عمومی | فرهنگستان علوم

نگاهی تاریخی و فکری به سیاست نبوی؛ صلح و گذشت؛ مقاله دکتر سید مصطفی محقق داماد رئیس گروه مطالعات اسلامی

مقاله منتشرشده دکتر سید مصطفی محقق داماد رئیس گروه مطالعات اسلامی فرهنگستان علوم، منتشرشده در شماره ششم نامه فرهنگستان علوم

نگاهی تاریخی و فکری به سیاست نبوی؛ صلح و گذشت،

سوره مبارکه یوسف  دوازدهمین سوره قرآن مجید است . این سوره به خاطر آنکه  از ۱۱۲آیه صدآیه اش نقل قصه یوسف است این نام برآن نهاده شده و  قرآن شیوه  نقل آنرا بهترین نحوه قصه گوئی وداستانسرائی شمرده است . (احسن القَصَص.) هریک از افرادی که قران می خوانند وبا این متن مقدس انس دارند، ازین داستان بهره ای خاص گرفته است  . اکثراً فقط تقوای یوسف در برخورد با زلیحا جلب نظرشان را کرده است، آنجا که وی برای اجتناب از گناه به خداپناه برده واز وی استعانت طلبیده است.. ولی جالب این است که قرآن مجید پس از آوردن این داستان وپایان یافت آن آیه ای  آورده که بسیار برای اینجانب قابل تامل است . فرموده است:

قل هذه سبیلی ادعواالی الله علی بصیره انا ومن اتبعنی (یوسف/۱۰۸)

دراین آیه مخاطب  خداوند تبارک وتعالی ،رسول الله(ص) است ، خداوند میگوید : بگو . یعنی چنین اعلام دار. از نظرادبی ضمیر هذه مونث است ولذا باید مشارالیها را یافت . سبیل یعنی طریقه . به نظر می رسد ضمیر مونث به سبیل برمی گردد ، یعنی قل هذه السبیل سبیلی ،ومونث بودن اسم اشاره بدان جهت است که سبیل مونث مجازی است ودرآیه زیر ضمیر مونث به آن برگشته است :

قُلْ یا اَهْلَ الْکِتابِ لِمَ تَصُدُّونَ عَنْ سَبیلِ‏ اللَّهِ مَنْ آمَنَ تَبْغُونَها عِوَجاً وَ اَنْتُمْ شُهَداءُ وَ مَا اللَّهُ بِغافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ (آل عمران/۹۹)

بگو: «اى اهل کتاب! چرا افرادى را که ایمان آورده‏اند، از راه خدا بازمیدارید، و میخواهید این راه را کج سازید؟! در حالى که شما (به درستى این راه) گواه هستید؛ و خداوند از آنچه انجام میدهید، غافل نیست!» (۹۹)

دراین آیه ضمیر «تبغونها» به سبیل برگشته است . بنابراین  به خاطر خبر در مبتدا تبعیت شده است.

انا ومن اتبعنی بدل از ضمیر متکلم وحده مستتر در فعل ادعوا می باشد . یعنی من وپیروانم دیگران را میخوانیم . حال سئوال این است که منظور از سبیل چیست ؟

در پاسخ به سئوال ، دو گونه میتوان تفسیر کرد . یکی اینکه منظور از سبیل همان دعوت الی الله علی بصیره باشد. یعنی سبیل من وپیروانم دعوت به خدا همراه بصیرت است .ولی احتمال دیگر اینکه سبیل خوددعوت نباشد،بلکه طریقه خاصی برای دعوت باشد ، یعنی این طریقه من  وپیروانم برای دعوت الی الله است   . اگر تفسیر دوم باشد ، این سئوال باقی است که منظور کدام طریقه است ؟

