گفتگو با دکتر «موسی عربی» عضو هیات علمی دانشگاه شیراز به مناسبت روز جهانی زبان عربی
قرن ها پیش می گفتند اگر عرب زبانی بخواهد قواعد زبان عربی را بداند باید نزد اندیشمندان ایرانی برود؛ تدوین و نگارش قواعد زبان عربی هنری بوده است که به لطف بزرگانی چون سیبویه و «عبدالله بن خفیف» که هر دو از سرزمین فارس بوده اند محقق شده است. در طول قرن های گذشته عشق به زبان عربی در میان پارسی زبانان، نه از سر کم لطفی به زبان فارسی بلکه در ستایش هر دوی این زبان ها بوده است. این مهم تا جایی اهمیت بررسی دارد که به نظر می رسد ایرانیانی که به زبان عربی تسلط دارند در پالودن واژگان عربی در مکالمات روزمره شان بیشترین حساسیت را دارند. در حقیقت آن ها با تسلطی که به هر دو زبان عربی و فارسی دارند می توانند گوهر هر یک از این زبان ها را بیش از هر کس دیگری شناسایی و در جای خود از آن استفاده کنند.
۱۸ دسامبر مصادف با روز جهانی زبان عربی است. به همین بهانه گفت وگویی با دکتر «موسی عربی» عضو هیات علمی دانشگاه شیراز داشته ام که مشروح آن را در ادامه خواهید خواند:
با توجه به این که زبان عربی یکی از شش زبان رسمی سازمان ملل است، تا چه میزان گرایش مردمی در سطح جهان برای آموختن آن وجود دارد؟
از چند منظر می توان به این سوال پاسخ داد اول اینکه آمار سخنگویان به این زبان که نزدیک به نیم میلیارد نفر است جواب روشنی به این سوال است و گروه دیگر زبان آموزانی هستند که با انگیزه های مختلف حتی در کشورهای غیر اسلامی به آموختن زبان عربی گرایش پیدا کرده اند در این خصوص می توان به کشورهایی مانند آمریکا، چین وکشورهای اروپایی نیز اشاره کرد به عنوان مثال یک پژوهش که توسط موسسه آمریکایی MLA انجام شده است نشان می دهد بعد از حادثه ۱۱ سبتامبر این گرایش رو به افزایش بوده است و تا سال ۲۰۰۹ در مقایسه با سایر زبانها ۴۶ درصد افزایش داشته است و تعداد زبان آموزان در سال ۱۹۹۸ که ۵۵۰۰ دانشجو بوده در سال ۲۰۰۲ به ۱۰۸۴۵ نفر و در سال ۲۰۰۹ به ۳۵۰۰۰ نفر افزایش پیدا کرده است البته این آمار رسمی است و غیر از افرادی است که به صورت خودخوان به یادگیری زبان و در کلاسهای خصوصی به یادگیری این زبان می پردازند.
یک نمونه دیگر از کشورهایی که یادگیری زبان عربی در آن شاهد گسترش است کشور چین است. یادگیری زبان عربی در این کشور با انگیزه های اقتصادی صورت می گیرد. یک وقتی روزنامه شرق الاوسط در خصوص حجم معادلات تجاری چین که به ۱۱۰ میلیارد دلار می رسید وتاثیر آن بر ضرورت آموزش زبان عربی از سوی چینی ها گزارشی تهیه کرده بود تاثیر مستقیمی بین این دو مساله وجود دارد که البته این حجم از مبادلات تجاری افزایش پیدا کرده و پیش بینی می شود تا سال ۲۰۲۵ به ۳۰۰ میلیارد دلار نیز برسد که قطعا باعث اقبال بیشتر نسبت به زبان عربی در کشور چین خواهد شد.
گذشته از عوامل سیاسی و اقتصادی که می تواند بر گرایش به زبان عربی تاثیر گذار باشد و آمارها نیز به خوبی این مساله را روشن می کنند نباید فراموش کنیم که زبان عربی زبان قرآن و اسلام به عنوان یک دین جهانشمول است . شما ببینید قرآن کریم که اساسا باعث ماندگاری و زنده نگه داشتن زبان عربی شد وجدان و روان مردم را مورد خطاب قرار می دهد پیام قرآن یک پیام جهانی است رحمه للعالمین است برخی از خطابها با یا ایها الناس شروع می شود . دین اسلام به اذعان موسسات پژوهشی غربی به سرعت در حال فراگیر شدن است . اسلام هم اکنون با ۲۴ درصد جمعیت، بعد از مسیحیت در رده دوم قرار دارد که تحقیقات نشان می دهد تا میانه های قرن اول از هزاره سوم در صدر قرار می گیرد. بدون شک چنین اقبال روز افزون به اسلام، گرایش رو به رشد به زبان عربی را در پی خواهد داشت.
در نهایت می توان گفت تا زمانی که تحولات جهانی با مسائل جهان اسلام و جهان عرب گره خورده است زبان عربی به عنوان یک زبان زنده و کاربردی مورد نیاز و اقبال در عرصه های مختلف است.
میزان استقبال برای فراگیری این زبان در کشور ایران چقدر است؟
استقبال از زبان عربی در ایران با ورود اسلام رشد چشمگیری داشت این استقبال به گونه ای بود که ایرانیان اهل علم و ادب نه تنها این زبان را آموختند بلکه در این خصوص پیشرو و پیشقدم نیز بوده اند تا جایی که در برخی از علوم عربی وادبی صاحب نظر شده اند و اهل زبان به آثار آنان استناد می کنند. نمونه بارز آن که همه آن را می شناسند سیبویه است که دانشمندان عرب زبان در خصوص کتاب او گفته اند : اگر کسی بخواهد بعد از الکتاب سیبویه کتابی بنویسد با شرم کند؛ بدین معنا که کسی نمی تواند مانند او اثری بیاورد وشخصیتهای دیگری مانند عبدالقاهر جرجانی، صاحب بن عباد که منصب وزارت هم داشته است از نمونه های بارز این عرصه هستند.
