انتشار کتاب «جامعهشناسی دین، علیه دین» تالیف دکتر محمدجواد پیرمرادی

به همت موسسه چاپ و انتشارات دانشگاه جامع امام حسین علیه السلام؛ کتاب «جامعهشناسی دین، علیه دین» تالیف دکتر محمدجواد پیرمرادی با قیمت ۴۷.۰۰۰ تومان منتشر شد.
مشخصات کتاب
عنوان: جامعهشناسی دین، علیه دین
تالیف: دکتر محمدجواد پیرمرادی
صفحهآرایی: اکرم پاکقلب
ناظر فنی چاپ: سید محمدباقر موسوی
نوبت چاپ: اول (فروردین ۱۳۹۸)
شمارگان: ۲۰۰ نسخه
قیمت: ۴۷۰.۰۰۰ ریال
دانلود فصل اول کتاب (فایل PDF)
در این کتاب دینشناسی جامعهشناسانی که بیشترین تاثیر را بر فضای علمی کشور داشتهاند یعنی در واقع سران جامعهشناسی کلاسیک دورکیم و مارکس وبر به انضمام فروید مورد بررسی و نقد قرار گرفته است. البته به پیشینه مطالعات علمی تجربی راجع به دین به تحقیقات ماکس مولر و تیلور و فریزر و اگوستکنت هم اشاره شده است. جامعهشناسی کلاسیک از همان آغاز ظهور در خدمت نظام سرمایهداری بود. زیرا اساسا برای حل مشکلات این نظام از جمله موانع توسعه سرمایهداری پدید آمده بود. به همین دلیل جامعهشناسان کلاسیک خیلی زود به سراغ مطالعه دین رفتند. زیرا دین مهمترین عامل فرهنگ ساز تاریخ بشر بزرگترین مانع بازار فروش کالای تولیدی سرمایه داران بزرگ و به تعبیر خود جامعهشناسان بزرگترین مانع توسعه بود. علیرغم اینکه این کارشناسان نظام سرمایهداری از همان آغاز ظهور، خود را به عنوان محققان بیطرف در حوزه انسانشناسی اجتماعی به جامعه معرفی کردند و به این بهانه که عالمان دین در پژوهشهای خود بیطرف نیستند آنها را با پشتیبانی سرمایهداران بزرگ از حوزه مطالعات دینی کنار گذاشته و خود را محققان واقعی حوزه دین معرفی کردند، ولی تحقیقات جامعهشناسان در حوزه دین بر خلاف ادعای بیطرفیشان، به شدت جهتدار بود. چون آنها به دین به عنوان پیام خداوند برای هدایت بشر باور نداشتند. بلکه آنها اساسا به خداوند به عنوان خالق و مالک جهان و انسان اعتقاد نداشتند و دین را و خدا را ساخته ذهن و تخیلات بشر میدانستند. جامعهشناسان آمده بودند راهکاری برای حذف دین از جامعه پیدا کنند، به همین دلیل بنیانگذاران جامعهشناسی به لحاظ معرفتشناختی و متدولوژی پوزیتیویست بودند. با این روش اصولا مهمترین عناصر دین یعنی اعتقاد به خدای یگانه به عنوان مبداء جهان و زندگی پس از مرگ، و جاودانگی انسان و مقوله وحی و معجزات پیامبران قابل تبیین نبود، در نتیجه این مباحث را از حوزه مطالعات و تحقیقات دینی خارج کرده و دین را به رفتار انسانهای مدعی پیروی از دین فرو کاستند و از آن به بعد نظریهپردازی در حوزه دین بر این اساس صورت میگرفت که گویی دین جز رفتارهای پیروانش معنایی ندارد.