به نظر می رسد  که منظور طریقه ایست که در داستان یوسف آمده است . در داستان یوسف یک نکته مهمی  واقعا آموزنده  وقابل توجه وجودداردکه کمتر کسی به آن پرداخته است . پسران یک پیامبرعظیم الشان  مهمترین جنایات را مرتکب شده اند ؛  آدم ربائی ، به چاه افکنی ، دروغگوئی وصحنه سازی های دروغین ووو . جنایاتی که کاملا مکشوف  واز آن پرده برداری شده است. اما  همینکه برادران جانی به جنایت خود اعتراف کردند وگفتند:

تَاللَّهِ لَقَدْ ءَاثَرَکَ اللَّهُ عَلَیْنَا وَ اِن کُنَّا لَخَطِینَ(۹۱)

به خدا سوگند که خدا تو را بر ما فضیلت داد و ما خطاکرده ایم  (۹۱)

اقرارواعترافی  که کاملا در زمان عجز ،ناتوانی ونیازمالی وحتی احتمال قوی مجازات شدید بود وکاملا با کمال آزادی واختیار واذعان درونی وشرمندگی وجدانی بدون هرگونه فشار از ناحیه یوسف انجام شد. یوسف فرمود:

لَا تَثرْیبَ عَلَیْکُمُ الْیَوْمَ یَغْفِرُ اللَّهُ لَکُمْ وَ هُوَ اَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ(۹۲)

سرزنشی برشما نیست خداشمارا می امرزد، خداارحم الراحمین است.

تثریب یعنی ملامت وسرزنش کردن

ملاحظه می کنید که نه تنها عفو میکند که بالاتر سرزنش وملامت هم را ازآنان برمیدارد ویه اصطلاح قرآن مجید «صفح» می کند یعنی روی از گناه آنان برمی گرداند.

جالب آنکه در آخر داستان یوسف به آسانی وبا تعبیری بسیار لطیف این خطا را به شیطان نسبت می دهد وچنین تعبیر می کند : ِ مِن بَعْدِ اَن نَّزَغَ الشَّیْطَانُ بَیْنىِ وَ بَینْ‏ اِخْوَتی)یوسف/۱۰۱)

یوسف اینک به قدرت رسیده وبرادرانش کاملا مقهور اوشده اند ، به راحتی می توانست ، انان را مجازات کند ویا لااقل  با پدر پیر رابطه مستقیم برقرارسازد وبرداران را ار خانواده برای همیشه مطرود سازد .بدیهی است این روش خانواده یعقوب را به کلی متلاشی می ساخت ولی او این کاررا نکرد انسجام وعدم گسیختگی خانواده را ترجیح دادو با تعبیر «نزع الشیطان بینی و بین اخوتی »  یعنی  شیطان برادرانم را گول زده بودوموجب جدائی میان ما شد،به دیگر سخن کارهای زشت آنان را به شیطان نسبت می دهد.  گوئی صرفا اظهار تاسف می کند وجریان به آن مهمی را گوئی فراموش   وازآن گذشت  می کند وخانواده را از هم نمی پاچد.

سیاست نبوی

درآیه شریفه که می فرماید قل هذه سبیلی ، همین روش را سبیل نبوی دانسته است. این روش البته ناشی ازطبیعت اخلاقی رسول الله (ص) که خداوند آنرا «خلق عظیم» [۱] خوانده ونیز اورا مظهر رحمانیت حق دانسته ومقتضای رحمانیت حق متعال نرمخوئی  است ، ولی در آیه شریفه ۱۵۹سوره آل عمران چند دستور از ناحیه خداوند صادرشده که میتوان گفت اصول سیاست نبوی را تشکیل میدهد واین روش سیاسی  به امر وتوصیه الهی پیش روی پیامبر(ص) نهاده شده است .می فرماید :

فَبِما رَحْمَهٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ‏ لَهُمْ وَ لَوْ کُنْتَ فَظًّا غَلیظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَ اسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَ شاوِرْهُمْ فِی الْاَمْرِ فَاِذا عَزَمْتَ  فَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ اِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُتَوَکِّلینَ (۱۵۹/آل عمران)