در دوران معاصر به ویژه بعد از انقلاب اسلامی ایران می بینیم که تنها درسی که در قانون اساسی بر ضرورت آموزش آن تاکید می شود همین زبان عربی است که در اصل ۱۶ قانون اساسی به آن اشاره شده است. در کنار حوزه های علمیه که از دیرباز زبان عربی را جزء دروس اصلی خود قرار داده اند تمامی دانشگاههای ایران در مقاطع مختلف تحصیلی دانشجو می پذیرند در کنار دانشگاهها موسسات آموزشی آزاد و کانونهای زبان بیش از پیش به آموزش زبان عربی در این دوره ها می پردازند. جالب است بدانید که در همین دوران و در همین فارس ما شاعرانی داریم که به دو زبان فارسی و عربی شعر می گویند در این خصوص می توان به دکتر سیدفضل الله میرقادری استاد تمام دانشگاه شیراز اشاره کرد یا در دانشگاه اصفهان دکتر خاقانی استاد تمام دانشگاه اصفهان نیز اشعاری به زبان عربی دارد این شاعران غیر از شاعران اهوازی هستند که زبان مادری شان عربی است. صحبت در خصوص هموطنان عرب زبانی که در جنوب ایران و برخی از شهرهای ایران ساکن هستند نیز جای خود را دارد.
به عنوان کسی که سال ها مدرس و استاد این زبان بوده اید، آیا با این گفته موافقید که سال هاست در ایران یک بی رغبتی برای فراگیری زبان عربی وجود دارد؟
بهتر است بجای اینکه بگوییم بی رغبتی وجود دارد بگوییم ما در عرصه آموزش عربی با چالشهایی مواجه هستیم که باعث ایجاد دشواریهایی بر سر راه زبان آموز گشته است که می تواند باعث بی رغبتی بشود اما به شکلی فراگیر.
اگر بخواهم به مهمترین اسباب این چالشها اشاره کنیم یکی روش و شیوه آموزش در مدارس و آموزشگاهها و دیگری نگاههای سیاسی وفرهنگی به زبان عربی که احیانا با تبلیغات مغرضانه صورت می گیرد می باشد.
درخصوص روش آموزش ما نیاز به یک تحول اساسی در به کارگیری معلمان و مدرسان خبره و علاقمند به این حوزه داریم واز سوی دیگر به تولید محتوای کتبی که باعث انگیزه بیشتری در زبان آموزش شود. در خصوص مدرسین زبان عربی در سطح مدارس متاسفانه دانشگاه فرهنگیان به دلایلی که جای بحث آن اینجا نیست نتوانسته است انگونه که باید مدرس علاقمند و خبره در این زمینه را تحویل جامعه بدهد و دانشجویان خبره وعلاقمند و متخصصی هم که از دانشگاههای برتر در مقاطع مختلف فارغ التحصیل می شوند فرصت حضور در مدارس را کمتر می یابند که امیدوار هستیم یک فکر اساسی در این خصوص در تصمیم گیری های کلان صورت بگیرد. البته دانشگاه شیراز اخیرا گرایش آموزش زبان عربی را تاسیس کرده است که به بررسی این چالشها و تحلیل کتب درسی در قالب مقالات و پایان نامه ها بپرداز و امیدوار هستیم جامعه و مسوولان از این دستاوردهای پژوهشی استفاده کنند.
چالشی دیگری که در آموزش زبان عربی در کشورمان با آن مواجه هستیم نوع رویکردی است که به زبان عربی وجود دارد. به طور کلی می توان گفت دو نگاه به زبان عربی در کشور ما وجود دارد یک رویکرد بر اساس اینکه زبان عربی زبان اسلام است که این نگاه غالب است و از ابتدای ورود اسلام به ایران چنین رویکرد غالبی باعث شده است تا آثار زیادی به این زبان خلق شود و استقبال گسترده ای صورت بگیرد. نگاه دیگر نگاهی نژادی و قومی است که این زبان را خاص یک قوم می داند و بر این اساس نزاعات عرب و عجم که در سده های گذشته بی سابقه نبوده است و شکل گیری جریاناتی چون نهضت شعوبیه را در پی داشته است شعله ور می شود. چنین رویکردی باعث شده است تا ما نتوانیم آنگونه که باید از ظرفیتهای زبان عربی در حوزه های مختلف اقتصادی و سیاسی و فرهنگی بهره ببریم کاری که کشورهای غیر مسلمان مانند چنین که توضیح آن رفت در عرصه اقتصادی انجام می دهند و با استفاده از این زبان در تعاملات اقتصادی خود با جهان عرب به خوبی بهره جسته اند.
اگر به حوزه هایی که قبلا وجود داشته است و همچنین ظرفیتهای جدیدی که در حوزه های اقتصادی و فرهنگی در ارتباط با کشوره های عربی ایجاده شده است نگاهی بنیدازیم خواهیم دید که صحبت از بیرغبتی به یادگیری زبان عربی در وضعیت کنونی حرف دقیق و واقع بینانه ای نیست.
بنده به واسطه ارتباطی که با موسسات بیرون از دانشگاه که متولی آموزش زبان عربی هستند دارم و نظر به فعال تر شده حوزه هایی چون توریسم درمانی واستقبال کشورهای عربی از درمان در ایران مخصوصا در شهر شیراز و همچنین آمد و شد تجار ایرانی و کشورهای عربی که ناگزیر از یادگیری زبان عربی هستند شاهد این هستیم که حتی بسیاری از افراد که به زبان عربی به عنوان زبان دین نگاه نمی کنند پیگیر هستند که زبان عربی را بیاموزند و مراجعات زیادی در خصوص چگونگی یادگیری این زبان نیز وجود دارد.
