گفتگو با مردی پرتلاش که رمز موفقیت را بودن در کنار مردم می داند
گفتگو با مردی پرتلاش که رمز موفقیت را بودن در کنار مردم می داند
میهمان این هفته تاریخ شفاهی زاده شهرستان جوین از دیار سربداران سبزوار بزرگ است. او در خرداد ماه سال ۱۳۳۷ در خانواده ای متوسط متولد و بزرگ می شود؛ دوره ابتدایی را در سبزوار و دوره متوسطه را در مشهد می گذراند.
دوران متوسطه و زندگی در مشهد بهترین فرصت برای آشنایی با فعالیتهای احتماعی و سیاسی را برای او رقم می زند و مسجد کرامت پاتوق آن روزهای او می شود. مسجدی که پایگاه انقلابیون مشهدی بوده و آن را به عنوان مبدا تحول انقلاب ۵۷ در مشهد می شناسند.
سال ۱۳۵۶ دیپلم طبیعی می گیرد و همان سال در کنکور قبول می شود و به تهران می آید. تحصیل در تهران زمینه را برای حضور در فعالیتهای سیاسی سالهای منتهی به انقلاب اسلامی ۵۷ بیشتر از قبل برای او فراهم می کند.
دکتر محمد تقی جغتایی؛ عضو فرهنگستان علوم پزشکی ایران و رییس دانشکده فناوری نوین پزشکی دانشگاه علوم پزشکی ایران بر این باور است، مطالعه زندگی نامه افراد موفق یک واقعیت را نمایان می کند که حتما جدای از حوزه تخصصی خود در فعالیت های اجتماعی نقش داشته و از مردم زمانه خود جدا نبوده است.
آقای دکتر، جنابعالی سال ۵۶ به تهران آمدید و دانشجوی دانشکده توانبخشی و رفاه اجتماعی شدید؛ این همان دانشکده ای است که ذیل انجمن توانبخشی در سال ۱۳۵۲ راه اندازی شده بود؟
بله، دکتر سید شجاع الدین شیخ الاسلام زاده آخرین وزیر بهداری قبل از پیروزی انقلاب، سال ۱۳۴۷ انجمن توانبخشی را راه اندازی کرد و فعالیت دانشکده هم با سه رشته فیزیوتراپی، کاردرمانی و گفتار درمانی با حمایت این انجمن تاسیس شد.
محل دانشکده کجا بود؟
چهار راه کالج در نزدیکی انجمن؛ دانشکده کوچکی بود و تعداد دانشجویان هم کم اما دانشجویان در فعالیتهای اجتماعی فعال بودند. بسیاری از آنها در دوران پس از انقلاب مسئولیت هایی در سطوح مدیریتی کشور داشتند. البته گروه های سیاسی مانند دانشگاههای بزرگ در دانشکده وجود نداشت اما دانشجویانی مانند ما که تعلقات مذهبی داشتند، همدیگر را پیدا کرده بودیم و علاوه بر فعالیت های فرهنگی، فعالیت های سیاسی هم داشتیم.
زمانی که امام خمینی دوازدهم بهمن ۵۷ به ایران آمدند، قرار بود که دانشجویان هم فکر دانشکده جز حلقه اول در مراسم استقبال باشیم. شب رفتیم مسجدی در باقرآباد خوابیدیم اما صبح روز بعد در شروع مراسم با هجوم مردم همه چیز بهم خورد.
مسئولان دانشکده مانع فعالیت سیاسی شما نمی شدند؟
آن سالها دکتر رضا افتخاری از متخصصان طب فیزیکی مسئولیت دانشکده را به عهده داشت. انصافا آدم بسیار خوب و همراهی بود. بعد از انقلاب هم ماند اما بعد از انقلاب فرهنگی استعفا داد.
چه زمانی فارغ التحصیل شدید؟
سال ۱۳۶۳ فارغ التحصیل شدم. زمان انقلاب یک ترم وقفه افتاد. انقلاب فرهنگی هم که وقفه ای چند ساله ایجاد کرد.
در دوران انقلاب فرهنگی چه فعالیتی داشتید؟
با آغاز انقلاب فرهنگی و تعطیلی دانشگاه ها فعالیتهایی در آموزش و پرورش و نهضت سواد آموزی داشتم و بعد از بازگشایی دانشگاه ها شورای مدیریت اجرایی در دانشگاه ها تشکیل شد که ترکیبی از اعضای هیات علمی و دانشجویان بودند و من به عنوان یکی از اعضای شورای در راه اندازی مجدد دانشکده نقش موثری داشتم.
