عمومی | پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی

نشست نقد و بررسی کتاب «فلسفه دانشگاه؛ تاملاتی درباره دانشگاه در جهان و ایران» برگزار شد

به گزارش روابط عمومی پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی وزارت علوم، تحقیقات و فناوری در هفتمین نشست فرهنگ و دانشگاه، جلسه نقد و بررسی کتاب «فلسفه دانشگاه؛ تاملاتی درباره در جهان و ایران» عصر دوشنبه ۲۲ مهرماه با حضور دکتر احسان شریعتی، دکتر محمدرضا حسینی بهشتی و دکتر رضا ماحوزی (ویراستار مجموعه) در سالن سرای کتاب خانه کتاب برگزار شد.
دکتر رضا ماحوزی در ابتدای این نشست با اشاره به اینکه این کتاب گام نخستی برای کشاندن ادبیات جهانی برای آنچه که به عنوان دانشگاه در ایران تاسیس شده است گفت: دغدغه‌ام در این کتاب پرسشی بود که از بیرون به دانشگاه عرضه شده است و آن اینکه نهاد علم در ایران جدی گرفته نشده است. یکی از دلایل منتقدین این بود که وقتی دانشگاه ایرانی را با دانشگاه‌های معتبر جهانی مقایسه می‌کنیم به این نتیجه می‌رسیم که آنها مقدمات و بنیادهایی داشتند که در ایران طرح نشده یا اساساً جدی گرفته نشد. به همین دلیل دانشگاه در ایران درمقایسه با نهادهای مشابه چنین غرابت محتوایی و کیفی دارد.
وی در ادامه افزود: تاملات فلسفی در باب آموزش به ۲۰۰ سال گذشته در تاریخ فلسفه محدود نمی‌شود، اگر به دفترهای چهارم تا ششم کتاب جمهوری افلاطون توجه کنیم می‌بینیم که افلاطون از یک سطحی از آموزش یاد می‌کند که کارکرد خاصی دارد. این بحث به افلاطون منحصر نیست ما در بحث‌های انسان‌شناسی یا در اخلاق و حتی سیاست بخش‌های داریم که به بحث آموزش ورود می‌کند که بگوید ساخت اجتماعی یا سیاسی یا فرهنگی چگونه انسانی را طلب می‌کند و نظام آموزشی چگونه انسانی را متناسب با آن ساخت باید تربیت کند.
عضو هیئت علمی پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی یادآور شد: بنابراین این مسئله قدمت دارد اما آنچیزی که به عنوان فلسفه دانشگاه می‌شناسیم به دو سده اخیر در غرب محدود می‌شود. بعد از تاملات روسو و جان لاک نسبت به آموزش عمومی شاید اولین رساله جدی در باب دانشگاه رساله نزاع دانشکده‌های کانت باشد. در این رساله کارویژه اصلی دانشگاه استقلال علم از دو نهاد قدرت سیاسی و قدرت دینی است. ژاک ورژه در کتاب تاریخ دانشگاه در قرون وسطی، تاریخ سه سده نخستین دانشگاه در اروپا را به دست می‌دهد تا نشان دهد چگونه دانشگاه در آن زمان بین دو نهاد قدرت سیاسی و دینی دست به دست می‌شد و این برای دانشگاه یک آرزو و آرمان روزی به استقلال از این دو مرکز قدرت دست یابد؛ اتفاقی که کانت در رساله فوق طرح آن را ارائه می‌دهد.