اگر با کارکرد دینی و فرهنگی بخواهیم به تمایل زبان آموزان نگاهی داشته باشیم که مساله بسیار متفاوت است و رغبت درونی در بسیاری از افراد وجود دارد در کنار سفرهای زیارتی به مدینه منوره و مکه مکرمه در سالهای اخیر جنبش خودجوش پیاده روی اربعین را شاهد هستیم که قبلا به دلایل سیاسی و امنیتی ایران وعراق میسر نبوده است اما با تحولات چند سال اخیر زمینه ای فراهم شده است تا گروه عظیمی از ایرانیان در این راهمپیمایی شرکت می کنند که بستری مناسب برای گفتگو و ارتباط با سایر زائرین از کشورهای مختلف به ویژه کشورهای عربی ایجاد کرده است و همین مساله باعث شده است تا یک رغبت روبه رشدی را برای یادگیری زبان عربی شاهد باشیم.
علاوه بر انگیزه های دینی و حتی علمی که از ابتدای ورود اسلام به ایران وجود داشته است و مساله امروز و فردا نیست، تحولات سیاسی و تلاش غرب برای کوتاه کردن دست ایران از بازارهای دور دست باعث شده است که ضرورت توجه و استفاده از ظرفیتهای تبادلات تجاری و اقتصادی با کشورهای عربی بیش از پیش خود را نشان دهد که این مساله باعث ترغیب به آموزش زبان عربی با اهداف تجاری می شود.
به باور شما چه چیزی باعث می شود که ادبیات عرب از یک چنین غنایی برخوردار باشد؟ به عنوان مثال بنده به عنوان کسی که در حال فراگیری زبان عربی هستم گاه از بلاغت و شیداوارگی اشعار نزار قبانی در تحیر می مانم. این اعجاز کلامی چه نسبتی با ساختار زبان عربی دارد؟
اینکه یک اثر هنری به طور کلی و شاهکارهای ادبیات عربی به طور خاص چگونه در مخاطب خود کشش ایجاد می کند به عوامل مختلفی بستگی دارد که در نقد ادبی و بلاغت مورد تحلیل قرار می گیرد. تاثیر ساختار زبان بر معنا و جذب مخاطب از همان ابتدای نزول قرآن کریم مورد توجه ادبا و بلاغیان قرار گرفت که سعی کردند با تتبع در اعجاز ادبی قرآن کریم به این سوال پاسخ دهند. یکی از شخصیتهای مبرز در این عرصه عبدالقاهر جرجانی است که در دو اثر دلائل الاعجاز و اسرار البلاغه پیوسته سعی داشته است اعجاز قرآن را به طور ویژه با استنادات زبانی وساختاری و شواهد شعری مورد تحلیل قرار دهد. در آثار عبدالقاهر جرجانی مباحث ساختاری مانند تقدیم و تاخیر، حصر، معرفه ونکره ، جملات انشائی و خبری و... به ارتباط این ساختارها با معانی مورد نظر قرآن کریم می پردازد که طرح آن مستلزم پرداختن به مسائل تخصصی و تفصیلی است که در این فرصت، مجال آن نیست.
ناگفته نماند که در کنار این ساختار زبانی، مباحثی که از سوی ادیب ، به تصویر کشیده می شود بسیار مهم است. به عنوان مثال همین نزار قبانی که از او نام بردید دو مرحله زندگی دارد یک مرحله از زندگی او که دوره زن و شراب معروف است و در این دوره بیشتر غزلهای عاشقانه می سراید و در دوره دیگر که تحت تاثیر مسائل جهان عرب از جمله شکست جهان عرب از اسرائیل قرار می گیرد وفلسطین مورد اشغال قرار می گیرد رویکرد جدیدی در سروده های خود در پیش می گیرد و زبان شعر را در نقد موضع گیری ضعیف سیاستمداران و احزاب و گروهای عرب در مقابل اسرائیل به کار می گیرد قطعا پرداختن به چنین مسائلی آن هم در شرایطی که جهان عرب منفعلانه برخورد می کند یک خیز و جهشی در مخاطب ایجاد می کند و باعث انقلاب درونی خواننده می شود.
آیا نص قرآن هم تاثیری بر شاعران عرب یک قرن اخیر گذاشته است؟ منظورم شاعرانی است که بیشتر در دنیای مدرن تحول فکری خود را به عرصه ادبیات وارد کرده اند؛ شاعرانی مانند محمود درویش و دیگران.
قرآن کریم از همان آغاز در خصوص شعر وشاعری صراحتا مواضع خود را بیان می کند و حتی یکی از سوره ها در قرآن بنام شعراء نامگذاری شده است. بیشتر مباحث نقدی وبلاغی که باعث پویایی محافل ادبی شد متاثر از اعجاز ادبی قرآن بوده است که اشاراه ای به آن شد. نظر به اینکه قرآن به عرصه های مختلف اجتماعی، سیاسی ، فرهنگی و ... می پرداز پیوسته از جهت معنایی الهام بخش شاعران بوده است. شاعرانی که به عنوان مصلحان اجتماعی و مبارزان سیاسی پرچم مقابله با ظلم و ستم و تحقق عدالت را برافراشته اند، قرآن را که پر است از داستان پیامبران و قهرمانانی که در مقابل ظلم سرخم فرود نیاورده اند به عنوان منبعی غنی والهام بخش مورد استفاده قرار می دهند لذا می بینم شاعران مبارزی چون محمود درویش، احمد مطر، شابی و... اشعارشان الهام گرفته از قرآن است.
به عنوان مثال محمود درویش در یکی از قصاید خود تحت عنوان «انا یوسف یا ابی » می گوید:
انت سمیتنی یوسفا / وهم اوقعونی فی الجب / واتهموا الذئب/ والدئب ارحم من اخوتی.
محمود درویش در این شعر از یوسف که یک داستان قرآنی است استفاده می کند و او را رمز و نماد پناهندگان فلسطینی می داند که برادران او که نماد برخی از حکام عرب هستند سعی دارند برادران فلسطینی خود را بفروشند و گرگ را متهم کنند در اینجا محمود درویش گرگ را از برداران خود رحیم تر می داند کاری که برادران او با یوسف کردند گرگ نکرد همین گونه کاری که برخی سردمداران عرب با برادران فلسطینی خود کردند رژیم صهیونیستی با آنها نکرد.
