بحران امید را در فرسایش «سرمایه اجتماعی» میبینم
نشست تخصصی «امید اجتماعی در جامعه ایران» شنبه ۱۸ آبان ۱۳۹۸ به همت دفتر طرحهای ملی و با حضور دکتر مقصود فراستخواه (عضوهیاتعلمی موسسه پژوهش و برنامهریزی آموزش عالی) و دکتر نعمتالله فاضلی (عضوهیاتعلمی پژوهشگاه علومانسانی و مطالعات فرهنگی)، در پژوهشگاه فرهنگ، هنر و ارتباطات برگزار شد.
در بخش اول این برنامه، مقصود فراستخواه در پاسخ به پرسش «امید اجتماعی چیست؟» و «در ایران چه وضعیتی دارد؟» ضمن تعریف امید اجتماعی به یک «وضع ذهنی»، از «توانایی ادارکشده»، «حس اثربخشی جمعی»و «حس فاعلیت ایرانی»به عنوان مولفههای مهم آن یاد کرد و گفت: امید اجتماعی یک وضع ذهنی ( social mentality ) است که هم ابعاد عاطفی و هم ابعاد انگیزشی و ابعاد رفتاری و عاملانه دارد. بنابراین باید دید محتوای این وضع ذهنی چیست و امید اجتماعی در آن چگونه است. او ادامه داد: امید اجتماعی وضع مثبتی از ذهنیت اجتماعیست. اگر مردم این ذهنیت را داشته باشند، میتوان گفت آنها امیدوارند. ازجمله اینکه ما در جامعه خود، نوعی حس توانایی ادراکشده داریم. به این صورت که حس میکنیم مردمی هستیم که توانایی داریم. لذا نوعی حس توانایی ادراکشده، برانگیختهشده، احساسشده و آزمودهشدهای را میتوان میان مردم دید که این نشاندهنده وجود امید در آنهاست. همچنین امید اجتماعی نوعی حس اثربخشی جمعیست که نشانههای آن را در جامعه با هدفهایی که برای خود تعیین و سپس تحقق میبخشیم، میتوان دید. و در نهایت اینکه امید، یک نوع حس فاعلیت ایرانیست به این دلیل که مردم حس میکنند خود میتوانند همت کنند و به اهدافشان برسند که همه افراد به نوعی آن را تجربه کردهاند و این یعنی زیستن.
مولف کتاب «انسان ایرانی و امیدهایش» با قائل شدن به حالتهای مختلف امید در جامعه از «تزریق امید»، «توهم امید»، «فقدان امید»، «بحران امید»، «تاسیس امید» و «توسعه و استقرار امید» یاد کرد و پس از تحلیل و بررسی جامعه ایران براساس هرکدام از آنها، خاطرنشان کرد: قول به فقدان امید در ایران با خیلی از شواهد سازگار نیست. بررسی پدیدارشناسانه از فاکتورهایی مثل خانواده، شهروندان، نهادهای اجتماعی و مدنی، میدانهای علمی، کسبوکارها و حرفهها و صنوف، نسلهای جدید و ... نشان میدهد که مردم از زیستن و امید دست نشسته و همچنان امید بین آنها جریان دارد. اما او با ذکر پارهای از مثالهای عینی این امید در جامعه، از جمله دستفروشیها و تحملات مشکلات آن در شرایطی مثل وضعیت بد جوی، کار برخی تحصیلکردهها در اسنپ و مواردی از این قبیل، این وضعیت امید در جامعه را خطرناک و هشداردهنده دانست و گفت: نباید امید در این صورتبندیها نمود پیدا کند. لذا باید این سویه از ژانوس جامعه ایران را دید. یک سویه پنهانی نیز دارد که همچنان نبض زندگی در آن وجود دارد.
فراستخواه در ادامه در توضیح «بحران امید در ایران» افزود: در ایران یک بحران اصلی آن است که مردم هنوز امیدوارند. اگر مردم امیدوار نبودند، این بحران و این تنش مبارک ایجاد نمیشد. او با آوردن مثالی از گروه تحصیلکردگان و قشر بیسوادان در جامعه، تشریح کرد: چطور ممکن است جامعهای چهارده میلیون نفر تحصیلکرده و از آن طرف، هشت تا ده میلیون نفر بیسواد مطلق داشته باشد؟ جامعه ایران، جامعهای قطبیشده است که تغییراتش متجانس نیست؛ تغییراتی که همدیگر را نقض میکنند. وی به نقل از فوکویاما گفت: ایران جامعهای شهریشده با ساختارهای روستاییست و این یعنی همان بحران امید که من این بحران را در فرسایش «سرمایه اجتماعی» میبینم. در ایران سرمایه اجتماعی وجود دارد ولی به دلیل نهادینه نشدن، روز به روز اعتماد پایین میآید. درنتیجه چیزی به وجود میآید که از آن به «سرمایههای سرگردان» یاد میشود.
عضوهیاتعلمی موسسه پژوهش و برنامهریزی آموزش عالی در پایان سخنان خود درباره مشکل اصلی جامعه ایران تصریح کرد: ایران یک توده بحرانیست. یک چگالی جمعیتی (شهری، طبقه متوسط، نسلهای جدید جوانان و زنان و ...) به وجود آمده که امیدشان شکل بحرانی پیدا کرده است. بنابراین آنچه که ما نداریم، «تاسیس امید» است. یعنی نمیتوانیم امید را نهادینه کنیم. آنچه که نداریم و باید داشته باشیم، تاسیس امید و مهمتر از آن، توسعه و استقرار امید است.
در بخش دوم این برنامه، نعمتالله فاضلی در مورد جنبههای مفهومی امید اجتماعی و سردرگمیهای موجود در این زمینه به بحث پرداخت. وی در این مورد اظهار داشت: اولین پرسش مهم در مورد امید اجتماعی آن است که این مفهوم چیست، از کجا آمده و به چه کاری میآید. اگر این پرسشها توضیح داده نشود، قادر به فهمپذیر کردن جامعه در قالب این مفهوم نیستیم. این مفهوم هم تازه متولد شده و هم به عنوان طفل نوپا، دچار آشفتگیها و سردرگمیهای خود است. مفهوم امید اجتماعی به لحاظ معرفتشناسی، از فرزندان تحولات معرفتشناختی پستمدرن است که میخواهد از نگاه متغیرها و شاخصها بیرون آید. بنابراین نبایداین مفهوم را در چارچوب نگاههای کلاسیک علوماجتماعی قرار داد. در غیر اینصورت دچار بحران خواهیم شد و جهلی تولید خواهیم کرد به نام علم، که آن را به مردم تحویل دهیم.
گزارش از: فریبا رضایی