عمومی | دانشگاه مذاهب اسلامی

با حضور دکتر پاکتچی دومین نشست «شورای تدوین و تعیین راهبردهای آثار پژوهشی دانشگاه مذاهب اسلامی» برگزار شد

معاونت پژوهشی دانشگاه مذاهب اسلامی دومین نشست تدوین و تعیین راهبردهای پژوهشی را در روز یکشنبه مورخ سی‌و‌یکم شهریورماه ۱۳۹۸ در محل سالن کنفرانس این دانشگاه برگزار کرد.

در این نشست تخصصی علمی این پرسش‌ها از سوی استادان مدعو، مورد کنکاش، بحث و تبادل نظر قرار گرفت: «نظر به رسالت دانشگاه مذاهب اسلامی، از تولیدات پژوهشی آن چه انتظاری می‌رود؟»؛ «شرایط لازم برای آنکه تولیدات پژوهشی دانشگاه مذاهب اسلامی با اهداف آن تناظر و تطابق داشته باشد کدامند؟»؛ «سطوح اجرایی کاربستِ راهبردهای پژوهشی کدامند و گروههای آموزشی چگونه باید آنها را در تدوین رساله‌ها و پایان‌نامه‌ها و نیز تدوین درسنامه‌ها به‌کار بگیرند؟»؛ «چرا باید در مطالعات تقریبی روشمند بود؟»؛ «روش‌های مطالعاتیِ مقارن در تولید آثار پژوهشی تقریبی، از چه جایگاهی برخوردارند؟» مهمان ویژه این نشست جناب آقای دکتر احمد پاکتچی، استاد مطالعات اسلامی، دین‌پژوه و زبان‌شناس برجسته بودند که در زیر به مهمترین بیانات ایشان اشاره خواهد شد.

دکتر احمد پاکتچی رییس پژوهشکده دانشنامه نگاری و عضو هیئت علمی دانشگاه امام صادق (ع) اصلی‌ترین عامل فاصله‌گیری مذاهب از همدیگر را در «ناآگاهی» مذاهب از همدیگر عنوان کرد و از جمله برکاتِ تاسیس دانشگاه مذاهب اسلامی را تلاش در جهت رفعِ این فاصله‌ها عنوان کرد. ایشان افزودند وقتی همه مذاهب در کنار هم مطالعه و با هم دیده شوند و به اصطلاح به‌صورت مقارنه‌ای مطالعه شوند، فاصله‌ها کم‌ و‌ کمتر خواهد شد. دکتر پاکتچی «مطالعات مقارَن» را یک استراتژی دانستند که آنرا به دو صورت می‌توان پیش بُرد و این دست‌اندرکاران مدیریتی دانشگاه هستند که تصمیم می‌گیرند از کدامیک از این دو استراتژی استفاده شود. یک استراتژی آنست که مطالعات مقارن به صورتِ «قطبی» صورت گیرد. به این معنی که آنرا سیاه و سفید ببینیم. استراتژی دوم اینست که مطالعه مقارَن را به مثابه یک طیف «رنگین‌کمانی» در نظر بگیریم و آنرا «چند صدایی» ببینیم. استراتژی نخست مانند آنست که ما «سیاه» را با «سفید» و یا «مثبت» را با «منفی» مقایسه کنیم و استراتژی دوم، مقایسه مثلاً «نارنجی» با «زرد» است و مانند آن.

دکتر پاکتچی افزودند واقعیت آنست که ما هر دو تجربه را در تاریخ اسلام شاهدیم؛ گاهی همانند قطب‌های منفی و مثبت دو سوی یک بُردار علیه هم نوشته‌ایم و گاهی به سمت تعدیل رفته‌ایم و آثار چندصدایی تولید کرده‌ایم. وی در بخش دیگری از سخنان خود افزدوند فقه شیعه در تقابل با فقه اهل‌سنت قرار ندارد و به هنگام مطالعه آثار فقهی و غیر فقهی مذاهب باید از خود بپرسیم کدام شیعه و کدام اهل‌سنت؟ در دلِ هر کدام از اینها طیف‌های وسیعی از گرایشات و جریانات مختلف حضور دارند. گاهی یک معتزلی به شیعه نزدیکتر است تا به اهل‌سنت، و گاهی یک شافعی به شیعه نزدیکتر است تا به حنفی و مانند این بسیار است که برای هریک از آنها می‌توانیم نمونه‌های فراوانی بیاوریم.

وقتی ما تصمیم به مطالعه مقارَن می‌گیریم باید ببینیم هدف ما چیست؟ آیا می‌خواهیم دو تا قطب را که گاه به شکل بسیار اغراق‌آمیز و مبالغه‌آمیز سیاه و سفید شده‌اند، با هم مقایسه کنیم؟ یا نه، در این روش مطالعاتی در پیِ «حلقه‌های وصل» و نزدیکی‌ها هستیم؟ کدامیک؟ بدیهی است شیوه مطالعاتی مقارن دوم هم ثمر بخش‌تر خواهد بود و هم دقیق‌تر. وی بیان داشتند که توجه به این مهم و مشخص کردن رویکرد مطالعاتی مقارن از همان آغاز، تاثیر خود را در همه جوانب و حتی در ادبیات عناوین پایان‌نامه‌ها و رساله‌ها هم، نشان خواهد داد.