به سبب رحمت خداست که تو با آنها اینچنین خوشخوى و مهربان هستى. اگر تندخو و سخت‏دل میبودى از گرد تو پراکنده میشدند. پس بر آنها ببخشاى و برایشان آمرزش بخواه و در کارها با ایشان مشورت کن و چون قصد کارى کنى بر خداى توکل کن، که خدا توکل کنندگان را دوست دارد. (۱۵۹)

رحمت بودن  ونرمخوئی رسول الله (ص) که تجلی رحمت الهی است حسب بیان قرآن مجید مقتضای اخلاق ذاتی ایشان است ولی خداوند چند دستورخطاب به ایشان مترتب براین رحمت حق  صادر می فرماید که امری است کاملا تشریعی ودرواقع آموزش سیاست پیامبرانه است :

خلاصه آنکه آنچه  درراس شیوه نبوی در امور سیاسی که همان سبیل یوسفی است قراردارد، ، عفو واغماض است .

شاهد این برداشت از قرآن مجید آنست که رسول الله به نقل روایت تاریخی در فتح مکه همان جمله را می گوید که قرآن از قول یوسف اورده است . به سند زیر توجه کنید :

لَمّا کانَ یومُ الفَتحِ و رسولُ اللّه ِ صلى الله علیه و آله بمکَّهَ ، ارسَلَ الى صَفوانَ بنِ اُمَیَّهَ و الى ابی سُفیانَ بنِ حَربٍ و الَى الحارثِ ابنِ هِشامٍ ، قالَ عمرُ : فَقُلتُ : قَد امکَنَ اللّه ُ مِنهُم لَاعرِفَنَّهُم بما صَنَعُوا ، حتى قالَ رسولُ اللّه ِ صلى الله علیه و آله : مَثَلِی و مَثَلُکُم کَما قالَ یوسفُ لاِخوَتِهِ : «لا تَثْرِیبَ علَیکُمُ الیومَ یَغْفِرُ اللّه ُ لَکُم و هُو اَرْحَمُ الرّاحِمِینَ» . ، قالَ عمرُ : فَانفَضَحتُ حَیاءً مِن رسولِ اللّه ِ صلى الله علیه و آله ؛ کَراهِیَهَ ان یَکونَ بَدَرَ مِنّی و قد قالَ لَهُم رسولُ اللّه ِ صلى الله علیه و آله ما قال .

: چون روز فتح شد و پیامبر خدا به مکه در آمد، دنبال صفوان بن امیه و ابو سفیان بن حرب و حارث بن هشام فرستاد. عمر مى گوید : من  گفتم : خدا آنها را به چنگ ما انداخت، سزاى اعمالشان را به آنها خواهم چشاند. اما پیامبر خدا صلى الله علیه و آله به آنان فرمود : من امروز به شما همان مى گویم که یوسف به برادرانش گفت : «امروز ملامتى بر شما نیست. خداوند شما را ببخشاید که او مهربانترین مهربانان است». عمر گفت : من از این که چنان جمله ای گفتم و پیامبر خدا صلى الله علیه و آله به آنها چنان گفت، از پیامبر خدا صلى الله علیه و آله شرمنده شدم.

فتح مکه توسط رسول الله ( ص) نگین درخشانی در سیره تاریخی رسول الله (ص)است. رفتارهای بزرگوارانه ای از آنحضرت صادر شده که هریک می تواند برای پیروانش سرمشق والگوی اخلاق سیاسی باشد .امانت داری ،صلح دوستی ،گذشت واغماض  ،احترام به کرامت انسانی دراین واقعه ازیشان  چنان نمودارشد که موجب حیرت دشمنان گشت. به نمونه های زیر توجه کنید:

اِنَّ اللَّهَ یَاْمُرُکُمْ اَنْ تُوَدُّوا الْاَماناتِ‏ اِلی اَهْلِها وَ اِذا حَکَمْتُمْ بَیْنَ النَّاسِ اَنْ تَحْکُمُوا بِالْعَدْلِ اِنَّ اللَّهَ نِعِمَّا یَعِظُکُمْ بِهِ اِنَّ اللَّهَ کانَ سَمیعاً بَصیراً (نسا۵۸)