ویرستار کتاب «فلسفه دانشگاه» گفت: بدین ترتیب در اواخر قرن هیجدهم با رساله کانت و تحولاتی که در اروپا رخ داد این آروزی تاریخی با تاسیس دانشگاه برلین در سال ۱۸۱۰ محقق شد. در آنجا بود که به فلسفه دوکارویژه اساسی سپرده شد؛ یکی اینکه فلسفه از طریق نقد مبانی سایر علوم در دانشکده‌های دیگر به رشد علوم کمک کند و دیگری برساخت نوعی هویت دانشگاهی به عنوان روح دانشگاه بود؛ طبق این کارویژه مقرر بود فلسفه حرکتی رو به آینده برای دانشگاه متصور کندکه متناسب با رشد عقل باشد. در این دوره شاخص خردمندی حکومت‌ها به رسمیت شناختن استقلال دانشگاه‌ها بود.اینجا بود که فلسفه آرمانی تاریخی یا همان آرمان افلاطونی مبنی بر مدیریت اجتماعی و مشاوره دادن به نظام قدرت را ایفا کرد. مقابل این جریان در سنت انگلیسی برنامه‌ای آموزش‌محور داشتیم که بنا را بر فرهیختگی و نوعی رومانتیسم نخبه‌گرایانه گذاشته بود.
به گفته ماحوزی: در قرن بیستم با حاشیه رانده شدن فلسفه مواجه هستیم، در ساحت‌های متعدد فلسفه کم رنگ می‌شود و مجالی برای علوم اجتماعی و تشکیک در بنیان‌هایی که بیش از این به عنوان علم ناب که فلسفه مدعی آن بود گشوده شد. در نهایت عواملی مانند سرمایه‌داری و پلوالیسم و … سبب شد تا دانشگاه‌هایی به سبک جدید ایجاد شود. این دانشگا‌ها بعد از جنگ جهانی دوم تحت سیطره گفتمان آمریکایی سمت و سوی خاصی را برای ارتباط با جامعه بازار آزاد پیدا کردند. اما این دوران فروبستگی به تدریج زمینه‌ای را فراهم کرد که برخی از فیلسوفان این عدم استقلال دانشگاه را فریاد بزنند و بنابراین خواستار نوعی بازگشت و بازخوانی سنت قرن نوزدهمی شدند.
وی افزود: این بازگشت به ایده دانشگاه بازگشتی تام و تمام نبود، چرا که خواست نقادی و استقلال توسط فیلسوفان نیمه دوم قرن بیستم خواهان کنار ایدئولوژی‌های ملی یا نژادی یا حتی زبانی و دینی بود. به تعبیر دیگر این نقادی در نیمه دوم قرن بیستم بنا را بر رهایی‌ گذاشته بود. به این معنی دانشگاه می‌بایست کارویژه جدیدی را متناسب با انسان جدید و ضرورت صلح و گفتگو و کنش متقابل و کثرت‌گرایی انجام دهد.
ماحوزی یادآورشد: در این کتاب سعی شده است تمامی گفتگوهایی فلسفی درباره دانشگاه بر دانشگاه و جامعه ایرانی عرضه شود تا صورت‎بندی مفهوی مناسبی از دانشگاه ایرانیو چند و چون آن بدست آید. از این در این کتاب سه پرسش در دستور کار قرار گرفته است. پرسش اول اینکه آیا ما در این ۸ یا ۹ دهه نگاهی به تاملات فلسفی در باب دانشگاه داشته‌ایم؟ آیا این نقد که علم در ایران بی‌بته بوده موجه بوده است؟ پرسش دوم اینکه با توجه به شرایط فعلی و دردسرهای بسیار فراوان در آکادمی از جمله تعارضات حوزه و دانشگاه، پارگی علوم، کمیت‌گرایی کشندهو بی کیفیتی آموزش پژوهش در قالب مرگ کلاس درس و… آیا ضرورت دارد به مقوله فلسفه دانشگاه بپردازیم؟ در نهایت پرسش سوم به فرض پاسخ مثبت به پرسش دوم این است که متناسب با ساخت فرهنگی – اجتماعی و دیوانسالاری آموزشی موجود، کدام رویکرد فلسفی درباره دانشگاه می‌تواند برای دانشگاه‌های‌مان نسخه شفابخشی باشد؟ که با توجه به شرایط موجود، قدرت تحلیل به ما بدهد.

