جای لحظههای کوچک برنامهریزی نشده در قصه بولوار خالی است
نشست پنجم از سلسله نشستهای تاریخ اجتماعی ایران به روایت سینمای مستند با نمایش مستند «بولوار» ساخته داوود اشرفی، چهارشنبه ۱۱ دی ۱۳۹۸، با حضور کارگردان اثر و نوید پورمحمدرضا (پژوهشگر حوزه شهر و مطالعات سینما) و جمع زیادی از علاقهمندان و پژوهشگران در پژوهشگاه فرهنگ، هنر و ارتباطات برگزار شد.
در ابتدای این برنامه داوود اشرفی در پاسخ به سوالی درباره مرارتهای این فیلم گفت: ساخت این مستند طول کشید ولی مرارتی نداشت. سال ۸۹ ساخت فیلم را شروع کردم. کار نیز وقتی پیداکردن پژوهش و آرشیو است، طبیعی است که ساخت آن طول بکشد و نداشتن تهیهکننده، مزید بر علت شد. این فیلم سال ۹۶ در جشنواره حقیقت پخش شد که از ابتدای سال ۹۸ نیز توانستیم اکران هنر و تجربه را کسب کنیم. امیدوارم یک تور دانشگاهی برای این فیلم درست کنیم و امیدوارم بتوانیم فیلم را برای کسانیکه جذاب باشد، پخش کنیم.
اشرفی درباره میزان صادقبودن در روایت تاریخ اظهار داشت: نگاه من به این فیلم این بود که به تاریخ هم مثل خیلی از چیزهای دیگر به عنوان یک متن نگاه میکنیم نه بهعنوان یک کل منسجم که الا و بالله همه چیز آن درست است. نگاه من به تاریخ کمااینکه شهر نیز چنین است، شهر هم مانند تاریخ، یک چهلتکه است که نمیتوان با یک روایت همه آن را بیان کرد. بههمیندلیل سعی کردم نگاه من به تاریخ، یک نگاه منسجم نباشد چراکه انسجام باعث از بین رفتن ظرایف تاریخ میشود. همینطور سعی کردم که بعضی جاها با برخی واقعیتها بازی کنم. پرهیز از اینکه تاریخ بهعنوان یک کل منسجم وجود دارد، ایدهای بود که از وقتی ساختن این فیلم جدی شد، متوجه شدیم که قرار نیست همه همرآی باشند. به طورکلی، به تاریخ به عنوان یک واقعیت دقیق منسجم از بالا به پایین نگاه نکردم.
در ادامه نوید پورمحمدرضا در پاسخ به همین سوال، اذعان کرد: این مستند استراتژی هوشمندانهای را در مواجهه با تاریخ اتخاذ میکند که آن را در مستندهای ایرانی خیلی ندیدهام . این استراتژی را به صورت تام و تمام در درون یک مستند نمیتوانم سراغ داشته باشم کمااینکه اعتقاد دارم قصه بولوار هم بهصورت تام و تمام از آن استفاده نمیکند. استراتژیای که فیلم و فیلمساز در مواجهه با تاریخ اتخاذ کردند، برایم جالب بود. این استراتژی در اصطلاح، «استراتژی فیلمگالری» است که اولینبار «کاترین فاولر» آن را استفاده میکند. فیلمگالری به این اشاره میکند که چطور فیلمسازها از گذشته سینما برای خلق فیلمهایی موسوم به فیلمگالری استفاده میکنند. یعنی اصلیترین متریال، گذشته سینماست. به این صورت که فیلمهایی که مورد استفاده قرار میگیرند، یا بریده فیلمهای قدیمی هستند یا خلق دوباره همان فیلمهای قدیمیترند که به یک شکل تازه برای سازنده احتمالاً یک معنا و یا دلالت شخصیتری دارد. فیلمسازهای گالری پیوسته از فیلمهایی که دیدهاند الهام میگیرند و سعی میکنند اگر میخواهند چیزی نویی را خلق کنند، از دل همان متریالها و تصاویری که پیش از این موجود است، استفاده کنند. تصاویر و تکههایی از فیلمهای قدیمی که در این فیلم دیدم، دقیقاً مصداق استراتژی فیلمگالریست. این کار جز معدودکارهایی است که درباره یک خیابان است. کارهایی هم که وجود دارد، استراتژی آنها، استراتژی قصه بولوار نیست که در واقع از تصاویر بهره بگیرند و بعد داستان خود را روی آن تصاویر بیاورند. این مدل، با مدل مستندهای سنتی فرق دارد، که در آنها از متریالهایی که آورده میشود، به عنوان شاهدمثالهایی برای اثبات یا تبیین فرضیه استفاده شود بلکه در این مستندها هدف فیلمساز این است که در درون این متریالها زندگی کند.
در بخش بعدی، کارگردان «قصه بولوار» سوال درباره علت عدم دستکاری منابع و برداشت آرم و لوگوی آنها، اینگونه پاسخ داد: با آرشیوهایی مواجه شدم که سعی کردم اصالت آنها را حفظ کنم. در واقع سعی کردم داستان این آرشیوها را تعریف کنم. تمام اینها میتواند وارد زیباییشناسی تصاویر آرشیوی شود و معانی دقیق و جذابتری برای من پیدا کند تا اینکه بخواهم آنها را دستکاری کنم. به نظر من، دستکاری کردن منابع، فیلم را از غنیبودن منابع دور میکرد. چراکه اصالت منابع است که فیلم من را میسازد نه واقعیتهای بیرون.
اشرفی در پایان افزود: شاید اگر فیلمخانه ملی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی نبود، امکان ساخت این فیلم فراهم نمیشد و در این میان از خانم طاهری که بسیار مسئولانه کار و پیگیری کردند، تشکر میکنم.
پورمحمدرضا در پاسخ به سوالی مبنی بر علت انتخاب دوره اصلاحات از سوی سازنده فیلم از میان دورههای بعد انقلاب، خاطرنشان کرد: من مطالعه دقیقی روی بولوار نکردم و تنها میتوانم برداشتها، قضاوتها و تجربههای شخصی خود را بازگو کنم. اتفاقی که بعد از انقلاب برای بولوار میافتد این است که بُعد تفرجگاهی آن کم میشود چراکه نگاه به آن، نگاه فراغتی و تفرجگاهی نبوده و بیشتر شکل و شمایل اداری پیدا میکند. در چنین بستری احتمالا برای راوی، یکی از معدود لحظههایی که بولوار از این لحظات بیرون آمده، لحظه ۲ خرداد ۱۳۷۶ است.
یک نکته اضافه میکنم که برایم جالب است که درحال حاضر در فیلم نیست. شاید به این دلیل است که در ذهن من خیلی پررنگ است و لزوماً برای فیلمساز اینگونه نیست و آن اینکه شق دیگر زندگی را نیز میتوان در بولوار پیدا کرد که این شق، ممکن است به نوعی لحظههای فردی روزمره محسوب شوند که خیلی هم به چشم نیایند ولی خیلی مهم هستند. لحظههایی که من اسم آنها را لحظههای دوستی و عاطفه (romance) میگذارم. این لحظهها به نوعی از پایین به بالا خلق شده است. لحظههایی که سعی کردیم در این روزهای کور باهم باشیم. بنابراین جای این قصههای کوچک، رفاقتهای کوچک و لحظههای کوچک برنامهریزینشده در قصه بولوار برای من خالی است.
درپایان این برنامه، به سوالات حاضران پاسخ داده شد.
گزارش از: فریبا رضایی