و با پایان یافتن انقلاب فرهنگی دکتر کنزی رییس دانشکده شدند.
بله، بعد از انقلاب فرهنگی و بازگشایی مجدد دانشگاه ها آقای دکتر مسعود کنزی از سازمان بهزیستی آمد و سالهای طولانی رییس دانشکده ماند.
با آمدن دکتر کنزی، نظر ایشان این بود که فضای فیزیکی دانشکده کوچک و اجاره ای است و چون از مدیران سازمان بهزیستی بود با کمک ایشان دانشکده به جای فعلی در خیابان میرداماد منتقل شد. من و دکتر ابراهیمی؛ رییس فعلی دانشکده و دکتر کنزی چند جا را دیدیم و در نهایت محل فعلی را انتخاب کردیم.
سرانجام انجمن توانبخشی چه شد؟
اوایل انقلاب با مصوبه شورای انقلاب از ادغام انجمن توانبخشی با چند مجموعه دیگر از جمله انجمن ملی حمایت از کودکان، سازمان بهزیستی تشکیل و مرحوم دکتر قیاض بخش به عنوان وزیر مشاور و رییس این سازمان انتخاب شد.
در سال ۱۳۶۵ هم با ادغام دانشکده توانبخشی، دانشکده پرستاری، مرکز پزشکی ایران و مجتمع پزشکی طالقانی، دانشگاه علوم پزشکی ایران به شکل امروزی شکل گرفت و من هم در کنار دکتر خسروی؛ رییس وقت دانشگاه در شکل گیری دانشگاه نقش اساسی داشتم؛ عضو شورای جهاد دانشگاهی دانشگاه علوم پزشکی ایران هم بودم.
دوران متوسطه و زندگی در مشهد بهترین فرصت برای آشنایی با فعالیتهای احتماعی و سیاسی را برای او رقم می زند و مسجد کرامت پاتوق آن روزهای او می شود. مسجدی که پایگاه انقلابیون مشهدی بوده و آن را به عنوان مبدا تحول انقلاب ۵۷ در مشهد می شناسند.
سال ۱۳۵۶ دیپلم طبیعی می گیرد و همان سال در کنکور قبول می شود و به تهران می آید. تحصیل در تهران زمینه را برای حضور در فعالیتهای سیاسی سالهای منتهی به انقلاب اسلامی ۵۷ بیشتر از قبل برای او فراهم می کند.
دکتر محمد تقی جغتایی؛ عضو فرهنگستان علوم پزشکی ایران و رییس دانشکده فناوری نوین پزشکی دانشگاه علوم پزشکی ایران بر این باور است، مطالعه زندگی نامه افراد موفق یک واقعیت را نمایان می کند که حتما جدای از حوزه تخصصی خود در فعالیت های اجتماعی نقش داشته و از مردم زمانه خود جدا نبوده است.
آقای دکتر، جنابعالی سال ۵۶ به تهران آمدید و دانشجوی دانشکده توانبخشی و رفاه اجتماعی شدید؛ این همان دانشکده ای است که ذیل انجمن توانبخشی در سال ۱۳۵۲ راه اندازی شده بود؟
بله، دکتر سید شجاع الدین شیخ الاسلام زاده آخرین وزیر بهداری قبل از پیروزی انقلاب، سال ۱۳۴۷ انجمن توانبخشی را راه اندازی کرد و فعالیت دانشکده هم با سه رشته فیزیوتراپی، کاردرمانی و گفتار درمانی با حمایت این انجمن تاسیس شد.
محل دانشکده کجا بود؟
چهار راه کالج در نزدیکی انجمن؛ دانشکده کوچکی بود و تعداد دانشجویان هم کم اما دانشجویان در فعالیتهای اجتماعی فعال بودند. بسیاری از آنها در دوران پس از انقلاب مسئولیت هایی در سطوح مدیریتی کشور داشتند. البته گروه های سیاسی مانند دانشگاههای بزرگ در دانشکده وجود نداشت اما دانشجویانی مانند ما که تعلقات مذهبی داشتند، همدیگر را پیدا کرده بودیم و علاوه بر فعالیت های فرهنگی، فعالیت های سیاسی هم داشتیم.
زمانی که امام خمینی دوازدهم بهمن ۵۷ به ایران آمدند، قرار بود که دانشجویان هم فکر دانشکده جز حلقه اول در مراسم استقبال باشیم. شب رفتیم مسجدی در باقرآباد خوابیدیم اما صبح روز بعد در شروع مراسم با هجوم مردم همه چیز بهم خورد.