در ادامه دکتر احسان شریعتی ابتدا با اشاره به اهمیت کتاب گفت: این مجموعه از این نظر مهم است که باب یک بحث تازه را درباره رسالت دانشگاه باز می‌کند. چرا که حداقل من آشنایی ندارم که اینگونه بحثی در کشور بوده باشد. اما به نظر می ‌رسد در این کتاب به معنایی که پدیدارشناسان می‌گویند هنوز وارد بحث نشده‌ایم چرا که لازم است در قدم بعد، مباحث موجود در این کتاب به گفتگوی با یکدیگر درآیند و موضعی را مشخص کنند و نتیجه‌ای استخراج شود.
وی در ادامه بیان کرد: وقتی یک اثر دانشگاهی را باز می‌کنیم ابتدا بر مفاهیم مرکزی تامل می‌کنیم و به هر زبانی هم که باشد باید درست ضبط شده باشد. اما در برخی از مقالات این مجموعه با برخی از اغلاط تایپی روبرو می‌شویم که دست یافتن به ان نقطه مرکزی را سخت می‌کند.
شریعتی با تمرکز بر فصل مربوط به هایدگر یادآور شد: این خطابه درواقع درباره یک رفرم بزرگ در آلمان صحبت می‌کند و بر مفهوم آزادی متمرکز می‌شود؛ مفهومی که از فیلسوفان قبل از خود مانند شلینگ گرفته اما می‌خواهد تعریف جدیدی از آن ارائه دهد تا این نکته را بیان کند که دانشگاه‌ها چرا باید آزاد باشند؟ به عقیده هایدگر دانشگاه‌ها نه تنها باید آزاد و مستقل باشد بلکه رهبر معنوی دیگر نهادها باشند. این هم در ادامه همان بحث نزاع داشکده‌های کانت است که اگر دانشکده فلسفه پایین‌تر از دانشکده‌های الهیات و حقوق و طب است باید این نسبت برعکس شود. چرا که فلسفه است که مدل و الگوی همه علوم را به دست می‌دهد و مبنای نظری همه رشته‌هاست. طبیعی است که هر تمدن و فرهنگی آنچه را که دارد را در نهاد دانشگاه در طبق اخلاص می‌گذارد. این درواقع اقتضای مفهوم دانشگاه (یونیورسیته) به معنای دایره‌ تمام علوم است یعنی آنچه ما به آن تمام و کمال می‌گوییم.
به گفته شریعتی: معنای دیگر دانشگاه بدنه و پیکره استادان و آموزگاران است؛ کسانی که انجمنی درست کردند که به آن مجموعه استادان و شاگردان می‌گفتند. وقتی که در زبان فرانسه می‌گفتند دانشگاه پاریس، یعنی مجموعه تمامی نهادهای آموزشی از ابتدایی تا عالیه که زیر نظر وزارت آموزش عالی هدایت می‌شد.
به گفته شریعتی: در ماجرای هایدگر که در اینجا متاسفانه به آن خوب پرداخته نشده است اهمیت این حادثه آنچنان که باید برای مخاطب روشن نیست. چون ارائه کننده بحث (دکتر عبدالکریمی) یک موضع دفاعی با یک خوانش فردیدی در باب هایدگر ارائه داده است. در ادامه هرچند ناقدینی هم در بحث شرکت کرده‌اند اما اهمیت و ابعاد این تعاریف و مفاهیم کلیدی مانند آزادی خوب گفته نشده است. ایشان فقط به چهار جمله اشاره می‌کند که مبهم است. می‌گوید دانشگاه باید یک رسالت معنوی داشته باشد، خود رهبران باید تربیت معنوی بشوند و آموزگاران باید در حقیقت دانشگاه ریشه داشته باشند. در نهایت هم اینکه آیا این وضعیت فعلی آلمان ریشه در ذات دانشگاه دارد؟ وی پاسخ می دهد که نه.
