عمومی | دانشگاه آزاد اسلامی واحد زاهدان

روایتی خواندنی از سردار دل‌ها درباره قائم ‌مقام لشکر ‪ ۴۱ثارالله

شهید قاسم میرحسینی همرزم سردار دل‌ها در دفاع مقدس امروز میزبان سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی است. سرداری که حاجی به جوانان توصیه کرد باید چنین شخصیت‌هایی را برای خودشان الگو کنند .

به گزارش خبرنگار خبرگزاری آنا از زاهدان ، روز گذشته کاروان کارکنان، استادان و دانشجویان  دانشگاه آزاد اسلامی استان سیستان و بلوچستان راهی کرمان شد تا امروز در تشییع پیکر مطهر سردار دل‌ها حضور یابند .

این کاروان با نام قاسم میزبان قاسم به نمایندگی از خیل دوستداران و  مشتاقان سردار شهید برای شرکت در مراسم تشییع پیکر سردار سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی به دیار کریمان اعزام شد .

سردار شهید قاسم میرحسینی سال ‪ ۴۲در روستای میربیک از توابع جزینک زابل متولد شد. این شهید بزرگوار پس از گذراندن پنج ماه دوره آموزشی همزمان با عملیات بزرگ بیت‌المقدس به جبهه اعزام و در این عملیات حضور یافت .

وی سال ‪ ۶۱نخست به‌عنوان مربی آموزشی و سپس فرماندهی گردان خدمت کرد و در عملیات والفجر مقدماتی مسئول طرح و عملیات تیپ ثارالله بود و قبل از عملیات خیبر به فرماندهی این تیپ برگزیده شد .

شهید میرحسینی سال ‪ ۶۲ازدواج کرد و تابستان ‪ ۶۳به‌عنوان مسئول طرح و عملیات لشکر ‪ ۴۱ثارالله منصوب و با شرکت در عملیات بدر به شدت مجروح شد .

میرحسینی در سن ‪ ۲۲سالگی توفیق زیارت خانه خدا را یافته بود و پس از بازگشت از این سفر معنوی به‌عنوان قائم‌مقام لشکر ‪ ۴۱ثارالله معرفی شد . نوزدهم دی سال ‪ ۶۵روز تلخ و فراموش نشدنی برای همرزمان شهید میرحسینی، خانواده و مردم دارالولایه سیستان به‌شمار می‌رود. این سردار دلیر اسلام در عملیات کربلای پنج در منطقه عملیاتی شلمچه به درجه رفیع شهادت نایل آمد .

آنچه در زیر می‌‌خوانید صحبت‌های شهید حاج قاسم سلیمانی در وصف «شهید میرحسینی» است که می‌گوید :

قاسم، بزرگ لشکر ۴۱ ثارالله بود که واقعا من امروز در هر ماموریتی جای خالی او را می‌بینم . شهید میرحسینی در بعد خودش در تمام صحنه جنگ، تک بود . در مورد شهید میرحسینی هرچه بگویم احساس می‌کنم اصلاً نمی‌توانم حق شهید او را ادا کنم. خیلی روح بزرگی داشت و  یک مالک اشتر به تمام معنا بود. من نمی‌دانم مالک هم توی صحنه سخت محاصره جنگ مثل شهید میرحسینی بوده یا نبوده .

شهید میرحسینی فرمانده‌ای بود که همه ابعاد یک فرمانده اسلامی را با تعاریف اصیل آقا امیرالمومنین(ع) دارا بود. با معنویت‌ترین شخصیت لشکر ثارالله بود. صدای دلنشین آوای قرآن شهید میرحسینی را هر کس می‌شنید از خود بی‌خود می‌شد .

همه مات و مبهوت حرکات او می‌شدیم

او یک سخنور بود و وقتی شروع به صحبت می‌کرد به قول بچه‌ها «جادو » می‌کرد. تمام حرف‌های خودش را با استناد به آیات و روایات نقل می‌کرد. من واقعاً احساس می‌کردم هیچ روحانی توی سن و سال خودش به پای ایشان نمی‌رسید . در بعد فرماندهی ما، باید بگویم ایشان در جلسات همیشه صائب‌‌ترین نظرها را می‌داد. بهترین نظر, نظر شهید میرحسینی بود و در میدان عمل هم همان‌ها به‌وقوع می‌پیوست .

خدا را شاهد می‌گیرم که هیچ وقت در چهره شهید میرحسینی در سخت‌ترین شرایط، هراسی ندیدم. انگار در وجود این مرد چیزی به‌عنوان ترس، هراس، دلهره و تردید وجود نداشت. اگر در محاصره بود همانطور صحبت می‌کرد که در اردوگاه صحبت می‌کرد. در حالی که رگبار گلوله از همه طرف می‌بارید و همه خودشان را در پناهگاه‌ها پنهان می‌کردند، مانند پشت سنگری یا تپه خاکی ... که تیر نخورند؛ اما این شهید عالیقدر می‌ایستاد و ما همه مات و مبهوت حرکات او می‌شدیم . نگاه می‌کردم، ایشان را مثل کسی که در جنگ‌های قدیمی جلو دشمن رجز می‌خواندند، بچه‌ها را بسیج می‌کرد، حرکت می‌داد و در آن صحنه شوخی می‌کرد .