این تاثیرگذاری گاه به شکل مستقیم و استفاده صریح از آیات خود را نشان می دهد به عنوان مثال احمدمطر شاعر طنز پرداز عراقی که اشعار تند و تیزی در نقد اوضاع سیاسی و استبداد حکام عرب دارد مستقیما از قرآن الهام می گیرد و می گوید:
قرات فی القرآن: / تبّت یدا ابی لهب/ فاعلنت وسائل الاذعان / ان السکوت من ذهب/ احببت فقری ولم ازل اتلو/ وتبّ / ما اغنى عنه ماله وماکسب / فصودرت حنجرتی / بجرم قلّه الادب / وصودر القرآن/ لانه... حرّضنی على الشغب
احمد مطر در این ابیات به بازسازی شخصیت ابولهب در قرآن دست می زند و او را نماد حکام مستبدی می داند که سعی دارند با مال و موقعیت خود مهر سکوت بر لب منتقدان بزنند و مبارزان با ظلم را بی ادب بنامند.
آیا نزول قرآن تاثیری بر سازمان یافتگی و انسجام زبان عربی داشته است؟ اگر این چنین است به چه صورت.
اولین تاثیری که قرآن بر زبان عربی با لهجه های گونان گذاشت جمع کردن تمامی لهجه ها در قالب لهجه قریش است. این وحدت زبانی باعث شد تا مسلمانان همگی حول یک لهجه به اتحاد زبانی و به تبع آن به اتحاد فکری ، فرهنگی واجتماعی برسند. البته ناگفته نماند که در قرآن از لهجه های مختلف وجود دارد اما لهجه غالب قرآن همان لهجه قریش است.
اما از جهت ساختاری باید گفت یکی از مباحثی که در اعجاز ادبی و زبانی قرآن مطرح است نظریه نظم است که توسط عبدالقاهر جرجانی که بحث آن گذشت مورد تحلیل قرار گرفت. تا قبل از نزول قرآن چنین مباحث گسترده ای در خصوص نظم و ساختار کلام آن هم در حد اعجاآمیز مطرح نشده بود. اشعار جاهلی که قبل از اسلام سروده شده است به صورت بخشهای جدا از هم مورد تحلیل ناقدان قرار می گرفت. عبد القاهر جرجانی در نظریه نظم قرآنی سعی دارد با تحلیلهای بلاغی و نحوی که انجام می دهد بیان کند که خداوند متعال چگونه با قرار دادن هر کلمه در جای مناسب خود در ساختاری منظم با رعایت تقدیم و تاخیر و حصر و تعریف وتنکیر و... موثرترین و دقیق ترین پیام را به مخاطب خود انتقال بدهد به گونه ای که با جابجایی یک کلمه در جمله ای حتی با برداشتن یک ال و یا گذاشتن بی مورد ال بر روی یک کلمه معنا دستخوش تغییر می شود و بلاغت اولیه خود را باز نمی یابد. از همین رو می بینم که علم بلاغت که بعد از نزول قرآن تدوین می یابد مخصوص بخش معانی آن، بر اصول و قواعدی استوار است که از ساختار کلا بر اساس متقتصای حال سخن به میان می آورد.
به عنوان پرسش آخر مایل هستم کمی هم در مورد ارتباط موسیقی عرب با مباحث زبانشناسی از شما بپرسم. موسیقی رایج در جهان عرب چه نسبتی با کلام زبان عربی دارد؟ منظورم این است که نظام زبانی چه چیزی در مورد مقام های موسیقی عرب به ما می گوید؟
آواشناسان معاصر برای آوا که جایگاه اساسی در موسیقی دارد، نقشی کلیدی در تعریف زبان قائل هستند و برا این نظر هستند که زبان پدیدهای است که از اجتماع صوتها به وجود میآید، یعنی صداها، سازنده زبان هستند نه حروف زیرا زبانی را نمیشناسیم که از آواها ساخته نشده باشد، مگر زبانهای معدودی هستند که برای ثبت آواهای آنها دستگاه نوشتاری ویژهیی پدید آمده است.
در زبان عربی، آواها با توجه مخرج و صفات وخصائص منحصر به فردی که دارد باعث شده است تا نسبت به سایر زبانها موسیقی منحصر به فرد خود را داشته باشد.
عقاد در این خصوص می گوید: دستگاه صوتی انسان وسیلهای موسیقیایی کامل است که هیچ قومی مانند قوم عرب به بهترین شکل آن را مورد استفاده قرار نداده است واین بدان خاطر است که عربها از تمامی مخارج صوتی در تقسیم بندی حروف بهره جستهاند و اینگونه نیست که برخی از این مخارج را مهمل بگذارند و برخی دیگر را مانند سخنگویان به زبانهای دیگر مانند آلمانی، سامی و طورانی با سبکی یا سنگینی بیشتر مورد استفاده قرار دهند.
علاوه بر مخارج حروف که در زبان عربی به طور کامل مورد استفاده قرار گرفته است ویژگی وصفاتی که حروف عربی دارد باعث شده است تا موسیقی کلمات زبان عربی را جلوه ای خاص ببخشد که نمونه بارز آن در تلاوتهای قاریان معروف قرآن شاهد هستیم.
علاوه بر موسیقی حروف، در شعر موسیقی قافیه در شعر عربی را می بینیم که از عناصر اصلی آن به کار می رود و می توان گفت که این مساله بیشتر خاص زبان عربی است شفیعی کدکنی این مساله را تایید می کند و با استناد به قول بستانی می گوید: قافیه اساس شعر عربی و یکی از عناصر اصلی آن به شمار میرود، بستانی در این خصوص میگوید: «در زبان عربی، شعر بدون قافیه تناسب ندارد زیرا زبانی است قالبی و آهنگین و لازم است که قیاس و آهنگ در آن رعایت شود و قوافیای که در آن وجود دارد نظیرش را در دیگر زبانها نمیتوان یافت بنابراین شایسته نیست که بی چنین زینتی ظاهر شود. اگر اروپاییان به همین اکتفا میکنند که در شعرهایشان همچون رجزهای عربی هر دو بیت قافیهای را انتخاب کنند و یا گاه پس از مدتی ناگزیر به تکرار همان دو شوند و اگر ایشان میکوشند شعر را از قافیه عریان کنند عذر ایشان اینست که زبانشان چنین خلق شده و به حدی است که اگرچه بکوشد دو قافیه را نمیتواند سه تا کند و حال آنکه یک شاعر عرب چنین نیست زیرا بسیاری از انواع قافیه ها همچون باران در دست و پای او میریزد و اگر این باران گاهی از ریزش فرو میایستد از این رهگذر خواهد بود که شاعر ضعیف بوده است و یا به علت اینست که قصیده را در یک قافیه خیلی طولانی کرده است.
