه به کارآمدی هر کدام از آنها در ادراک پدیدههای اجتماعی و افزایش کارآمدی حکمرانیاش، برحسب موقعیت، استفاده نماید. بنابراین:
۱. نیازمند ابتناء خِرد حکمرانی، بر شناختی از طبیعتِ کردارهای حکمرانی هستیم؛
۲. نظام دانش، میبایست از حوزه حکمرانی مستقل باشد؛
۳. نظام دانش و حکومت، نسبت به یکدیگر میبایست بی طرف باشند.