کوهپایههای تنگه تالاب بندون ایذه آثاری از دوره پارینه سنگی را در دل خود جای داده اند
.
به گزارش روابط عمومی پژوهشگاه میراث فرهنگی و گردشگری، مژگان جایز عضو پژوهشکده باستانشناسی، پژوهشگاه میراث فرهنگی و گردشگری در چهارمین نشست تخصصی روز دوم هفدهمین گردهمایی باستان شناسان ایران که امروز «چهارشنبه» برگزار شد در تشریح بررسی و شناسایی غارها و پناهگاههای صخرهای پارینهسنگی دشت ایذه که فصل نخست کاوش آن مربوط به کوهپایههای تنگه تالاب بندون می شود گفت: تنگه دریاچه فصلی بندون منطقهای است که بیشترین فعالیتهای دوران انتهای پارینهسنگی منطقه در آن متمرکز بوده است. این تنگه با توجه به اینکه از جنوب، شرق و شمال توسط کوهپایهها محدود شده و در وسط آن نیز دریاچه فصلی بندون قرار دارد، چشماندازی وسیع و در عین حال محدودی دارد.
وی ادامه داد: این منطقه به گونهای است که محوطههای آن در عین حال که بر کل دشت ایذه مسلط هستند، در فاصله کمی از یکدیگر و از دریاچه قرار دارند و این مسئله موجبات سهولت و امنیت را در تحرکات و جابهجاییها فراهم میآورد.
جایز با اشاره به اینکه با نگاهی به نقشه پراکنش محوطههای ثبت شده بیشترین محوطههایی که تراکم بالای دستساختههای سنگی سطحی را نشان میدهند در انتهای تنگه واقع شدهاند افزود: اکثر محوطهها در ورودی تنگههای کوچک حاشیه تنگه بزرگتر تالاب بندون قرار دارند و در عمق تنگهها، به ویژه زمانی که شیب دسترسی به انتهای تنگه تند است، به ندرت به محوطهها برخورد میشد.
وی یادآور شد: با توجه به زیست محیط نسبتاً همگن منطقه مورد بررسی، که از نظر ارتفاع، شیب و پوشش گیاهی و جانوری تفاوت چندانی را نشان نمیدهد، طبیعی است که الگوی پراکنش محوطهها نیز متکی به عامل زیستمحیطی منفردی نیست.
عضو پژوهشکده باستانشناسی، پژوهشگاه میراث فرهنگی و گردشگری با بیان اینکه آنچه از تحلیل مصنوعات سنگی محوطهها میتوان به آن پی برد، پراکنش محوطهها با کارکردهای گوناگون است اظهار داشت: مهمترین پرسشهای مطرح در زمینه گاهنگاری، بازسازی دیریناقلیم و تحلیل مکانی محوطههاست که نیازمند ادامه طرح در فصول آینده است.
در ادامه این نشست نادر علیدادی سلیمانی باستان شناس در تشریح فصل پنجم بررسی های مشترک باستان شناختی پژوهشگاه میراث فرهنگی و گردشگری و دانشگاه توبینگن آلمان در جنوب کرمان که متمرکز بر شهرستان های جیرفت و عنبرآباد بود گفت: در پنجمین فصل بررسی باستان شناسی جنوب کرمان، انتهای جنوبی دشت جیرفت در دو کرانه غربی و شرقی، انتهای شرقی دشت بلوک و بخشهای پایکوهی و میانکوهی غرب دشت جیرفت تا شمال دشت بلوک مورد بررسی قرار گرفت که در مجموع تعداد ۶۴ اثر در این منطقه مورد شناسایی قرار گرفت.
وی ادامه داد: از این تعداد، ۵۰محوطه به کنارههای شرقی و غربی هلیل رود در بخش انتهایی دشت جیرفت تا انتهای شرقی دشت بلوک تعلق داشت که قدیمترین این استقرارها به دوره علی آباد در دوره میانی تا نیمه دوم هزاره چهارم پیش از میلاد میرسد.
علیدادی سلیمانی با بیان اینکه از این محوطه میتوان به محوطه جیهل آباد Iدر محل تلاقی هلیل رود و چیل (رود) بلوک اشاره کرد افزود: استقرارهای اوایل دوره برنز تا برنز میانی در این حوزه قابل تامل است همچنین محوطه جیهل آباد Iمربوط به اوایل عصر برنز در کناره غربی و تپه و محوطه میثم آباد I در کناره شرقی هلیل رود به عنوان آثار شاخص انتهایی دشت جیرفت شواهد محکمی از فرضیه اولیه کاوش ها مبنی بر دهلیز اصلی ارتباط دشت جیرفت با سواحل خلیج فارس در عصر مفرغ به شمار می رود.
این عضو پژوهشکده باستان شناسی پژوهشگاه میراث فرهنگی و گردشگری، در ادامه اظهار داشت: این محوطه فاصله چندانی با تنگه بهادر آباد در انتهای جنوبی دشت جیرفت ندارد و حاکی از تداوم استقرارهای عصر برنز در محور طولی دره جیرفت به سواحل دریا به شمار میرود. با شناسایی محوطههای عصر برنز در بخش های میان کوهی غرب دشت جیرفت تا شمال دشت بلوک –که حلقه ارتباطی دشت اسفندقه و معادن سنگ کلریت باغ برج با دشتهای جیرفت و بلوک به شمار می رود نتایج ارزندهای از فرضیه های ارایه شده اولیه در این بخش نیز حاصل شد.