با توجه به این که زبان عربی یکی از شش زبان رسمی سازمان ملل است، تا چه میزان گرایش مردمی در سطح جهان برای آموختن آن وجود دارد؟
از چند منظر می توان به این سوال پاسخ داد اول اینکه آمار سخنگویان به این زبان که نزدیک به نیم میلیارد نفر است جواب روشنی به این سوال است و گروه دیگر زبان آموزانی هستند که با انگیزه های مختلف حتی در کشورهای غیر اسلامی به آموختن زبان عربی گرایش پیدا کرده اند در این خصوص می توان به کشورهایی مانند آمریکا، چین وکشورهای اروپایی نیز اشاره کرد به عنوان مثال یک پژوهش که توسط موسسه آمریکایی MLA انجام شده است نشان می دهد بعد از حادثه ۱۱ سبتامبر این گرایش رو به افزایش بوده است و تا سال ۲۰۰۹ در مقایسه با سایر زبانها ۴۶ درصد افزایش داشته است و تعداد زبان آموزان در سال ۱۹۹۸ که ۵۵۰۰ دانشجو بوده در سال ۲۰۰۲ به ۱۰۸۴۵ نفر و در سال ۲۰۰۹ به ۳۵۰۰۰ نفر افزایش پیدا کرده است البته این آمار رسمی است و غیر از افرادی است که به صورت خودخوان به یادگیری زبان و در کلاسهای خصوصی به یادگیری این زبان می پردازند.
یک نمونه دیگر از کشورهایی که یادگیری زبان عربی در آن شاهد گسترش است کشور چین است. یادگیری زبان عربی در این کشور با انگیزه های اقتصادی صورت می گیرد. یک وقتی روزنامه شرق الاوسط در خصوص حجم معادلات تجاری چین که به ۱۱۰ میلیارد دلار می رسید وتاثیر آن بر ضرورت آموزش زبان عربی از سوی چینی ها گزارشی تهیه کرده بود تاثیر مستقیمی بین این دو مساله وجود دارد که البته این حجم از مبادلات تجاری افزایش پیدا کرده و پیش بینی می شود تا سال ۲۰۲۵ به ۳۰۰ میلیارد دلار نیز برسد که قطعا باعث اقبال بیشتر نسبت به زبان عربی در کشور چین خواهد شد.
گذشته از عوامل سیاسی و اقتصادی که می تواند بر گرایش به زبان عربی تاثیر گذار باشد و آمارها نیز به خوبی این مساله را روشن می کنند نباید فراموش کنیم که زبان عربی زبان قرآن و اسلام به عنوان یک دین جهانشمول است . شما ببینید قرآن کریم که اساسا باعث ماندگاری و زنده نگه داشتن زبان عربی شد وجدان و روان مردم را مورد خطاب قرار می دهد پیام قرآن یک پیام جهانی است رحمه للعالمین است برخی از خطابها با یا ایها الناس شروع می شود . دین اسلام به اذعان موسسات پژوهشی غربی به سرعت در حال فراگیر شدن است . اسلام هم اکنون با ۲۴ درصد جمعیت، بعد از مسیحیت در رده دوم قرار دارد که تحقیقات نشان می دهد تا میانه های قرن اول از هزاره سوم در صدر قرار می گیرد. بدون شک چنین اقبال روز افزون به اسلام، گرایش رو به رشد به زبان عربی را در پی خواهد داشت.
در نهایت می توان گفت تا زمانی که تحولات جهانی با مسائل جهان اسلام و جهان عرب گره خورده است زبان عربی به عنوان یک زبان زنده و کاربردی مورد نیاز و اقبال در عرصه های مختلف است.
میزان استقبال برای فراگیری این زبان در کشور ایران چقدر است؟
استقبال از زبان عربی در ایران با ورود اسلام رشد چشمگیری داشت این استقبال به گونه ای بود که ایرانیان اهل علم و ادب نه تنها این زبان را آموختند بلکه در این خصوص پیشرو و پیشقدم نیز بوده اند تا جایی که در برخی از علوم عربی وادبی صاحب نظر شده اند و اهل زبان به آثار آنان استناد می کنند. نمونه بارز آن که همه آن را می شناسند سیبویه است که دانشمندان عرب زبان در خصوص کتاب او گفته اند : اگر کسی بخواهد بعد از الکتاب سیبویه کتابی بنویسد با شرم کند؛ بدین معنا که کسی نمی تواند مانند او اثری بیاورد وشخصیتهای دیگری مانند عبدالقاهر جرجانی، صاحب بن عباد که منصب وزارت هم داشته است از نمونه های بارز این عرصه هستند.
در دوران معاصر به ویژه بعد از انقلاب اسلامی ایران می بینیم که تنها درسی که در قانون اساسی بر ضرورت آموزش آن تاکید می شود همین زبان عربی است که در اصل ۱۶ قانون اساسی به آن اشاره شده است. در کنار حوزه های علمیه که از دیرباز زبان عربی را جزء دروس اصلی خود قرار داده اند تمامی دانشگاههای ایران در مقاطع مختلف تحصیلی دانشجو می پذیرند در کنار دانشگاهها موسسات آموزشی آزاد و کانونهای زبان بیش از پیش به آموزش زبان عربی در این دوره ها می پردازند. جالب است بدانید که در همین دوران و در همین فارس ما شاعرانی داریم که به دو زبان فارسی و عربی شعر می گویند در این خصوص می توان به دکتر سیدفضل الله میرقادری استاد تمام دانشگاه شیراز اشاره کرد یا در دانشگاه اصفهان دکتر خاقانی استاد تمام دانشگاه اصفهان نیز اشعاری به زبان عربی دارد این شاعران غیر از شاعران اهوازی هستند که زبان مادری شان عربی است. صحبت در خصوص هموطنان عرب زبانی که در جنوب ایران و برخی از شهرهای ایران ساکن هستند نیز جای خود را دارد.