وی در ادامه با اشاره به رساله کانت گفت: به تعبیر کانت فلسفه می‌خواهد صرفاً حقیقت را نشان دهد و لذا فلسفه رقیب شما دولتمردان نیست و نمی‌خواهد قدرت را از شما بگیرد، بلکه فلسفه به درد شما هم می‌خورد. این امر با تاسیس دانشگاه برلین در ۱۸۱۰ یعنی مدل جدیدی از دانشگاه که حقیقت‌جو و مستقل و آزاد بود بوجود آمد. اما این آزادی از نظر هایدگر دچار انحطاط شد و به یک آزادی لیبرال-بورژوایی تبدیل شد. درواقع به بی‌مبالاتی گرفتار شد و حال باید دانشگاه را به معنای اصیل آزادی برگردانیم. آزادی‌ مورد نظر هایدگر عبارت است از اراده‌ای که می‌خواهد خود را تحقق ببخشد و الان این اراده اراده ملی است. دانشگاه باید از این آزادی دفاع کند.
شریعتی یادآور شد: ارائه دهنده مقاله معتقد است که هایدگر یکی از پنج فیلسوف بزرگ تاریخ فلسفه است. بنابراین بزرگترین فیلسوف قرن بیستم اگر بزرگترین اشتباه سیاسی تاریخ فلسفه را بعد از افلاطون کرده باشد مسئله مهمی است که باید بیش از این به آن پرداخته شود. بنابراین با توجه به خاستگاه فلسفه اگزیستانس که طبق آن هر کاری که فیلسوف می‌کند باید مبنای فلسفی داشته باشد و این کاری که هایدگر برای رفرم می‌کند و تعریفی که از آزادی می‌دهد لذا باید مبانی فلسفی آن نیز طرح شود تا گرفتار یک اشتباه سیاسی نشود.
شریعتی در ادامه با اشاره به خوانش‌ دریدا که خوانشی دقیق و صحیح از موضع هایدگر و دانشگاه آینده است گفت: دانشگاه در راه، یا دانشگاه آینده، دانشگاه بلاشرط و… صورت‌های مستخرج از دیدگاه هایدگر است و لذا ضروری موضع هایدگر درباب دانشگاه به درستی طرح شود.
وی در ادامه به وضعیت دانشگاه در ایران پرداخت و گفت: اگر به طور خلاصه بخواهیم وضعیت فرهنگی در ایران را همانگونه که در کتاب آمده است بیان کنیم، دانشگاه مدرن در ایران برخلاف دانشگاه‌های اروپا و غرب که در تدوام هم بودند و از یک سنت تبعیت میکردند و متحول می‌شد در ایران، چنین اتصالی وجود نداشت و لذا مدرنیته به صورت منقطع با سنت و امری وارداتی به جامعه ایرانی ورود کرد و نتوانست سنت ما متحول و مدرن کند. این انقطاع ادامه یافت وبه بعد از انقلاب هم رسید. الان ما در دانشگاه‌ها دو دپارتمان داریم؛ یکی دپارتمان فلسفه اسلامی که از زمان ملاهادی تا کنون فقط شرح است و ما شارح داریم نه فیلسوفان بزرگی مانند ملاصدرا. دیگری دپارتمان‌های فلسفه غرب است که ترجمه است. یعنی ما ترجمه‌اندیش هستیم. بین این دو دپارتمان هم بحث و گفتگو نیست و ربطی به هم ندارند چراکه صورت‌بندی دوران‌ها با هم فرق می‌کند. هنوز دنیای گذشته در یک پارادایم دیگری است و این مشکل اساسی صورت‌بندی معرفتی ماست.