خداوند به شما فرمان میدهد که امانتها را به صاحبانش بدهید! و هنگامى که میان مردم داورى میکنید، به عدالت داورى کنید! خداوند، اندرزهاى خوبى به شما میدهد! خداوند، شنوا و بیناست. (۵۸)

۲-پس از فتح مکه درهمان سفر جنگ حنین اتفاق افتاد . دراین جنگ  که برخورد با قبیله ثقیف بود،آن قبیله از نظر مالی بسیار قوی بودند، ولذاغنایم زیادی نصیب مسلمانان شد. آن حضرت این اموال را بین مسلمانان تقسیم کرد.  ولی ابتدا اموالی را به کسانی پرداخت که  تازه  به علت فتح وپیروزی مکه وارد اسلام شده بودند.به ابوسفیان بن حرب که تا دیروز باشمشیر مقابل رسول الله بود ۴۰ اوقیه نقره و صد شتر، یزید بن ابوسفیان و معاویه بن ابوسفیان نیز همین مقدار ، حکیم بن حزام ۲۰۰ شتر و نضر بن حارث و اسید بن جاریه ۱۰۰ شتر، حارث بن هشام، صفوان بن امیه، قیس بن عدی، سهیل بن عمرو… ۵۰ شتر و عباس بن  مرداس ۱۰۰ شتر..

این اقدام رسول الله باعث شد که اعتراض و گله در میان انصار به صورت عمومى در آمد تا جایى که برخى گفتند: پیغمبر چون به قوم و قبیله خود رسید ما را فراموش کرد!

سعد بن عباده - رئیس انصار - که چنان دید نزد آن حضرت آمد و سخن آن ها را به عرض رسانید. پیغمبر فرمود: تو خودت در این باره چه فکر مى کنى؟ عرض کرد: من هم یکى از آن ها هستم! و با این جمله به آن حضرت فهماند که من هم مانند آن ها از این تقسیم گله مند هستم و گفتار آن ها را تایید کرد. رسول خدا که چنان دید فرمود: پس قوم خود را در این جا جمع کن.

ملاحظه می کنید که پیامبر (ص) علاوه بر مقام قدسی والهی ، با توجه به پیروزی بر قریشیان دراین مقطع زمانی کاملا قدرتش مستقر شده ولی قدرت مطلقه وولایت الهیه وی موجب حفقان ورعب در دل پیروانش نمی شود ، آنان را در اعتراض آزاد می گذاردوجالب است که کاملا اعلام آمادگی می کند که به حرفهایشان گوش کند . به شرح زیر توجه کنید:

سعد بن عباده طبق دستور آن حضرت انصار را در مکانى که اطراف آن را دیوارى کوتاه به صورت حصار احاطه کرده بود جمع کرد، آن گاه رسول خدا صلی الله علیه و آله به اتفاق على بن ابی طالب علیه السلام به نزد آن ها رفت و اجازه نداد شخص دیگرى از مهاجرین و یا مردم مکه همراه او بروند، سپس بیامد تا در وسط اجتماع آن ها نشست و بدان ها فرمود: من از شما سوالى دارم پاسخ مرا بدهید؟ عرض کردند: بگو اى رسول خدا! فرمود: آیا وقتى من به نزد شما آمدم گمراه نبودید و خدا به وسیله من شما را هدایت کرد؟ گفتند: چرا، و این منتى بود که خدا و رسول او بر ما دارند. فرمود: آیا بر لب پرتگاه عذاب و آتش (نفاق و اختلاف) نبودید و خدا به وسیله من شما را از آن نجات داد؟ گفتند: چرا و این هم فضل خدا بود بر ما! فرمود: آیا شما اندک نبودید و خداوند به واسطه من جمعیت شما را زیاد کرد؟ همان گونه پاسخ دادند، باز فرمود: آیا شما با یکدیگر دشمن نبودید و خدا به وسیله من شما را با هم دیگر مهربان ساخت؟ عرض کردند: چرا یا رسول الله و این فضل و منتى است که خدا بر ما دارد. در این جا لختى سکوت کرد آن گاه سربلند کرده فرمود: چرا پاسخ مرا نمى دهید؟

