سوگسرودههای چند تن از اعضای علمی دانشگاه شیراز در رثای سردار شهید حاج قاسم سلیمانی
این راه راهِ نور است، بی شک ادامه دارد
این شعر، شعرِ خون است، صدها چکامه دارد
این سجده ی حضور است؟ یا جمعه ی ظهور است؟
''سردار'' بر سرِ دار، قصد اقامه دارد
ای منکرِ قیامت، بگشای چشم و بنگر
این جسمِ پاره، مُهر از ''نَجمَع_عظامه'' دارد
انگشترِ ''سلیمان'' حاشا به دست دیوان
هدهد رسیده اینک از غیب نامه دارد
بغضم شکفت، گفتم: ''قاسم'' پرید، افسوس
دردا به ما که ماندیم، قاسم ادامه دارد...
ایحسب الانسان الن نجمع عظامه بلی قادرین علی ان نسوی بنانه
دکتر محمد مرادی (استادیار زبان و ادبیات فارسی دانشگاه شیراز)
''طوفان مرد''
مرحبا سپاهی مرد شرزه شیرکرمانی
داو برد دیو اوژن قاسم سلیمانی
ای «جبال بارز» را خود نمونه ای بارز
در خروش رودارود با شکوه و طغیانی
حبذا یل ناورد ای حماسه طوفان-مرد
ازتو می شود آرام این کران طوفانی
جنگ اگرکه خون افشان دست از آن نمی شویی
خصم اگر چه رویین تن روی از آن نگردانی
تیغ مالک اشتر، زهد مالک دینار
اول صف پیکار، آخر مسلمانی!
ای دل مسلمانان درپناه نامت گرم
خاطر بداندیشان از تو در پریشانی
هار اگرسگ داعش بر جگر نهی داغش
فیل فحل تکفیری گردنش بپیچانی
تا تویی در این میدان، سرشکسته اسراییل
در امان بود جولان تا تو گرم جولانی
گرز و برز و بازو نیست گوهرمصاف امروز
عصر عصر تدبیر است، آنچنان که می دانی
خدعه می کنی با خصم در ذکاوتی پیدا
عجز دشمنان اینجاست: نقشه های پنهانی
حرز جانت از حافظ مصرعی بلند آمد
در پناه یک اسم است خاتم سلیمانی
دکتر غلامرضا کافی (دانشیار زبان و ادبیات فارسی دانشگاه شیراز)
«رفتی و رفتن تو آتش نهاد بر دل
از کاروان چه ماند جز آتشی به منزل»
در جنت شهادت پرواز کردی آسان
اما فراقت ای یار بر ما چه گشته مشکل
دنیا چو بحر و ماها در موج غرقه گشتیم
رفتی و آرمیدی خوش دل کنار ساحل
چون برق رفتی آن سو ای عاشق شهادت
ما ناتوان بماندیم چون ناقه پای در گل
سلطانِ دل! سلیمان! دیدی تو اشک ما را
بستی به روز باران با شوق و شور محمل
شد جبهه ی نبردت گه کربلای ایران
گه بت شکن شدی تو چونان خلیل به بابل
بودی تو شیر اسلام کز خوف تو نخفتند
نی گرگ های خون خوار نی روبهان باطل
گفتا علی: «جهاداست دروازه ای به جنت»
گشتی کلام او را با جان و دل تو مقبل
مزد تو گشته اکنون از آسمانْ شهادت
ما بسته بال گشتیم از پر زدن چه حاصل
دادی چه درس زیبا ای پیر جبهه ها تو:
«دنیا فریب باشد با بهره های عاجل»
قاسم! چو گشته ذاکر آن قاسمِ سلیمان
شو متّعظ چو هدهد نی همچو مورِ غافل
حجت الاسلام والمسلمین دکتر قاسم کاکائی (استاد الهیات دانشگاه شیراز)