وی با بیان اینکه در شواهدی از استقرار در منطقه یادشده در فاصله زمانی نیمه اول هزاره دوم پیش از میلاد تا آغاز دوره هخامنشی به چشم نمیخورد گفت: در این بررسی نیز این فرضیه تحقق یافت. به نظر می رسد ما همچنان با دوره یاد شده به عنوان دوره خلا در مطالعات باستان شناسی منطقه، مواجه هستیم البته. شواهد به دست آمده گویای آنست که استقرارها در ادوار اشکانی و ساسانی مجددا از گسترش چشمگیری برخوردار بوده است.
همچنین در چهارمین نشست تخصصی روز دوم هفدهمین گردهمایی باستان شناسان ایران، یوسف فلاحیان، دکترای باستان شناسی و عضو رسمی پژوهشکده باستان شناسی در تشریح فصل اول کاوش در محوطه کاسه گران ۴ پیرانشهر گفت: علیرغم وفور پراکنش سفال های دوران مس و سنگی بر روی اراضی بخش شرقی محوطه کاسه گران ۴ لیکن در کاوش همین قسمت که کشف سه فاز استقراری و کلی مواد فرهنگی از جمله سفال و شیشه را در پی داشت بیشتر الگوهای فرهنگی اواسط دوران اسلامی دیده می شود که البته وجود جنبه های محلی نیز در آنها چشمگیر است.
وی ادامه داد: لایه های با هویت اسلامی بعضا ابزارهای سنگی، تکه های ابسیدین، تکه سفال های عصرآهن و مس و سنگی نیز دیده می شود که شاید معنی آن این باشد که یک جایی در آن نزدیکی می بایست استقرارهای آن دوران وجود داشته باشد که آن مواد بدست نسل تاریخی اسلامی ساکن در این محدوده در لایه های برجای جدیدتر پراکنده شده است، البته در برخی لایه های فاقد معماری در ترانشه های ۱ و ۴ در عمق بیش از یک متر انباشت مواد فرهنگی پیش از تاریخی دیده می شود که بنظر به زندگی های موقت آن دوران بدون برپاکردن معماری مستحکم مربوط می شوند.
فلاحیان با بیان اینکه شواهد قلوه سنگ های ریز و درشت سیلابی بعضا با ضخامت نیم متر ، از آنجاییکه در داخل آن همچنان سفال دیده می شود و زیر آن هم سکونت ادامه دار است ، گواه این مسئله است که سیلابی عظیم به احتمال زیاد سکونت پیش از تاریخی این مکان را مورد تهدید و آشفتگی قرار داده است افزود:فاز سوم استقراری در دو ترانشه ۱ و ۳ بصورت چاله بوده است، البته این چاله ها به شکل چاه مدور (پیت) کاربرد معمول امروز را نداشته اند و شواهد سوختگی و وجود غلات در داخل آنها نشان می دهد که بیشتر بعنوان انبار آذوغه و یا یکجور محل نشیمن در فصل بسیار سرد سال کاربرد داشته است.
وی یادآور شد:کشف چندین سرباره فلزات و چندین تنور و اجاق در این قسمت در خصوص تعلق این مکان به ذوب فلزات اظهار نظرهایی را برانگیخنه است که نگارنده شخصا چنین اعتقادی ندارد و می پندارد که این پدیده ها صرفا به تاسیسات عادی داخل منازل مربوط بوده است.
این عضو رسمی پژوهشکده باستان شناسی پژوهشگاه میراث فرهنگی و گردشگری با اشاره به اینکه بر اساس کاوش های صورت گرفته در ترانشه لایه نگاری سنگ لحد بزرگ آشکار شد که با جابجا کردن سنگ و پاکسازی آن قسمت مشخص شد که چاله زیر آن فاقد استخوان و شیء تدفینی است در حالیکه نشانه های خاصی از دستبرد قبلی نیز رویت نشد اظهار داشت: وجود چنین سنگ لحد بزرگ و چاله زیر آن که جهت آن برخلاف قوانین اسلامی است بنظر از آماده سازی این محل با اهداف تدفین پیش از اسلامی حکایت میکند اما عدم وجود تدفین از دو منظر قابل ارزیابی است یکی اینکه مکان مذکور صرفا برای تدفین آماده شده و هیچوقت تدفینی در آن صورت نگرفته است و دوم اینکه تدفین برخلاف سنت رایج آن هنگام بدون شیء انجام شده و تنها اسکلت در آنجا وجود داشته که به مرور و بدلیل رطوبت زیاد خاک کاملا فاسد و از بین رفته است که البته احتمال دوم ضعیف است.
وی ادامه داد:در دیگر کاوش ها نیز سه اجاق بزرگ و کوچک در سطوح اولیه خاکبرداری بدست آمدند که متعلق به سه چهار قرن متاخر اسلام هستند، این کشفیات وجود استقرار اسلامی و استفاده فراوان از این قبیل تاسیسات را در این مکان نشان می دهد، همچنان که وجود منازل اهالی و مسجد روستا در این محدوده تا عصرحاضر می تواند بنحوی ادامه سنت استقرار اسلامی در این نقطه باشد. اما کشف دو نوع گور یکی گور خمره متعلق به کودک و دیگری گور چهار چینه سنگی حاوی اشیاء تدفینی در اعماق منفی یک تا یک و نیم متر نشان داد که لایه های پایینی این محدوده به گورهای اشکانی با ویژگی های بسیار مشابه با فرهنگ عصرآهن متاخر تعلق دارد.