به عنوان کسی که سال ها مدرس و استاد این زبان بوده اید، آیا با این گفته موافقید که سال هاست در ایران یک بی رغبتی برای فراگیری زبان عربی وجود دارد؟
بهتر است بجای اینکه بگوییم بی رغبتی وجود دارد بگوییم ما در عرصه آموزش عربی با چالشهایی مواجه هستیم که باعث ایجاد دشواریهایی بر سر راه زبان آموز گشته است که می تواند باعث بی رغبتی بشود اما به شکلی فراگیر.
اگر بخواهم به مهمترین اسباب این چالشها اشاره کنیم یکی روش و شیوه آموزش در مدارس و آموزشگاهها و دیگری نگاههای سیاسی وفرهنگی به زبان عربی که احیانا با تبلیغات مغرضانه صورت می گیرد می باشد.
درخصوص روش آموزش ما نیاز به یک تحول اساسی در به کارگیری معلمان و مدرسان خبره و علاقمند به این حوزه داریم واز سوی دیگر به تولید محتوای کتبی که باعث انگیزه بیشتری در زبان آموزش شود. در خصوص مدرسین زبان عربی در سطح مدارس متاسفانه دانشگاه فرهنگیان به دلایلی که جای بحث آن اینجا نیست نتوانسته است انگونه که باید مدرس علاقمند و خبره در این زمینه را تحویل جامعه بدهد و دانشجویان خبره وعلاقمند و متخصصی هم که از دانشگاههای برتر در مقاطع مختلف فارغ التحصیل می شوند فرصت حضور در مدارس را کمتر می یابند که امیدوار هستیم یک فکر اساسی در این خصوص در تصمیم گیری های کلان صورت بگیرد. البته دانشگاه شیراز اخیرا گرایش آموزش زبان عربی را تاسیس کرده است که به بررسی این چالشها و تحلیل کتب درسی در قالب مقالات و پایان نامه ها بپرداز و امیدوار هستیم جامعه و مسوولان از این دستاوردهای پژوهشی استفاده کنند.
چالشی دیگری که در آموزش زبان عربی در کشورمان با آن مواجه هستیم نوع رویکردی است که به زبان عربی وجود دارد. به طور کلی می توان گفت دو نگاه به زبان عربی در کشور ما وجود دارد یک رویکرد بر اساس اینکه زبان عربی زبان اسلام است که این نگاه غالب است و از ابتدای ورود اسلام به ایران چنین رویکرد غالبی باعث شده است تا آثار زیادی به این زبان خلق شود و استقبال گسترده ای صورت بگیرد. نگاه دیگر نگاهی نژادی و قومی است که این زبان را خاص یک قوم می داند و بر این اساس نزاعات عرب و عجم که در سده های گذشته بی سابقه نبوده است و شکل گیری جریاناتی چون نهضت شعوبیه را در پی داشته است شعله ور می شود. چنین رویکردی باعث شده است تا ما نتوانیم آنگونه که باید از ظرفیتهای زبان عربی در حوزه های مختلف اقتصادی و سیاسی و فرهنگی بهره ببریم کاری که کشورهای غیر مسلمان مانند چنین که توضیح آن رفت در عرصه اقتصادی انجام می دهند و با استفاده از این زبان در تعاملات اقتصادی خود با جهان عرب به خوبی بهره جسته اند.
اگر به حوزه هایی که قبلا وجود داشته است و همچنین ظرفیتهای جدیدی که در حوزه های اقتصادی و فرهنگی در ارتباط با کشوره های عربی ایجاده شده است نگاهی بنیدازیم خواهیم دید که صحبت از بیرغبتی به یادگیری زبان عربی در وضعیت کنونی حرف دقیق و واقع بینانه ای نیست.
بنده به واسطه ارتباطی که با موسسات بیرون از دانشگاه که متولی آموزش زبان عربی هستند دارم و نظر به فعال تر شده حوزه هایی چون توریسم درمانی واستقبال کشورهای عربی از درمان در ایران مخصوصا در شهر شیراز و همچنین آمد و شد تجار ایرانی و کشورهای عربی که ناگزیر از یادگیری زبان عربی هستند شاهد این هستیم که حتی بسیاری از افراد که به زبان عربی به عنوان زبان دین نگاه نمی کنند پیگیر هستند که زبان عربی را بیاموزند و مراجعات زیادی در خصوص چگونگی یادگیری این زبان نیز وجود دارد.
اگر با کارکرد دینی و فرهنگی بخواهیم به تمایل زبان آموزان نگاهی داشته باشیم که مساله بسیار متفاوت است و رغبت درونی در بسیاری از افراد وجود دارد در کنار سفرهای زیارتی به مدینه منوره و مکه مکرمه در سالهای اخیر جنبش خودجوش پیاده روی اربعین را شاهد هستیم که قبلا به دلایل سیاسی و امنیتی ایران وعراق میسر نبوده است اما با تحولات چند سال اخیر زمینه ای فراهم شده است تا گروه عظیمی از ایرانیان در این راهمپیمایی شرکت می کنند که بستری مناسب برای گفتگو و ارتباط با سایر زائرین از کشورهای مختلف به ویژه کشورهای عربی ایجاد کرده است و همین مساله باعث شده است تا یک رغبت روبه رشدی را برای یادگیری زبان عربی شاهد باشیم.