عرض کردند: پدر و مادرمان به فدایت پاسخ ما همان بود که گفتیم، این منت و فضل خدا بود بر ما که این نعمت ها را به وسیله شما به ما ارزانى داشت.

فرمود: ولى به خدا سوگند شما مى توانستید در پاسخ من این گونه بگویید - و اگر هم مى گفتید به حقیقت و راستى سخن گفته بودید که: تو نیز وقتى به سوى ما آمدى که دیگران تو را تکذیب کرده بودند و ما تصدیقت کردیم، مردم دست از یارى تو برداشته بودند و ما یاریت کردیم، آواره بودى ما به تو پناه دادیم، فقیر بودى ما تو را همانند خود قرار داده و با تو مواسات کردیم؟ اى گروه انصار آیا به خاطر مختصر مالیه دنیا که مى خواستم به وسیله آن دل جمعى را به اسلام نرم کنم شما از من گله مند شدید؟ در صورتى که من شما را به همان اسلامتان واگذاشتم؟ آیا شما خوشنود نیستید که دیگران با گوسفند و شتر از این جا بروند و شما پیغمبر خدا را همراه ببرید؟ به خدا سوگند اگر عنوان هجرت در کار نبود من نیز یکى از انصار بودم، و اگر مردم همگى به راهى بروند و انصار به راهى، من به همان راه انصار مى روم. سپس دست به دعا برداشته و گفت: خداى انصار را رحمت کن، و فرزندان انصار و فرزندان فرزندان ایشان را نیز رحمت فرما.

پیغمبر اسلام این سخنان را طورى با تاثر و علاقه نسبت به آن ها ادا مى کرد که عواطف آن ها به سختى نسبت به آن حضرت تحریک شده صداهاشان به گریه بلند شد و گفتند: ما راضى شدیم که رسول خدا سهم ما باشد و دیگر گله اى نداریم.

مطابق نقل جمعى در این وقت بزرگان و پیرمردان آن ها برخاسته به دست و پاى پیغمبر افتاده و مى بوسیدند و ضمن عذرخواهى از گفتار خود عرض کردند: اى رسول خدا این اموال ماست که در اختیار شما قرار دارد هر گونه مى خواهى آن را به مصرف برسان و اگر کسى از ما سخنى گفته از روى دشمنى و کینه نبوده بلکه این ها خیال کردند مورد بى مهرى و خشم شما قرار گرفته اند که سهم کمترى به آن ها دادى و اکنون از این گناه خود به درگاه خدا پوزش طلبیده و استغفار مى کنند، و تو نیز براى آن ها از خدا آمرزش بخواه. رسول خدا صلی الله علیه و آله براى آن ها از خداى تعالى طلب آمرزش کرد.

۳-هنگامی که مسلمانان وارد مکه شدند، شعار می دادند: الیوم یوم الملحمه: (امروز روز در هم کوبیدن است). پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرمودند: شعار را عوض کنید و بگویید: الیوم یوم المرحمه: (امروز روز رحمت است).

نتیجه آنکه رسول گرامی اسلام که پس از اندکی صیت تعلیماتش گسترده می شود وعالم پهناوری تسخیر می کند با شیوه مهربانی واخلاق موفق به این نتایح شده است . آنانکه امروزه زندگی دنیائی مردم را به جهنمی سوزان تبدیل کرده ومنطقه خاور میانه را به حمام خون مبدل ساخته اند به یقین فاصله بعد المشرقین با رسول الله (ص) دارند.

[۱] . انک لعلی حلق عظیم (قلم/۴)