بحث دیگری که باید در روش مطالعات مقارَن یا تطبیقی مورد توجه قرار گیرد این است هر گونه کار پژوهشی در این عرصه را باید «هدفی ویژه» دنبال نمود و گرنه مطالعه تطبیقی دو مذهب غیر از کاربردی لوکس و فانتزی، هیچ ثمره‌ای دربر نخواهد داشت. ممکن است ما صدها جلد کتاب بنویسیم و در آنها «الف» را با «ب» مقایسه کنیم، خوب که چی؟! اگر هزار سال هم به این روش ادامه بدهیم از نظر «معرفتی» هیچ اتفاقی نخواهد افتاد. بنابراین، از نظر متدولوژیست‌ها کار مقارَن و مقایسه‌ای زمانی ارزش دارد که به نتیجه‌ای مشخص منتهی شود. این نتیجه مشخص می‌تواند پاسخ به «چیستی‌ها» و «چرایی‌ها» باشد؛ پاسخِ به چستی‌ها و چرایی‌ها شفاف‌سازی به دنبال خواهد داشت و شفاف‌سازی ماحصلش نزدیکی دیدگاهها به همدیگر است. مقایسه صِرف بدون توجه به چستی‌ها و چرایی‌ها، نتیجه خاص نخواهد داشت. توجه به چیستی‌ها و چرایی‌ها، منجر به تقریب بین‌الاذهانی و بین‌المذاهبی می‌گردد. دکتر پاکتچی مطالعات مقارَن را مترادف با مطالعات تطبیقی (Comparative studies) تلقی می‌کنند.

دکتر پاکتچی در بخش دیگری از سخنان خود و در پاسخ به اینکه چرا مطالعات مقارنه‌ای در حوزه دانش فقه پر رنگ‌تر است، گفتند این مساله به دو موضوع بر می‌گردد: سختی و آسانی کار و ماهیتِ دانش فقه. درصد بالایی از پژوهش‌های حوزه دانش فقه به‌ویژه رساله‌ها و پایان‌نامه‌ها با مراجعه به «موسوعه»‌های فقهی راه خواهد افتاد. اما ما در مثلاً دانش «تفسیر» چنین وضعیتی نداریم و باید دهها منبع دید. از سوی دیگر «ماهیت» خود دانش فقه، ظرفیت بیشتری برای کار مقارنه‌ای دارد. تجربه کار مقارن در فقه تقریباً همزمان با خود تاریخِ فقه است. یعنی از همان قرن دوم در آثار علما شاهد پدیده فقه مقارن هستیم؛ به عبارتی یک تجربه انباشت شده بسیار طولانی در آن وجود دارد و همین مساله کار مقارنه‌ای را در حوزه دانش فقه آسان‌تر کرده است؛ چنانکه تا همین امروز مرتباً شاهد آثار مقارنه‌ای در عرصه فقه هستیم. در عرصه مثلاً «تفسیر مقارَن» سابقه کار مقارنه‌ای تقریباً به دو دهه پیش بر می‌گردد. بنابراین، موضوع هم به سرمایه‌های آن حوزه دانشی مربوط است و هم به گزاره‌هایی که در آن حوزه دانشی وجود دارد. فقه، چه بخواهیم و چه نخواهیم، گزارهایش عُرفی‌اند؛ در برخی از مذاهب به این عُرفی بودن تصریح شده و در برخی دیگر نشده است. واقعیت آنست که فقه «خواندنِ نصوص است در بِسترِ عُرف» و شکّی در این باب وجود ندارد؛ و چون بِستر، عُرفی است خودبه‌خود زمینه انجام هر گونه مطالعه مقارَن را فراهم می‌نماید؛ امّا مثلاً در حوزه دانش کلام ما شاهد این بستر عرُفی نیستیم، اگر هم وجود داشته باشد نادید گرفته می‌شود و وقتی نادید گرفته شود خود‌به‌خود بابِ را می‌بندد. حجم کتاب‌هایی که در حوزه دانش فقه نگاشته شده است با هیچ یک از حوزه‌های دانشی دیگر قابل مقایسه نیست.

از سوی دیگر باید متوجه بود که ما در دانش فقه با یک سیستم استدلال‌آوری (argumentation) مبتنی بر دانش «اصول فقه» مواجه هستیم که مانند آنرا در سایر دانش‌ها شاهد نیستیم. به‌عنوان مثال در دانش تاریخ و دانش تفسیر شاهد یک الگوی استدلال‌آور سیستماتیک نیستیم. بنابراین، وقتی شما در عرصه دانشی مانند تفسیر می‌خواهید کار مقایسه‌ای انجام بدهید، یک سری مقایسه مورد به مورد می‌توانید خواهید داشت که معمولاً به سرانجامی منتهی نخواهد شد؛ اما در فقه نظر به اینکه همه مذاهب اصول فقه مخصوص به خود را تدوین کرده‌اند و اصطلاحاً صاحب سیستم استدلال‌آوری مخصوص به خود هستند، می‌توان کار مقایسه‌ای و مقارنه‌ای کرد و به نتایجی هم دست یافت. در عرصه دانش‌های مانند تاریخ ، کلام و تفسیر و مانند اینها اگر ممکن هم باشد بسیار سخت است.