البته اقتضای منطق پوزیتیویستی همین است. پوزیتیویسم خارج از حوزه مشاهدات حسی سخنی برای گفتن ندارد. این پژوهش نشان داده است که به دلیل همین مغالطه مهم خلط دین و رفتار پیروان دین، جامعهشناسی مدرن از بنیاد صلاحیت تحقیق در حوزه دین را ندارد. زیرا اولا امکانات تحقیق در دین را ندارد ثانیا دشمن دین است و این با ادعای بیطرفی قابل جمع نیست. از اینرو داوریها درباره دین بر اساس رفتارهای انسانها منجر به نتایجی شده است که هیچ ربطی به دین ندارد. جامعهشناسی در راستای ماموریت خویش قرار است دین را بهگونهای تحریف نماید که مانع فرهنگی بر سر راه ایدئولوژی کسب ثروت به هر قیمت را از سر راه بردارد. بنابراین در مکتب انقلاب اسلامی که دین را کاملترین الگوی زندگی از طرف خداوند و تنها روش نیل به سعادت آدمی میداند نمیتوان برای شناخت دین از جامعهشناسی مدرن کمک گرفت، مگر اینکه بر اساس جهانبینی اسلامی جامعهشناسی خاصی تولید شود. جامعهشناسی اگر بخواهد حل مشکلات اجتماعی جامعه اسلامی را حل کند باید مبتنی بر پایه توحید باشد و باید موانع اجتماعی تحقق در جامعه توحیدی را کشف و شناسایی کند و جامعهشناسی موجود چنین توانی ندارد چون اساسا برای این منظور تولید نشده است. جامعهشناسی موجود در خدمت نظام سرمایهداری قوانین رفتار در جامعه دینی را جستجو و کشف میکند تا به سرمایهداران بگوید چگونه بر جامعه اسلامی مسلط شوند و آنجا را به عنوان بازار مصرف خود درآورند. به همین منظور در فصل اول به ضرورت نقد دانشهای انسانی سکولار با توجه به ماهیت و هدف این علوم پرداخته شده است.
در فصل دوم ضرورت نقد دینشناسی جامعهشناختی مورد بحث واقع شده است و هدف واقعی جامعهشناسی به ویژه در حوزه تبیین دین آشکار شده است. از آنجا که مهمترین مشخصه جامعهشناسی کلاسیک اثباتگرایی در تحقیق بوده و همین ویژگی به جامعهشناسی در ایران نیز منتقل شده است.
فصل سوم به نقد و بررسی این روش و پیامدهای آن در علوم انسانی و به ویژه جامعهشناسی دین اختصاص یافته است.
درفصل چهارم که مهمترین و مفصل ترین بخش کتاب است دینشناسی جامعهشناسان کلاسیک مورد توضیح و نقد قرار گرفته است. خواننده محترم ممکن است تعجب کند که چرا دینشناسی فروید در این مجموعه نیز مورد توجه و نقد و بررسی بوده است، در حالی که فروید به عنوان یک روانکاو شهرت دارد نه جامعهشناس. اما علت پرداختن به فروید تاکید وی براین مطلب است که او رفتار فرد و آثار روانی حضور فرد در جامعه و تاثیر جامعه بر رفتار او را مورد تحلیلهای روانکاوانه قرار داده است و رفتارهای اجتماعی دینی را تحلیل روانی کرده است. از سوی دیگر در میان جامعهشناسان بر ماکس وبر تاکید و تمرکز بیشتری صورت گرفته است. زیرا او در عین حال که منتقد جامعهشناسی پوزیتیویستی است و به نقد جامعهشناسی اگوستکنت و دورکیم و مارکس پرداخته است راجع به اسلام نیز تئوریپردازی کرده است، و بهعلاوه، در میان جامعهشناسان وطنی نیز مورد توجه همراه با دلبستگی است. اما در این تحقیق نشان داده شده است که در دشمنی نسبت به دین فرقی بین ماکس وبر و همکاران مقدم بر او نیست. این تنها نظر محقق نیست بعضی از جامعهشناسان چون ترنر دستکم بر دشمنی و تنفر وی راجع به اسلام تصریح کردهاند و خودش نیز صریحا میگوید موسیقی دین هیچ تاثیری بر او ندارد و ماموریت خود را دین زدایی و یا به تعبیر خودش افسون زدایی از جامعه با توسعه عقلانیت ابزاری میشمارد؛ سحر پنداشتن معجزات انبیاء توسط وبر هر محقق بیطرفی را به یاد رفتار طواغیت معاصر انبیاء(علیهمالسلام) در برابر آنها میاندازد که پیامبران را ساحر و معجزات آنها را سحر پنداشته و برای مقابله با انبیاء ساحران زمانه را فرامی خواندند. خلاصه کلام این تحقیق ناکارامدی جامعهشناسی را در حوزه دینشناسی با گزارشی انتقادی از تحقیقات آنها درباره دین نشان داده است.
محمد جواد پیرمرادی
دانشیار دانشگاه جامع امام حسین(ع)