شریعتی در ادامه یادآور شد: دیگر اینکه نهادی که باید به عنوان صنف استادان (یونیورسیته) تشکیل می‌شد تشکیل نشد. مثلاً بحث علمی‌ای که بین استادان یا حتی دانشجویان یا آن حیات فکری که پیش از انقلاب بود الان وجود ندارد. دانشگاه امروزی را یک دانشگاه مرده می‌بینم. یعنی حیات فکری حیات جدلی- علمی که مسئله‌محور باشد در دانشگاه وجود ندارد و دانشگاه به کارخانه‌ای برای مدرک‌سازی تبدیل شده است.
وی با بیان اینکه در کتاب فلسفه دانشگاه تلاش شده راه حل‌هایی برای دانشگاه کنونی داده شود اما هنوز موضوع برای ما گنگ است گفت: در نهایت این کتاب ما را به نمی‌دانم سقراطی می‌رساند. اما واقعا راه حل ما برای برون رفت از این بحران چیست؟ دانشگاه باید به این پرسش بزرگ پاسخ دهد.

در ادامه این نشست نوبت به دکتر محمدرضا حسینی بهشتی عضو هیئت علمی دانشگاه تهران رسید. وی در ابتدای سخنانش با اشاره به اینکه درباره فلسفه دانشگاه تاکنون یک نوشته متمرکز منتشر نشده بود گفت: اثر پیش رو بدین لحاظ اثری قابل تقدیر و مبارک است. با این حال هنوز بحث‌ها در آغاز راه است و لازم سالیان سال در این‌باره اندیشیده و تامل شود تا بحث‌ها به پختگی برسد. درباره برخی از واژه‌ها احتیاج به ویراستاری مجدد است.
به گفته بهشتی: کتاب از دو بخش تشکیل می‌شود که بخش اول اندیشه‌های چهره‌های مهمی مانند کانت، هومبولت، هگل، دریدا، گادامر، هابرماس، پراگماتیسم و… درباره دانشگاه بیان شده است. درباره کانت و توجه‌ای که به این وجه از آن در ایران شده است فصل بسیار خوبی نگارش شده است. همچنین به هومبولت توجه شده است که با وی یک دگرگونی عظیمی در فرهنگ و آموزش ایجاد شد و به نظرم ما هنوز با ایده‌های اصلی هومبولتی آشنایی کافی نداریم. چرا که اگر آشنا می‌شدیم می‌توانست هم در نظام تعلیم و تربیت آموزش و پرورش و هم در دانشگاه تحولات ساختاری بزرگی را شاهد باشیم.
وی با اشاره به بخش دوم کتاب گفت: بخش دوم مقالاتی در باب دانشگاه ایرانی است. مجموعاً دو حجم مساوی ۳۵۰ صفحه‌ای که بالغ بر هفتصد صفحه می‌شود تلاش کرده از زوایای متعددی موضوع دانشگاه را به تامل فلسفی درآورد. خود عنوان کتاب نیز مقداری پرسش‌برانگیز است، اینکه دانشگاه موضوع برای پرسش فلسفی قرار بگیرد. پرسش فلسفی را باید دید که اساسا چیست و چه فرقی با پرسش‌های روزمره و پرسش علمی دارد. اساساً ویژگی پرسش فلسفی چیست؟ قدرمسلم این است که تلاش فلسفه این است که واقعیت زمانه خود را به مفهوم درآورد. یکی از ابعاد این واقعیت چیزی به نام دانشگاه است.
وی افزود: دفترهای سیاه را وقتی با همکارم دکتر حیدری می‌خواندیم هرچند زبان هایدگر بسیار سخت و جمله‌ها ناتمام است، دیدیم ۱۲۰ تا از این قطعه‌ها درباره دانشگاه است که نکات بسیار قابل توجهی دارد؛ نکاتی که می‌تواند فهم ما را از دیدگاه هایدگر تغییر دهد.
دکتر بهشنی نیز با رجوع به فصل هایدگر در این کتاب گفت: هنوز مفاهیم محوری هایدگر و ایده‌ای که درباره دانشگاه دارد در این فصل ارائه نشده است و فقط به چهار جمله و با توجه به پس زمینه‌ای که مولف دارد بسنده شده است.