هیچکس را مانند ایشان ندیدم

خداوند این توفیق را به من داد که تقریباً از عملیات والفجر یک تا این اواخر که خیلی هم بود در خدمت ایشان باشم، من واقعاً این را می‌گویم که در همه شهدای جنگ تحمیلی خیلی دوستان بسیاری داشتم. در عملیات مختلف هیچکس را مانند ایشان ندیدم .

دنیای بیکران معرفت بود

از زمانی که من در خدمت ایشان بودم، هیچ وقت ندیدم که نافله شبش ترک بشود. یا هیچ نافله شبی ندیدم که از شهید میرحسینی بدون گریه تمام شود و خدا شاهد است ما با گریه این شهید بزرگوار بیدار می‌شدیم. آدم عجیبی بود، دنیای بیکران معرفت بود .

می‌دیدم وقتی گردان دور ایشان حلقه می‌زد و ایشان می‌خواست سخنرانی کند از لحظه‌ای که بسم‌الله می‌گفت تا انتهای صحبتش واقعاً مثل جوجه‌هایی که مادرشان غذا را در دهانشان می‌گذارد همه حواسشان متوجه دهن مادر است، همه گردان مسحور ایشان می‌شد! محو ایشان می‌شد .

والله قسم انگار یک لشکر می‌آمد

او ناجی همه عملیات‌ها بود در صحنه جنگ وقتی عراقی‌ها پاتک می‌کردند و فشار می‌آمد، همین قدر که در جبهه می‌پیچید که میرحسینی آمد والله قسم انگار یک لشکر می‌آمد؛ اینقدر در کل جبهه تاثیر داشت .

در عملیات بدر یادم هست که وقتی عراقی‌ها پاتک کردند، شهید میرحسینی رفت توی پاتک، توی اوج سختی آن لحظه‌ای که همه به فکر برگشتن بودند. شهید میرحسینی رفت و آخرین نفر برگشت. من قطعاً شهید میرحسینی را ناجی همه عملیات‌ها می‌دانم. نقش شهید میرحسینی در یک کفه ترازو و نقش مابقی گردان‌ها در کفه دیگر .

من هیچ جا ندیدم شهید از خودش تعریف کند که من ناجی فلان عملیات بودم و... گمنام گمنام. امروز قبر شهید میرحسینی مثل یک قبر عادی در یک جای دور افتاده است. هیچ کس نمی‌داند که یک شخصیت به این بزرگی در زابل می‌زیست که این وصف روزش بود و آن شبش .

تیر به اینجای من خواهد خورد

در عملیات کربلای۴ بچه‌ها خیلی نگران ایشان بودند. هیچ عملیاتی شهید میرحسینی بدون زخم از صحنه خارج نشد. از تمام عملیات‌ها زخمی بر بدن داشت . به بچه‌ها گفته بود توی عملیات کربلای۴ نترسید که من شهید نمی‌شوم .

قبل از عملیات کربلای پنج شبی داخل سنگر نشسته بودیم و با هم صحبت می‌کردیم که گفت: تیر به اینجای من خواهد خورد و انگشتش را روی پیشانی‌اش گذاشت و همین طور هم شد و بی‌سیم‌های لشکر ثارالله تا پایان جنگ دیگر صدای دلنشین و ارزشمند و پرمعرفت میرحسینی را نشنیدند. آن صدایی که برای همه بچه‌ها چه کرمانی، چه رفسنجانی، چه زرندی، چه سیرجانی، چه هرمزگانی و چه بلوچستانی امیدبخش بود. دلنواز بود و دوست داشتنی. آن صدا خاموش شد .

از خدا می خواستم که پایان عمر من همین مقطع باشد

البته نمی توانستم باور کنم. در مقطع اول هم بچه‌ها به من نگفتند و این خبر را خیلی با احتیاط به من دادند. هیچ‌وقت خبر شهادت ایشان را از یاد نمی‌برم. من در دو سه عملیات واقعاً از خدا می‌خواستم که پایان عمر من همین مقطع باشد. یکی همین عملیات کربلای۵ بود. خصوصاً وقتی خبر شهادت شهید میرحسینی را شنیدم .

احساس کردم که واقعا لشکر ثارالله منهدم و منحل شد و از همه مهم‌تر فکر می‌کردم شهادت ایشان تاثیر بسیار عمیقی بر عدم موفقیت ما در عملیات کربلای۵ بگذارد. هیچ خبری مانند این خبر در لشکر ثارالله نمی‌توانست غم ایجاد کند . تا آن مقطع هیچ حادثه‌ای به اندازه خبر شهادت حاج قاسم برای بچه‌های لشکر ثارالله سخت نبود. حتی آن کسی که در عملیات حضور داشت و برادرش را یا پسرش را از دست داده بود، عزادار شهید میرحسینی بود .

معنای تهاجم فرهنگی این است که بچه‌های ما چنین شخصیت‌هایی را نشناسند . جوانان باید چنین شخصیت‌هایی را برای خودشان الگو کنند. این یک الگوی ارزشمند و مجسم در عمر ماست، این را باید همه بشناسند و به همه شناسانده شود که ایشان از یک خانواده محترمی بود و بعد هم برادرش شهید شد. آن شهید بزرگوار دانشجو که توی سنگر کمین ایستاد و مقاومت کرد تا به شهادت رسید . خدا را قسم می‌دهیم به محمد و آل محمد به همه ما معرفت کافی برای شناخت این شخصیت‌های ارزشمند و ادامه دادن راهشان را عطا کند .