عمومی | معاونت علمی و فناوری ریاست جمهوری

پیدا و پنهان شناخت اجتماعی

زبان، امتیاز عمده انسان نسبت به سایر موجودات است. زبان همچنین، رسانه‌ای بسیار مهم در تعاملات اجتماعی است. ما از زبان برای انتقال افکارمان به سایر انسان‌ها استفاده می‌کنیم. نوام چامسکی معتقد است که زبان تنها یک وسیله ارتباطی نیست، بلکه ابزاری است که ما را قادر به تفکر می‌کند. بنابراین، زبان و محرک‌هایی که محتوای کلامی دارند تاروپود مطالعات شناخت اجتماعی را تشکیل می‌دهند و از موضوعات مورد توجه محققان این رویکرد هستند.


آیا شناخت اجتماعی منحصر به فرد است؟ پیش فرض مطالعات شناخت اجتماعی این است که فرایندهای شناختی که در پردازش موضوعات اجتماعی درگیرند، همان فرایندهای درگیر در محرک‌های غیرشناختی هستند. این پیشفرض تا حدودی درست است. در عین حال تفاوت‌های مهمی بین شناخت اجتماعی و غیراجتماعی وجود دارد. بعضی از این تفاوت‌ها کمّی و بعضی دیگر کیفی هستند.


اولین و مهمترین تفاوت کمّی که بین فرایندهای اجتماعی و غیراجتماعی وجود دارد بلوغ و کفایت اطلاعاتی است که از طریق محرک‌های این دو فرایند وارد سامانه پردازش اطلاعات مغز می‌شود. همانطور که قبلاً اشاره شد، اطلاعاتی که از محرک‌های محیطی به گیرنده‌های ما می‌رسد معمولاً حاوی سر نخ‌های مبهم و ناکافی و گاهی ضد و نقیض‌اند. چنین اطلاعاتی به تنهایی برای ادراک محرک ناکافی است و به همین دلیل، ادراککننده باید استنتاجات ذهنی خود را به اطلاعاتی که از محرک دریافت کرده است اضافه کند تا بتواند فرایند ادراک خود را کامل کند.


در مورد فرایندهای اجتماعی، به دلیل پیچیدگی ماهیت محرک‌ها، موقعیتی که ادراک در آن به وقوع پیوسته است به مراتب نقش مهمتری در ارائه سرنخ‌ها برای تکمیل اطلاعات ناکافی محرک اجتماعی ایفا می‌کند. همچنین، تاثیر هیجان و انگیزش فرد ادراک کننده بر استنتاج فرد از محرک‌های اجتماعی به مراتب بیشتر از محرک‌های غیراجتماعی است. به بیانی دیگر، در مقایسه با موقعیت‌های غیراجتماعی، تفاوت‌های فردی و موقعیتی ادراک کننده نقش مهمتری در پردازش اطلاعات ایفا می‌کنند.


تفاوت کمّی دیگری که بین پردازش محرک‌های اجتماعی و غیراجتماعی وجود دارد، در میزان سهولت تبدیل ادراک به عمل است. در محرک‌های غیراجتماعی، مفهوم عملکرد، محدود و مشخص است. مثلاً در دستورالعمل‌هایی مانند «با استفاده از صفحه کلید تایپ کن»، «به هدف اشاره کن» یا «فنجان را در دست بگیر» عملی که باید انجام شود، کاملاً مشخص است. برای نمونه در مثال آخر، برای اینکه بتوانیم یک فنجان چای را برداریم، ابتدا باید فاصله آن را با دست خود تخمین بزنیم و سپس شکل دقیق آن را شناسایی کنیم تابتوانیم دستمان را به دور آن بگیریم و آن را بلند کنیم. البته، این محاسبات را مغز به صورت خودکار انجام می‌دهد.


اما در تعاملات اجتماعی، مفهوم عملکرد بسیار پیچیده‌تر از موقعیت‌های غیراجتماعی است، خصوصاً این که تعاملات اجتماعی هر یک از ما معمولاً در محیطی انجام می‌گیرد که دربرگیرنده انسانهای دیگری است. بدیهی است که در این حالت، عملکرد مغز به مراتب دشوارتر بوده و مستلزم اجرای تعداد بیشماری از فرایندهای شناختی است. مثلاً به تناسب این که محرک اجتماعی را چطور استنباط کنیم، لازم است اطلاعات متناسب با آن موقعیت را از حافظه خود بازیابی کنیم وسپس از طریق قضاوت و استدلال، تصمیم بگیریم که در پاسخ به محرک چه رفتاری را باید از خود بروز دهیم.


تفاوت‌هایی که به آنها اشاره شد، تفاوت‌های کمّی بین شناخت اجتماعی و غیراجتماعی‌اند. اما، باید به خاطر داشت که این دو نوع پردازش به لحاظ کیفی نیز با هم متفاوتند.


* عضو هیات علمی پژوهشکده علوم شناختی