مقاله/ از گفتمان حاکمیت و فرد تا گفتمان شهر و معماری
غزال راهب - اغلب انان که از دور و نزدیک دستی بر معماری دارند، از خواندهها و شنیدهها و دیدهها یقین دارند که معماری تبلور «زندگی» است در «فضا»، که «مکان» را میسازد و میپروراند. بازخوانی و بازتعریف قطعیتهایی که به باور ما رسیدهاند، همواره راهگشاست؛ از این رو، به بهانه روز معمار بر انیم که ردپای زندگی را در «زیست - مکان» امروزمان بازخوانی کنیم.
تکراری است، ذکر مصیب رخت بستن شاعرانگی و سبزینگی از مکانهای زیست امروزی؛ این که باد و اب و نور دیگر مهمانان عزیز خانه های ما نیستند و پنجره هایمان به جای انکه تمنای بیرون باشند برای درون، فقط هستند که پاسخگوی ضوابط و قوانین باشند، اینکه شکوه و فخر فضا جای خود را به اجناس و اجزای تجملاتی بخشیده و خلاصه انکه: «ان سبو بشکست و ان پیمانه ریخت»...
معماری تبلور کالبدی زندگی است. رابطه معماری، هر زمان (از گذشته تا امروز)، در رابطه با شهر در تناظر است با رابطه فرد با حاکمیت. به عبارت دیگر، معماری جزء است که در پیوند با اجزای دیگر، شهر را می سازد با نظامات حاکم بر ان؛ همچنان که افراد، اجتماع را می سازند در رابطه با نظام حاکمیت. توجه به این نکته لازم است که این رابطه و میزان ارزش و اعتبار ان، رابطه ای صرفاً تمثیلی نیست؛ بلکه رابطه ای عِلّی است. زیست- مکان و فرد مستلزم یکدیگرند ، همچنان که شهر و حاکمیت.
حاکمیت پایدار، برایند واقعی بردارهای اجزا است. کلیتی است که اصول خود را از احترام به یکایک ارزشهای فردی می گیرد و این ارزشها امیخته با سابقه و زمینه هایی است که هر فرد با باورهای خود نماینده ای از ان محسوب می شود. نادیده گرفتن افراد در تصمیمات حاکمیتی و هدایت مردمان به عمل در چارچوبهای تعریف شده، هرچند که ممکن است در کوتاه مدت ارامشی را با خود به همراه داشته باشد، اما به از دست رفتن سرزندگی در کلیت جامعه خواهد انجامید. چنانچه بنیان اصول و قوانین حاکمیت براساس اصالت بخشیدن به بالندگی اندیشه های فردی شکل گرفته باشند، جامعه ای پویا را به ارمغان خواهند اورد و درغیر اینصورت، ناهماهنگی و به دنبال ان اغتشاش و یا سرخوردگی را به همراه دارد.
تحقق عینی «حاکمیت» در «شهر» و «افراد» در «ساختمانها»، پیوندی همه جانبه میان این چهار بخش برقرار می کند. معماری امروز جامعه ما در بستر چنین سازوکاری که ذکر ان رفت، شکل گرفته و درحال شکل گیری است. سهم معماری در نظام توسعه و عمران کشور ما کمرنگ تر از ان است که بتواند با ازادی لازم به بالندگی برسد و الگوهایی هویت ساز را شکل دهد. در مقیاس کلان، شهرسازی بدون انکه فرایندی جزء به کل را در شکل گیری طی کرده باشد، چارچوبی غیر منعطف برای معماری ایجاد می کند و معمار موظف است که در این چارچوب که اصول ان در موارد بسیاری در تناقض با معماری بوم محور است، طرح بنا را در اندازد.
از طرف دیگر، معماری متعهد است به اصول استحکام، ایمنی و امنیت به عنوان نیازهای اولیه ای در جامعه ای که سطوح نیازهای انسانی در ان، کمتر به حد کمال نزدیک شده باشند، اصالتی بیش از اصول زیبایی و خودشکوفایی و خود شکوفایی یافته و اینگونه مفاهیم از سطح نیازهای متعالی به فانتزیهایی قابل حذف تقلیل می دهد...
معماری امروز در حال انقباض میان دو بردار است: چارچوبهای تعریف شده شهرسازی از بالا که اغلب برامده از الگوی معماری بوم محور در فرایند جزء به کل نیستند؛ و از سوی دیگر الزامات فن مدار که محدودیتهای ساختاری را بر بنا حکم می کنند. معمار امروز در این میان، به جای انکه در فضای ذهنی پویا و ازاد، خلاقانه طرح خود را دراندازد، دائم به دنبال ایجاد راهکار برای برون رفت از وضع موجود است و خلاقیت او در یافتن راه حل در میان خطوط حدی که برای او گذاشته اند، نمود می یابد.
گرچه تقید به الزامات علمی که دائم بر دقت ان افزوده می شود، اجتناب ناپذیر است؛ اما انچه مهم است اصالت دادن به معماری در فرایند تصمیم سازیها است که می تواند شکل و ساختار طرحهای بالادست و پایین دست را به تبع خود تعریف کند. این مهم، صرفاً از طریق گفتمان شهر و معماری پیش از هرگونه تصمیم گیری حاکمیتی برای شهر حاصل می شود. شهر در پیوندی قوی و عِلّی با ساختار حاکمیت قرار می گیرد و معماری هنرمندانه و ازاد اندیشانه نیز تنها در تناظر با اصالت فرد شکل می گیرد. اصالت فرد در رابطه با نظام حکمروایی و به تبع ان، اصال معماری در رابطه با شهرسازی در ارزش نهادن به پیوندها و مفاهیم برگرفته از محیط و تاریخ و همچنین، اندیشه ازاد وی تعریف می شود.