مسئولان دانشکده مانع فعالیت سیاسی شما نمی شدند؟
آن سالها دکتر رضا افتخاری از متخصصان طب فیزیکی مسئولیت دانشکده را به عهده داشت. انصافا آدم بسیار خوب و همراهی بود. بعد از انقلاب هم ماند اما بعد از انقلاب فرهنگی استعفا داد.
چه زمانی فارغ التحصیل شدید؟
سال ۱۳۶۳ فارغ التحصیل شدم. زمان انقلاب یک ترم وقفه افتاد. انقلاب فرهنگی هم که وقفه ای چند ساله ایجاد کرد.
در دوران انقلاب فرهنگی چه فعالیتی داشتید؟
با آغاز انقلاب فرهنگی و تعطیلی دانشگاه ها فعالیتهایی در آموزش و پرورش و نهضت سواد آموزی داشتم و بعد از بازگشایی دانشگاه ها شورای مدیریت اجرایی در دانشگاه ها تشکیل شد که ترکیبی از اعضای هیات علمی و دانشجویان بودند و من به عنوان یکی از اعضای شورای در راه اندازی مجدد دانشکده نقش موثری داشتم.
و با پایان یافتن انقلاب فرهنگی دکتر کنزی رییس دانشکده شدند.
بله، بعد از انقلاب فرهنگی و بازگشایی مجدد دانشگاه ها آقای دکتر مسعود کنزی از سازمان بهزیستی آمد و سالهای طولانی رییس دانشکده ماند.
با آمدن دکتر کنزی، نظر ایشان این بود که فضای فیزیکی دانشکده کوچک و اجاره ای است و چون از مدیران سازمان بهزیستی بود با کمک ایشان دانشکده به جای فعلی در خیابان میرداماد منتقل شد. من و دکتر ابراهیمی؛ رییس فعلی دانشکده و دکتر کنزی چند جا را دیدیم و در نهایت محل فعلی را انتخاب کردیم.
سرانجام انجمن توانبخشی چه شد؟
اوایل انقلاب با مصوبه شورای انقلاب از ادغام انجمن توانبخشی با چند مجموعه دیگر از جمله انجمن ملی حمایت از کودکان، سازمان بهزیستی تشکیل و مرحوم دکتر قیاض بخش به عنوان وزیر مشاور و رییس این سازمان انتخاب شد.
در سال ۱۳۶۵ هم با ادغام دانشکده توانبخشی، دانشکده پرستاری، مرکز پزشکی ایران و مجتمع پزشکی طالقانی، دانشگاه علوم پزشکی ایران به شکل امروزی شکل گرفت و من هم در کنار دکتر خسروی؛ رییس وقت دانشگاه در شکل گیری دانشگاه نقش اساسی داشتم؛ عضو شورای جهاد دانشگاهی دانشگاه علوم پزشکی ایران هم بودم.
فرمودید سال ۶۳ فارغ التحصیل شده بودید، آیا همچنان در دانشکده بودید؟
آن موقع نیرو برای آموزش کم داشتیم، خیلی از مدرسان ما قبل از انقلاب از خارج از کشور می آمدند. بنابراین بعد از فارغ التحصیلی در سال ۶۴ با لیسانس به عنوان مربی عضو هیئت علمی دانشکده توانبخشی شدم.
دانشکده توانبخشی در آن سالها چند نفر هیئت علمی داشت؟
عرض کردم تعداد اعضا هیئت علمی کم بود. قبل از انقلاب بخشی از خارج می آمدند و عده ای هم از دانشگاههای داخل دعوت می شدند. من خودم آناتومی را با دکتر بامشاد گذراندم. عامل علاقه مندی من به آناتومی ایشان بود. دکتر بامشاد از دانشگاه تهران می آمد و در مرکز پزشکی ایران و مجتمع طالقانی هم درس می داد.
مقاطع بعدی تحصیل را کجا گذراندید؟
سال ۱۳۶۵ مقطع فوق لیسانس آناتومی را به پایان رساندم و بلافاصله هم در دومین دوره دکترای همین رشته در دانشگاه علوم پزشکی تهران پذیرفته شدم.
همزمان هم تدریس می کردید؟
بله، سال ۶۵ به دانشکده پزشکی و گروه آموزشی آناتومی آمدم. آن موقع استاد دکتر بامشاد مدیر گروه بود. دانشکده هم در محتمع بیمارستانی حضرت رسول (ص) قرار داشت. آن سالها نیاز شدید به مدرس وجود داشت چون سالانه بیش از چهارصد دانشجوی پزشکی پذیرش می شدند.