علاوه بر انگیزه های دینی و حتی علمی که از ابتدای ورود اسلام به ایران وجود داشته است و مساله امروز و فردا نیست، تحولات سیاسی و تلاش غرب برای کوتاه کردن دست ایران از بازارهای دور دست باعث شده است که ضرورت توجه و استفاده از ظرفیتهای تبادلات تجاری و اقتصادی با کشورهای عربی بیش از پیش خود را نشان دهد که این مساله باعث ترغیب به آموزش زبان عربی با اهداف تجاری می شود.
به باور شما چه چیزی باعث می شود که ادبیات عرب از یک چنین غنایی برخوردار باشد؟ به عنوان مثال بنده به عنوان کسی که در حال فراگیری زبان عربی هستم گاه از بلاغت و شیداوارگی اشعار نزار قبانی در تحیر می مانم. این اعجاز کلامی چه نسبتی با ساختار زبان عربی دارد؟
اینکه یک اثر هنری به طور کلی و شاهکارهای ادبیات عربی به طور خاص چگونه در مخاطب خود کشش ایجاد می کند به عوامل مختلفی بستگی دارد که در نقد ادبی و بلاغت مورد تحلیل قرار می گیرد. تاثیر ساختار زبان بر معنا و جذب مخاطب از همان ابتدای نزول قرآن کریم مورد توجه ادبا و بلاغیان قرار گرفت که سعی کردند با تتبع در اعجاز ادبی قرآن کریم به این سوال پاسخ دهند. یکی از شخصیتهای مبرز در این عرصه عبدالقاهر جرجانی است که در دو اثر دلائل الاعجاز و اسرار البلاغه پیوسته سعی داشته است اعجاز قرآن را به طور ویژه با استنادات زبانی وساختاری و شواهد شعری مورد تحلیل قرار دهد. در آثار عبدالقاهر جرجانی مباحث ساختاری مانند تقدیم و تاخیر، حصر، معرفه ونکره ، جملات انشائی و خبری و... به ارتباط این ساختارها با معانی مورد نظر قرآن کریم می پردازد که طرح آن مستلزم پرداختن به مسائل تخصصی و تفصیلی است که در این فرصت، مجال آن نیست.
ناگفته نماند که در کنار این ساختار زبانی، مباحثی که از سوی ادیب ، به تصویر کشیده می شود بسیار مهم است. به عنوان مثال همین نزار قبانی که از او نام بردید دو مرحله زندگی دارد یک مرحله از زندگی او که دوره زن و شراب معروف است و در این دوره بیشتر غزلهای عاشقانه می سراید و در دوره دیگر که تحت تاثیر مسائل جهان عرب از جمله شکست جهان عرب از اسرائیل قرار می گیرد وفلسطین مورد اشغال قرار می گیرد رویکرد جدیدی در سروده های خود در پیش می گیرد و زبان شعر را در نقد موضع گیری ضعیف سیاستمداران و احزاب و گروهای عرب در مقابل اسرائیل به کار می گیرد قطعا پرداختن به چنین مسائلی آن هم در شرایطی که جهان عرب منفعلانه برخورد می کند یک خیز و جهشی در مخاطب ایجاد می کند و باعث انقلاب درونی خواننده می شود.
آیا نص قرآن هم تاثیری بر شاعران عرب یک قرن اخیر گذاشته است؟ منظورم شاعرانی است که بیشتر در دنیای مدرن تحول فکری خود را به عرصه ادبیات وارد کرده اند؛ شاعرانی مانند محمود درویش و دیگران.
قرآن کریم از همان آغاز در خصوص شعر وشاعری صراحتا مواضع خود را بیان می کند و حتی یکی از سوره ها در قرآن بنام شعراء نامگذاری شده است. بیشتر مباحث نقدی وبلاغی که باعث پویایی محافل ادبی شد متاثر از اعجاز ادبی قرآن بوده است که اشاراه ای به آن شد. نظر به اینکه قرآن به عرصه های مختلف اجتماعی، سیاسی ، فرهنگی و ... می پرداز پیوسته از جهت معنایی الهام بخش شاعران بوده است. شاعرانی که به عنوان مصلحان اجتماعی و مبارزان سیاسی پرچم مقابله با ظلم و ستم و تحقق عدالت را برافراشته اند، قرآن را که پر است از داستان پیامبران و قهرمانانی که در مقابل ظلم سرخم فرود نیاورده اند به عنوان منبعی غنی والهام بخش مورد استفاده قرار می دهند لذا می بینم شاعران مبارزی چون محمود درویش، احمد مطر، شابی و... اشعارشان الهام گرفته از قرآن است.
به عنوان مثال محمود درویش در یکی از قصاید خود تحت عنوان «انا یوسف یا ابی » می گوید:
انت سمیتنی یوسفا / وهم اوقعونی فی الجب / واتهموا الذئب/ والدئب ارحم من اخوتی.
محمود درویش در این شعر از یوسف که یک داستان قرآنی است استفاده می کند و او را رمز و نماد پناهندگان فلسطینی می داند که برادران او که نماد برخی از حکام عرب هستند سعی دارند برادران فلسطینی خود را بفروشند و گرگ را متهم کنند در اینجا محمود درویش گرگ را از برداران خود رحیم تر می داند کاری که برادران او با یوسف کردند گرگ نکرد همین گونه کاری که برخی سردمداران عرب با برادران فلسطینی خود کردند رژیم صهیونیستی با آنها نکرد.
این تاثیرگذاری گاه به شکل مستقیم و استفاده صریح از آیات خود را نشان می دهد به عنوان مثال احمدمطر شاعر طنز پرداز عراقی که اشعار تند و تیزی در نقد اوضاع سیاسی و استبداد حکام عرب دارد مستقیما از قرآن الهام می گیرد و می گوید:
قرات فی القرآن: / تبّت یدا ابی لهب/ فاعلنت وسائل الاذعان / ان السکوت من ذهب/ احببت فقری ولم ازل اتلو/ وتبّ / ما اغنى عنه ماله وماکسب / فصودرت حنجرتی / بجرم قلّه الادب / وصودر القرآن/ لانه... حرّضنی على الشغب
احمد مطر در این ابیات به بازسازی شخصیت ابولهب در قرآن دست می زند و او را نماد حکام مستبدی می داند که سعی دارند با مال و موقعیت خود مهر سکوت بر لب منتقدان بزنند و مبارزان با ظلم را بی ادب بنامند.
