چند هدف سلامانه ای برای سال جدید
پنج الی شش ماه پیش بود. بعد از گفتگوی خوبی که با دکتر منظم پیرامون مسائل مدیریتی و مهندسی نظام سلامت داشتم، با مدیرعامل یکی از شرکت های مطرح داروسازی جلسه ای را تنظیم کردم تا قسمت دوم این رادیو را داشته باشیم.
بینی و بین الله هدف من از این همه رنج و تعب چیزی جز تولید محتوایی در خور برای جا انداختن تفکر مهندسی محور در نظام سلامت نبود لذا با اشتیاق بار سفر به جاده مخصوص کرج را بستم و به آن شرکت رفتم.
قرار بود جلسه ساعت 10 باشد. رمانی در دست داشتم و گفتم تا مدیر بیاید ما هم رمان مان را بخوانیم. یک ربعی گذشت و مدیر عامل نیامد، نیم ساعت گذشت نیامد، 45 دقیقه گذشت نیامد و دست آخر کفری شدم و به منشی ایشان گفتم کار دیگری دارم که باید به آن برسم و لذا خداحافظی کردم و آمدم و از شانس بد یا هر چیز دیگر، پنج دقیقه ای از خروجم نگذشته بود که منشی زنگ زد و گفت که مدیر آمده و منتظر توست. گفتم نمی آیم و مکالمه پایان یافت.
تا اینکه مجددا تلفنم زنگ خورد و این بار خود مدیر عامل پشت گوشی بود. اول کمی دیپلماتیک صحبت می کردند و بعد شروع کردند به درس کسب و کاری دادن به من و گفتند من MBA تدریس می کنم. شما باید دنبال مشتری (یعنی خودشان) باشی، نه اینکه مشتری به شما زنگ بزند و بگوید بیا و تو هم ناز کنی.
من هم گفتم با درس های MBA بیگانه نیستم و فکر کنم مشتری من و شما چند هزار نفر مشتاقی بودند که می توانستند به مکالمات ما گوش کنند و یاد بگیرند و شاید اسم کسب و کار شما نیز بیشتر به زبان ها و اذهان متواتر می شد و اینکه اول درس کسب و کار خوش قولی است و به موقع حاضر شدن در قرار…
بالاخره هر چه که بود، آن مصاحبه پا نگرفت و بعد از آن فرصت چندانی برای ضبط رادیو سلامانه به وجود نیامد. اما با این وجود در این سال جدید تصمیم گرفته ام به فراخور فرصت های پیش رو، در مورد وجه مدیریت نظام سلامت با صاحب نظران در هر جا که گیرشان بیاورم، گفتگو کنم. چه آنکه هم خودم یاد می گیرم و هم در این زمینه محتوا کم است.
پ.ن: این سال ان شالله قرار است یکی از نقاط عطف زندگی ام باشد. کتاب «تیم ملی بهبود، داستانی عاشقانه از یک تحول کسب و کارانه» در مرحله طی کردن بروکراسی های معمول اداری از جمله فهرست فیپا و مجوز ارشاد است و امیدوارم این مراحل به طول نینجامد و این کتاب 342 صفحه ای که آن را با تمام وجود و با عشق نوشته ام مجال انتشار یابد. به زودی اخبار داغ تری از کم و کیف انتشار این کتاب منتشر خواهم کرد…
اگر عمری باشد یک کتاب کم حجم برای انتشار رایگان در اینترنت نیز خواهم نوشت در مورد خود کتاب و اینکه چرا باید کتاب بخوانیم.
و هدف دیگری نیز دارم… چه هدفی هم… نوشتن کتاب جدیدی را در ذهنم می پروانم و دارم روی طرح و رویکرد کلی داستانش فکر می کنم. کتاب جالبی خواهد شد و مطمئنم مثل تیم ملی بهبود تمام وجود مرا به خود مشغول خواهد کرد. دوباره سفری به درون برای کشف درونی ترین باورها و به نثر کشیدن شان…