با آمدن دکتر سجادی ایشان دنبال تحول و جابه جایی بود و از من می خواست که مدیر گروه بشوم. اما پاسخ من این بود تا زمانی که دکتر بامشاد است، کمکش هستم. تا اینکه یک روز دکتر بامشاد از من خواست که به دفتر دکتر سجادی برویم و خود ایشان گفتند، «من دیگر نمی خواهم، مدیر گروه باشم و دکتر جغتایی را پیشنهاد می دهم»؛ از آن موقع بیست سال مدیریت گروه آناتومی را بر عهده داشتم.
چه سالی؟
سال ۱۳۷۰؛ زمانی که من مدیر گروه شدم مقطع ارشد و دکترا نداشتیم. پیگیری کردیم دوره فوق لیسانس و دکترای تخصصی را تاسیس کردیم.
همزمان سال های ۷۰ و ۷۱ زمانی که دکتر ملک زاده وزیر بهداشت و دکتر کنزی معاون دانشجویی وزیر بود، من قائم مقام دکتر کنزی شدم. بعد از مدتی مدیرکل بورس و دانشجویان خارجی شدم و در این دوره اغلب اساتید به نام دانشگاه های علوم پزشکی سراسر کشور و از جمله دانشگاه خودمان برای ادامه تحصیل به خارج از کشور اعزام شدند.
در سوایق کاری جنابعالی، راه اندازی و ریاست دانشگاه علوم توانبخشی نیز دیده می شود، ماجرای تاسیس این دانشگاه را می فرمایید؟
دکتر محمدرضا محمدی سال های ۱۳۷۰ تا ۱۳۷۳ رییس سازمان بهزیستی کشور بود. من ایشان را از دوره جنگ تحمیلی می شناختم. در دوران جنگ چندسالی دبیر ستاد امداد و درمان جنگ بودم، آن دوره با ایشان آشنا شدم. دکتر نوربالا مسول بهداری سپاه و دکتر محمدی قائم مقام ایشان بود.
تشخیص دکتر محمدی این بود که در حوزه توانبخشی نیروی آموزش دیده به اندازه کافی در کشور نداریم. بنابراین ایده راه اندازی یک موسسه آموزش عالی توانبخشی را مطرح کرد و این موسسه با مجوز شورای گسترش دانشگاه ها در ۱۳۷۱ تاسیس شد و من به عنوان موسس و اولین رییس این دانشگاه مشغول به کار شدم.
چرا دانشکده توانبخشی دانشگاه ایران را با قدمت چند ساله به دانشگاه تبدیل نکردید؟
این ایده مطرح بود. دکتر محمدی موضوع تمرکز همه دانشکده های توانبخشی در یک مجموعه دانشگاهی را مطرح کرد اما ما مخالف بودیم.
چرا؟
چون توانبخشی بخشی از پزشکی است و نمی تواند جدا از هم باشند. ضمن اینکه مکمل هم هستند. رقابتی هم بین دانشکده های توانبخشی و دانشگاه توانبخشی شکل گرفته بود که خودش عامل رشد آنها می شد.
موضوع دیگر اینکه نیروی آموزش دیده توانبخشی در کشور کم بود و نیاز به تربیت دانشجو در مراکز آموزشی دیگر هم احساس می شد.
سال های پر مسئولیتی داشتید، کلاس های درس تان در دانشگاه علوم پزشکی ایران برقرار بود؟
در تمام این سالها روزهای یکشنبه و سه شنبه در دانشگاه علوم پزشکی ایران حضور داشته و تدریس کردم، الان هم همین طور است. زمانی که من و دکتر کنزی در معاونت دانشجویی وزارت بهداشت بودیم، خدمت زیادی هم به دانشگاه ایران و هم به توانبخشی کشور کردیم. افراد زیادی از جمله دکتر ابراهیمی رییس فعلی دانشکده توانبخشی در همان دوران به خارج از کشور اعزام شد. دکتر آخوندی، دکتر منتظری و دکتر نشاسته ریز از بورسیه های همان دوره هستند.
دکتر ملک زاده و دکتر کنزی خیلی کمک کردند و انصافا توجهی به گرایش های سیاسی افراد نداشتند و اختیار عمل به من داده بودند. تقریبا سالی ۲۰۰ نفر اعزام به خارج از کشور داشتیم.
آیا کشور به این تعداد اعزام دانشجو نیاز داشت؟
بله نیاز بود. دوره های دکترای تخصصی در کشور محدود بود. چند رشته بیشتر نبودند و آنها هم در کنار دوره های دستیاری ارائه می شدند. این اعزام دانشجو به خارج از کشور ادامه داشت، بعد از من دکتر روح الامینی آمد و بعد از ایشان دکتر کشاورز.