آیا نزول قرآن تاثیری بر سازمان یافتگی و انسجام زبان عربی داشته است؟ اگر این چنین است به چه صورت.
اولین تاثیری که قرآن بر زبان عربی با لهجه های گونان گذاشت جمع کردن تمامی لهجه ها در قالب لهجه قریش است. این وحدت زبانی باعث شد تا مسلمانان همگی حول یک لهجه به اتحاد زبانی و به تبع آن به اتحاد فکری ، فرهنگی واجتماعی برسند. البته ناگفته نماند که در قرآن از لهجه های مختلف وجود دارد اما لهجه غالب قرآن همان لهجه قریش است.
اما از جهت ساختاری باید گفت یکی از مباحثی که در اعجاز ادبی و زبانی قرآن مطرح است نظریه نظم است که توسط عبدالقاهر جرجانی که بحث آن گذشت مورد تحلیل قرار گرفت. تا قبل از نزول قرآن چنین مباحث گسترده ای در خصوص نظم و ساختار کلام آن هم در حد اعجاآمیز مطرح نشده بود. اشعار جاهلی که قبل از اسلام سروده شده است به صورت بخشهای جدا از هم مورد تحلیل ناقدان قرار می گرفت. عبد القاهر جرجانی در نظریه نظم قرآنی سعی دارد با تحلیلهای بلاغی و نحوی که انجام می دهد بیان کند که خداوند متعال چگونه با قرار دادن هر کلمه در جای مناسب خود در ساختاری منظم با رعایت تقدیم و تاخیر و حصر و تعریف وتنکیر و... موثرترین و دقیق ترین پیام را به مخاطب خود انتقال بدهد به گونه ای که با جابجایی یک کلمه در جمله ای حتی با برداشتن یک ال و یا گذاشتن بی مورد ال بر روی یک کلمه معنا دستخوش تغییر می شود و بلاغت اولیه خود را باز نمی یابد. از همین رو می بینم که علم بلاغت که بعد از نزول قرآن تدوین می یابد مخصوص بخش معانی آن، بر اصول و قواعدی استوار است که از ساختار کلا بر اساس متقتصای حال سخن به میان می آورد.
به عنوان پرسش آخر مایل هستم کمی هم در مورد ارتباط موسیقی عرب با مباحث زبانشناسی از شما بپرسم. موسیقی رایج در جهان عرب چه نسبتی با کلام زبان عربی دارد؟ منظورم این است که نظام زبانی چه چیزی در مورد مقام های موسیقی عرب به ما می گوید؟
آواشناسان معاصر برای آوا که جایگاه اساسی در موسیقی دارد، نقشی کلیدی در تعریف زبان قائل هستند و برا این نظر هستند که زبان پدیدهای است که از اجتماع صوتها به وجود میآید، یعنی صداها، سازنده زبان هستند نه حروف زیرا زبانی را نمیشناسیم که از آواها ساخته نشده باشد، مگر زبانهای معدودی هستند که برای ثبت آواهای آنها دستگاه نوشتاری ویژهیی پدید آمده است.
در زبان عربی، آواها با توجه مخرج و صفات وخصائص منحصر به فردی که دارد باعث شده است تا نسبت به سایر زبانها موسیقی منحصر به فرد خود را داشته باشد.
عقاد در این خصوص می گوید: دستگاه صوتی انسان وسیلهای موسیقیایی کامل است که هیچ قومی مانند قوم عرب به بهترین شکل آن را مورد استفاده قرار نداده است واین بدان خاطر است که عربها از تمامی مخارج صوتی در تقسیم بندی حروف بهره جستهاند و اینگونه نیست که برخی از این مخارج را مهمل بگذارند و برخی دیگر را مانند سخنگویان به زبانهای دیگر مانند آلمانی، سامی و طورانی با سبکی یا سنگینی بیشتر مورد استفاده قرار دهند.
علاوه بر مخارج حروف که در زبان عربی به طور کامل مورد استفاده قرار گرفته است ویژگی وصفاتی که حروف عربی دارد باعث شده است تا موسیقی کلمات زبان عربی را جلوه ای خاص ببخشد که نمونه بارز آن در تلاوتهای قاریان معروف قرآن شاهد هستیم.
علاوه بر موسیقی حروف، در شعر موسیقی قافیه در شعر عربی را می بینیم که از عناصر اصلی آن به کار می رود و می توان گفت که این مساله بیشتر خاص زبان عربی است شفیعی کدکنی این مساله را تایید می کند و با استناد به قول بستانی می گوید: قافیه اساس شعر عربی و یکی از عناصر اصلی آن به شمار میرود، بستانی در این خصوص میگوید: «در زبان عربی، شعر بدون قافیه تناسب ندارد زیرا زبانی است قالبی و آهنگین و لازم است که قیاس و آهنگ در آن رعایت شود و قوافیای که در آن وجود دارد نظیرش را در دیگر زبانها نمیتوان یافت بنابراین شایسته نیست که بی چنین زینتی ظاهر شود. اگر اروپاییان به همین اکتفا میکنند که در شعرهایشان همچون رجزهای عربی هر دو بیت قافیهای را انتخاب کنند و یا گاه پس از مدتی ناگزیر به تکرار همان دو شوند و اگر ایشان میکوشند شعر را از قافیه عریان کنند عذر ایشان اینست که زبانشان چنین خلق شده و به حدی است که اگرچه بکوشد دو قافیه را نمیتواند سه تا کند و حال آنکه یک شاعر عرب چنین نیست زیرا بسیاری از انواع قافیه ها همچون باران در دست و پای او میریزد و اگر این باران گاهی از ریزش فرو میایستد از این رهگذر خواهد بود که شاعر ضعیف بوده است و یا به علت اینست که قصیده را در یک قافیه خیلی طولانی کرده است.