وی افزود: به نظرم بخش دوم که درباره دانشگاه ایرانی است از جهات مختلف برای ما بسیار مهم است. نهاد دانشگاه ما آنطور که اشاره شده با یک هدفگذاری تاسیس شد. حال می‌توان پرسید هدف فعلی ما برای داشتن دانشگاه چیست؟ و تا چه اندازه آن هدف برآورده شده است؟
بهشتی در ادامه با اشاره به اختلال‌های نهاد دانشگاه در زمانه فعلی گفت: اگر این اختلال منحصر به نهاد دانشگاه باشد خواهیم گفت این پریشانی درونی است. اما اگر این اختلال و پریشانی را در رفتارهای فرد یا جامعه نیز مشاهده کنیم آنگاه این اجازه را داریم که بپرسیم آیا اختلال و پریشانی دانشگاه ریشه در اختلال و پریشانی دارد یا خیر؟ اگر چنین شود آنگاه ما مسئله دانشگاه را در بستری بزرگتر طرح کرده‌ایم. طرح دانشگاه در یک بستر بزرگتر داستان هویت است. هویتی که گرفتار ناهمخوانی و تلاطم است.
وی در بخش دیگری از سخنانش با بیان اینکه چه نسبتی بین پرسش فلسفی ما و دانشگاه وجود دارد؟ گفت: به نظرم رسید که پرسش‌ها را باید ساده کنیم تا درجهت گیری‌مان درباره موضوع بدانیم که چه داریم می‌پرسیم. در همین راستا به نظرم رسید که مسئله ما مسئله اتنولوژیک است. ما در قبال دو پرسش بنیادی که نقش بسیار مهمی در زندگیمان دارد قرار داریم؛ یکی اینکه من کی هستم؟ دوم اینکه من چه می‌خواهم؟ شاید اگر این دو پرسش را جدی بگیریم بتوانیم درباره وضعیت فعلی و آتی مان و راهی که باید برویم درستتر بیاندیشیم و تصمیم بگیریم.
بهشتی افزود: درباره پرسش دوم یعنی چه می‌خواهم که به پرسش اول برمی‌گردد باید گفت خیلی‌ها نمی‌دانند که از زندگی چه می‌خواهند. به همین خاطر یک نارضایتی از زندگی و التهاب دامنگیرشان است. این چند تصویری بودن یا ابهام تصاویر، خود را در فکر و سخن ما آشکار می‌کند.
وی در ادامه گفت: اگر بخواهیم تمام نهادهای‌مان را ارزش‌گذاری کنیم باید به این دو پرسش برگردیم و راه حل را از این موارد جستجو کنیم که این ناهمخوانی از کجاست؟ ابتدا باید با خودمان صادق باشیم. اینکه دانشگاه چه جایگاه و نقشی را باید ایفا کند؟ اگر نمی‌تواند دلایلش چیست؟ اساساً دانشگاه باید چه پرسش‌هایی را برایمان پاسخ دهد و ما با چه هدفی دانشگاه تاسیس کرده‌ایم؟ و الان چه فهمی از دانشگاه داریم؟
بهشتی در ادامه یادآور شد: اگر از این منظر نگاه کنیم آنموقع تازه توانستیم به سرنخی که کتاب باید از آن آغاز کند برسیم. ببینیم که دانسته‌هایی که داریم را می‌توانیم کنار بگذاریم که خودمان را به پرسش اصلی برسانیم یا خیر؟ اتفاقاً پاسخ سقراطی وقتی وارد شد که این پاسخ‌های صریح و اولیه‌ای که همه داریم را کنار بگذاریم و به صورت جدی‌تری بیندیشم. این کتاب فتح بابی است که ما را متوجه پرسش اصلی از دانشگاه می‌کند. ما باید یک دورخیز کنیم که پرسشمان را تمییز کنیم و به تعبییر لایب نیتس تمییز فکر کنیم.