در آن دوره همزمان اولین بورد توانبخشی هم در وزارت بهداشت تاسیس کردیم. آن موقع توانبخشی یک بورد بیشتر نداشت. رشته ها از هم جدا نبودند و من دبیر بورد شدم. رشته ها اغلب در سطح لیسانس بودند و با برگشت دانشجویان اعزامی به خارج کشور کم کم فوق لیسانس و PHD اضافه شدند و رشته های توانبخشی گسترش پیدا کردند و بوردهای مختلف تشکیل شد.
در آن ایام اولین انجمن علوم تشریحی را نیز با مرحوم دکتر بامشاد و چند نفر دیگر تاسیس کردیم.
تا چه سالی در دانشگاه بهزیستی ماندید؟
سال ۸۶ کاملا از دانشگاه بهزیستی به صورت تمام وقت به دانشگاه علوم پزشکی ایران برگشتم. آن موقع مرکز تحقیقات سلولی مولکولی تازه شکل گرفته بود، من از موسسین آن بودم. خواستند که مسولیت آن را بپذیریم و رییس مرکز تحقیقات سلولی مولکولی شدم. آن موقع امتیاز مرکز پایین بود. بعد از دو سه سال کار، بیش از ده سال است که مرکز تحقیقات سلولی مولکولی همیشه در جایگاه اول مراکز تحقیقات دانشگاه قرار دارد.
اینجا یادی از دکتر سید جمال سجادی بکنیم که برای راه اندازی مرکز علوم پایه تجهیزات خوبی خریداری کرده بود و ما در مرکز تحقیقات سلولی ملکولی از آن ها استفاده کردیم. البته بعدها هم تجهیزات جدید اضافه شدند.
مدتی هم برای تحصیل و پژوهش به انگلستان رفتید، این فرصت مطالعاتی مربوط چه سالهایی بود؟
من دو دوره کوتاه فرصت مطالعاتی به انگلستان رفتم یک مدتی لیدز و دیگری در کینگز کالج لندن بودم. آن موقع در دانشگاه بهزیستی بودم سال ۲۰۰۱ دوره نوروآناتومی را در دانشگاه لیدز و ۲۰۰۳ علوم اعصاب را در کینگز کالج گذراندم.
در سالهایی که مدیر گروه آناتومی بودید، رشته های مختلف راه اندازی شد، مهم ترین آنها را می فرمایید؟
همیشه دوست داشتم دو رشته مهندسی بافت و علوم اعصاب در دانشگاه علوم پزشکی ایران راه اندازی شود. پیگیری کردیم و مجوز PHD علوم اعصاب را در سال ۱۳۸۸ از شورای گسترش گرفتیم.
آیا دانشگاههای دیگر این رشته را داشتند؟
خیر، مسول برنامه ریزی این رشته در کشور من بودم. بعد از اخذ مجوز همزمان دانشگاه علوم پزشکی تهران هم با ما شروع کرد. آن موقع رشته های بین رشته ای به سختی راه اندازی می شد.
دکترای مهندسی بافت هم سال بعد راه اندازی شد که برنامه آن را من و دکتر صمدی نوشتیم. بعد از آن رشته بیولوژی تولید مثل برای اولین بار در کشور در گروه آناتومی دانشگاه علوم پزشکی ایران راه اندازی شد.
قبل از ادغام این سه رشته جزء گروه آناتومی بودند. در دوران ادغام و تاسیس دانشکده فناوری نوین دانشگاه تهران این سه رشته در این دانشکده ارائه می شد. در حال حاضر هم رشته بیولوژی تولیدمثل در گروه آناتومی و دو رشته مهندسی بافت و علوم اعصاب در دانشکده فناوری نوین دانشگاه علوم پزشکی ایران ارائه می شوند.
اشاره به ادغام دانشگاه علوم پزشکی ایران و تهران کردید، از آن روزها برای ما بگویید.
یک روز صبح آمدیم و دیدیم تابلو دانشگاه تغییر پیدا کرده و ادغام انجام گرفته. بعد از ادغام مدیرگروه نبودم و فقط تدریس می کردم. البته رییس مرکز تحقیقات سلولی ملکولی و دبیر بورد آناتومی بودم.
برای انتزاع دانشگاه تلاش کردید؟
حتما تلاش کردیم؛ همیشه مخالف بودم و در نشست های متعدد به عنوان مخالف صحبت می کردم. هر چند مدیریت کردیم که دچار حواشی هم نشویم. واقعیت این است که این ادغام دو ساله، اثر بسیار بدی بر فعالیتهای دانشگاه داشت.
دانشکده فناوری نوین بعد از انتزاع در دانشگاه علوم پزشکی ایران شکل گرفت؟
بله اما قبل از ادغام مجوز دانشکده را از شورای گسترش گرفته بودیم. ایده راه اندازی دانشکده متعلق به دکتر عبدالرضا پازوکی؛ معاون وقت آموزشی دانشگاه بود. بعد از انتزاع قرار شد بر اساس همان مجوز دانشکده راه اندازی شود.
و رییس دانشکده فناوری نوین شدید.
بله الیته پیشنهاد من به دکتر میراسماعیلی؛ رییس وقت دانشگاه، دکتر صمدی بود اما در جلسه ای که برگزار شد، نظر همکاران انتخاب من بود و بنده هم در مقابل عمل انجام شده، قرار گرفتم و رییس دانشکده فناوری نوین شدم.
و این مسئولیت همچنان ادامه دارد.
بله. در سال ۱۳۹۱ نیز انجمن علوم اعصاب را تاسیس کردیم که دو دوره چهارساله ریاست آن را به عهده دارم. دو مجله یکی با عنوان تازه های علوم اعصاب توسط یک گروه دانشجویی به صورت فصلنامه و دیگری یک مجله علمی با عنوان Basic and clinical neuroscience به زبان انگلیسی در انجمن منتشر می شوند که این مجله اولین مجله ISI دانشگاه علوم پزشکی ایران و معتبر در منطقه است.
پایان گفتگو
حسین دزفولی
دانشکده توانبخشی در آن سالها چند نفر هیئت علمی داشت؟
عرض کردم تعداد اعضا هیئت علمی کم بود. قبل از انقلاب بخشی از خارج می آمدند و عده ای هم از دانشگاههای داخل دعوت می شدند. من خودم آناتومی را با دکتر بامشاد گذراندم. عامل علاقه مندی من به آناتومی ایشان بود. دکتر بامشاد از دانشگاه تهران می آمد و در مرکز پزشکی ایران و مجتمع طالقانی هم درس می داد.
مقاطع بعدی تحصیل را کجا گذراندید؟
سال ۱۳۶۵ مقطع فوق لیسانس آناتومی را به پایان رساندم و بلافاصله هم در دومین دوره دکترای همین رشته در دانشگاه علوم پزشکی تهران پذیرفته شدم.
همزمان هم تدریس می کردید؟
بله، سال ۶۵ به دانشکده پزشکی و گروه آموزشی آناتومی آمدم. آن موقع استاد دکتر بامشاد مدیر گروه بود. دانشکده هم در محتمع بیمارستانی حضرت رسول (ص) قرار داشت. آن سالها نیاز شدید به مدرس وجود داشت چون سالانه بیش از چهارصد دانشجوی پزشکی پذیرش می شدند.
با آمدن دکتر سجادی ایشان دنبال تحول و جابه جایی بود و از من می خواست که مدیر گروه بشوم. اما پاسخ من این بود تا زمانی که دکتر بامشاد است، کمکش هستم. تا اینکه یک روز دکتر بامشاد از من خواست که به دفتر دکتر سجادی برویم و خود ایشان گفتند، «من دیگر نمی خواهم، مدیر گروه باشم و دکتر جغتایی را پیشنهاد می دهم»؛ از آن موقع بیست سال مدیریت گروه آناتومی را بر عهده داشتم.
چه سالی؟
سال ۱۳۷۰؛ زمانی که من مدیر گروه شدم مقطع ارشد و دکترا نداشتیم. پیگیری کردیم دوره فوق لیسانس و دکترای تخصصی را تاسیس کردیم.
همزمان سال های ۷۰ و ۷۱ زمانی که دکتر ملک زاده وزیر بهداشت و دکتر کنزی معاون دانشجویی وزیر بود، من قائم مقام دکتر کنزی شدم. بعد از مدتی مدیرکل بورس و دانشجویان خارجی شدم و در این دوره اغلب اساتید به نام دانشگاه های علوم پزشکی سراسر کشور و از جمله دانشگاه خودمان برای ادامه تحصیل به خارج از کشور اعزام شدند.
در سوایق کاری جنابعالی، راه اندازی و ریاست دانشگاه علوم توانبخشی نیز دیده می شود، ماجرای تاسیس این دانشگاه را می فرمایید؟
دکتر محمدرضا محمدی سال های ۱۳۷۰ تا ۱۳۷۳ رییس سازمان بهزیستی کشور بود. من ایشان را از دوره جنگ تحمیلی می شناختم. در دوران جنگ چندسالی دبیر ستاد امداد و درمان جنگ بودم، آن دوره با ایشان آشنا شدم. دکتر نوربالا مسول بهداری سپاه و دکتر محمدی قائم مقام ایشان بود.
تشخیص دکتر محمدی این بود که در حوزه توانبخشی نیروی آموزش دیده به اندازه کافی در کشور نداریم. بنابراین ایده راه اندازی یک موسسه آموزش عالی توانبخشی را مطرح کرد و این موسسه با مجوز شورای گسترش دانشگاه ها در ۱۳۷۱ تاسیس شد و من به عنوان موسس و اولین رییس این دانشگاه مشغول به کار شدم.
چرا دانشکده توانبخشی دانشگاه ایران را با قدمت چند ساله به دانشگاه تبدیل نکردید؟
این ایده مطرح بود. دکتر محمدی موضوع تمرکز همه دانشکده های توانبخشی در یک مجموعه دانشگاهی را مطرح کرد اما ما مخالف بودیم.
چرا؟
چون توانبخشی بخشی از پزشکی است و نمی تواند جدا از هم باشند. ضمن اینکه مکمل هم هستند. رقابتی هم بین دانشکده های توانبخشی و دانشگاه توانبخشی شکل گرفته بود که خودش عامل رشد آنها می شد.
موضوع دیگر اینکه نیروی آموزش دیده توانبخشی در کشور کم بود و نیاز به تربیت دانشجو در مراکز آموزشی دیگر هم احساس می شد.
سال های پر مسئولیتی داشتید، کلاس های درس تان در دانشگاه علوم پزشکی ایران برقرار بود؟
در تمام این سالها روزهای یکشنبه و سه شنبه در دانشگاه علوم پزشکی ایران حضور داشته و تدریس کردم، الان هم همین طور است. زمانی که من و دکتر کنزی در معاونت دانشجویی وزارت بهداشت بودیم، خدمت زیادی هم به دانشگاه ایران و هم به توانبخشی کشور کردیم. افراد زیادی از جمله دکتر ابراهیمی رییس فعلی دانشکده توانبخشی در همان دوران به خارج از کشور اعزام شد. دکتر آخوندی، دکتر منتظری و دکتر نشاسته ریز از بورسیه های همان دوره هستند.
دکتر ملک زاده و دکتر کنزی خیلی کمک کردند و انصافا توجهی به گرایش های سیاسی افراد نداشتند و اختیار عمل به من داده بودند. تقریبا سالی ۲۰۰ نفر اعزام به خارج از کشور داشتیم.
آیا کشور به این تعداد اعزام دانشجو نیاز داشت؟
بله نیاز بود. دوره های دکترای تخصصی در کشور محدود بود. چند رشته بیشتر نبودند و آنها هم در کنار دوره های دستیاری ارائه می شدند. این اعزام دانشجو به خارج از کشور ادامه داشت، بعد از من دکتر روح الامینی آمد و بعد از ایشان دکتر کشاورز.
در آن دوره همزمان اولین بورد توانبخشی هم در وزارت بهداشت تاسیس کردیم. آن موقع توانبخشی یک بورد بیشتر نداشت. رشته ها از هم جدا نبودند و من دبیر بورد شدم. رشته ها اغلب در سطح لیسانس بودند و با برگشت دانشجویان اعزامی به خارج کشور کم کم فوق لیسانس و PHD اضافه شدند و رشته های توانبخشی گسترش پیدا کردند و بوردهای مختلف تشکیل شد.
در آن ایام اولین انجمن علوم تشریحی را نیز با مرحوم دکتر بامشاد و چند نفر دیگر تاسیس کردیم.
تا چه سالی در دانشگاه بهزیستی ماندید؟
سال ۸۶ کاملا از دانشگاه بهزیستی به صورت تمام وقت به دانشگاه علوم پزشکی ایران برگشتم. آن موقع مرکز تحقیقات سلولی مولکولی تازه شکل گرفته بود، من از موسسین آن بودم. خواستند که مسولیت آن را بپذیریم و رییس مرکز تحقیقات سلولی مولکولی شدم. آن موقع امتیاز مرکز پایین بود. بعد از دو سه سال کار، بیش از ده سال است که مرکز تحقیقات سلولی مولکولی همیشه در جایگاه اول مراکز تحقیقات دانشگاه قرار دارد.
اینجا یادی از دکتر سید جمال سجادی بکنیم که برای راه اندازی مرکز علوم پایه تجهیزات خوبی خریداری کرده بود و ما در مرکز تحقیقات سلولی ملکولی از آن ها استفاده کردیم. البته بعدها هم تجهیزات جدید اضافه شدند.
مدتی هم برای تحصیل و پژوهش به انگلستان رفتید، این فرصت مطالعاتی مربوط چه سالهایی بود؟
من دو دوره کوتاه فرصت مطالعاتی به انگلستان رفتم یک مدتی لیدز و دیگری در کینگز کالج لندن بودم. آن موقع در دانشگاه بهزیستی بودم سال ۲۰۰۱ دوره نوروآناتومی را در دانشگاه لیدز و ۲۰۰۳ علوم اعصاب را در کینگز کالج گذراندم.
در سالهایی که مدیر گروه آناتومی بودید، رشته های مختلف راه اندازی شد، مهم ترین آنها را می فرمایید؟
همیشه دوست داشتم دو رشته مهندسی بافت و علوم اعصاب در دانشگاه علوم پزشکی ایران راه اندازی شود. پیگیری کردیم و مجوز PHD علوم اعصاب را در سال ۱۳۸۸ از شورای گسترش گرفتیم.
آیا دانشگاههای دیگر این رشته را داشتند؟
خیر، مسول برنامه ریزی این رشته در کشور من بودم. بعد از اخذ مجوز همزمان دانشگاه علوم پزشکی تهران هم با ما شروع کرد. آن موقع رشته های بین رشته ای به سختی راه اندازی می شد.
دکترای مهندسی بافت هم سال بعد راه اندازی شد که برنامه آن را من و دکتر صمدی نوشتیم. بعد از آن رشته بیولوژی تولید مثل برای اولین بار در کشور در گروه آناتومی دانشگاه علوم پزشکی ایران راه اندازی شد.
قبل از ادغام این سه رشته جزء گروه آناتومی بودند. در دوران ادغام و تاسیس دانشکده فناوری نوین دانشگاه تهران این سه رشته در این دانشکده ارائه می شد. در حال حاضر هم رشته بیولوژی تولیدمثل در گروه آناتومی و دو رشته مهندسی بافت و علوم اعصاب در دانشکده فناوری نوین دانشگاه علوم پزشکی ایران ارائه می شوند.
اشاره به ادغام دانشگاه علوم پزشکی ایران و تهران کردید، از آن روزها برای ما بگویید.
یک روز صبح آمدیم و دیدیم تابلو دانشگاه تغییر پیدا کرده و ادغام انجام گرفته. بعد از ادغام مدیرگروه نبودم و فقط تدریس می کردم. البته رییس مرکز تحقیقات سلولی ملکولی و دبیر بورد آناتومی بودم.
برای انتزاع دانشگاه تلاش کردید؟
حتما تلاش کردیم؛ همیشه مخالف بودم و در نشست های متعدد به عنوان مخالف صحبت می کردم. هر چند مدیریت کردیم که دچار حواشی هم نشویم. واقعیت این است که این ادغام دو ساله، اثر بسیار بدی بر فعالیتهای دانشگاه داشت.
دانشکده فناوری نوین بعد از انتزاع در دانشگاه علوم پزشکی ایران شکل گرفت؟
بله اما قبل از ادغام مجوز دانشکده را از شورای گسترش گرفته بودیم. ایده راه اندازی دانشکده متعلق به دکتر عبدالرضا پازوکی؛ معاون وقت آموزشی دانشگاه بود. بعد از انتزاع قرار شد بر اساس همان مجوز دانشکده راه اندازی شود.
و رییس دانشکده فناوری نوین شدید.
بله الیته پیشنهاد من به دکتر میراسماعیلی؛ رییس وقت دانشگاه، دکتر صمدی بود اما در جلسه ای که برگزار شد، نظر همکاران انتخاب من بود و بنده هم در مقابل عمل انجام شده، قرار گرفتم و رییس دانشکده فناوری نوین شدم.
و این مسئولیت همچنان ادامه دارد.
بله. در سال ۱۳۹۱ نیز انجمن علوم اعصاب را تاسیس کردیم که دو دوره چهارساله ریاست آن را به عهده دارم. دو مجله یکی با عنوان تازه های علوم اعصاب توسط یک گروه دانشجویی به صورت فصلنامه و دیگری یک مجله علمی با عنوان Basic and clinical neuroscience به زبان انگلیسی در انجمن منتشر می شوند که این مجله اولین مجله ISI دانشگاه علوم پزشکی ایران و معتبر در منطقه است.
پایان گفتگو
حسین دزفولی