ما امروز با یک طبقه متوسط بزرگ و کمانرژی روبهرو هستیم
نشست علمی «طبقه متوسط در نظریه اجتماعی معاصر» با حضور دکتر تقی آزاد ارمکی، عضو هیاتعلمی دانشگاه تهران و دکتر مراد ثقفی، پژوهشگر و فعال مدنی دوشنبه ۱۰ تیر ۱۳۹۸ از ساعت ۱۷ تا ۱۹ در پژوهشگاه فرهنگ، هنر و ارتباطات برگزار شد.
در ابتدای این نشست دکتر آزاد ارمکی سخن خود را با تغییرات اخیری که در جامعهشناسی بوده آغاز کرد و در این زمینه تصریح کرد: بحثهای اخیری که در جامعهشناسی مطرح شده، «جامعه کم طبقاتی» است. در این مطالعات به جای «طبقه» سراغ «نیروهای اجتماعی» رفتهاند، مثل نگاهی که در علوماجتماعی ایران شکل گرفته و به جای طبقات، «قشر»های مختلف مطرح و مورد مطالعه قرار گرفتهاند. ازجمله زنان و یا جوانان. در چنین جامعهای «طبقه»زمغفول مانده و جامعه براساس نیروهای اجتماعیاش صورتبندی شده است. وی افزود: جامعه بیطبقه و جامعه کمطبقه که اصحاب علوماجتماعی مطرح میکنند، هردو غیرواقعی و غیرفنی و غیر جامعهشناسانه است و در ایران نیز چنین چیزی وجود ندارد. جامعه ایران به لحاظ تاریخی، طبقاتی است؛ جامعه طبقاتی مستقر که بعدها در سیر تاریخی رو به جلو تا دوران قاجار، منازعه بین فئودالها و اشراف پیش میآید. ارمکی ادامه داد: در این دوران جامعه طبقاتی وسیع است و عناصر متعدد دارد. این جامعه یک وجه بیرونی دارد که در همان شاه و افراد مرتبط با او و ارتباطات سیاسی خلاصه میشود و یک وجه پنهانی دارد که شامل صاحبان ثروت، املاک، قدرت و کسانی که یک تشخص اجتماعی دارند و بهعبارتی شاکله طبقات بالایی جامعه هستند، میشود. از دل همین افراد و روابط، یک طبقه متوسط متولد میشود که مدام قبض و بسط پیدا میکند.
این عضو هیاتعلمی دانشگاه به یک واقعیت در تاریخ اجتماعی ایران اشاره و اظهار داشت: طبقهای که هیچ وقت در جامعه ایران نقش ایفا نکرده، طبقه پایین بوده است. یعنی ما با واقعیتی به نام عدم بازیگری و کنشگری طبقه پایین جامعه روبرو هستیم. او ادامه داد: این طبقه هیچ نقشی ندارد تا زمانی که با بازیگری دعوت شود و این زمانی است که ازسوی طبقات بالایی و یا طبقات میانی این دعوت صورت بگیرد. ارمکی با تاکید بر این موضوع اذعان کرد: اتفاقاً قبض و بسط طبقات متوسط و میانی نیز همواره برگرفته از نوع کنشگری طبقات پایین بوده است. یعنی نوع رابطه آنها با با طبقات متوسط و بالای جامعه.
ارمکی درمورد طبقات متوسط در ایران خاطرنشان کرد: طبقه متوسط وجود دارد و بازی میکند اما گاهی کم و گاهی زیاد. این طبقه در ایران همواره بازی دوگانه داشته است، گاه برای تغییرات آرام (استقرار و توسعه آرام)، زمانی که نماینده میشود برای پرکردن گسست بین طبقه پایین و طبقات بالای جامعه و گاه برای سقوط آرام (فروپاشی آرام، کمخشونت و کمماجرا)، زمانی که نماینده طبقات پایین میشود که در تعارض با نظام سیاسی و حاکمیت هستند. همین ایفای دوگانه نقش، باعث تداوم آن در طول تاریخ شده و باعث شده گاهی قدرت بیشتری پیدا کند و گاهی دچار ضعف شود.
این جامعهشناس با اشاره به وضعیت کنونی طبقه متوسط یادآور شد: امروز ما با یک طبقه متوسط بزرگ و کمانرژی روبرو هستیم. ساحت اقتصادی ضعیف و ساحت فرهنگی قوی که نتوانسته سرمایه اجتماعی قوی ایجاد کند.
ارمکی در خاتمه کلام خود افزود: از آنجایی که جامعه ایران را به لحاظ تاریخی بررسی میکنیم و به لحاظ ساختاری نیز آن را یک ساختار طبقاتی میدانیم، میتوان هر سه طبقه را در جامعه ایران دید؛ با کمترین نقش طبقه پایین و نقش پررنگ طبقه متوسط. امروز باید از صورتبندی جدید طبقه متوسط سخن گفت هم به لحاظ موقعیت ساختاری آن و هم نوع بازیگریای که ایفا میکند. و اگر امروز بخواهیم شمارش کنیم، متوجه میشویم که از تولد یا نقشآفرینی جدید طبقه متوسط در ایران سخن میگوییم.
در ادامه این برنامه، دکتر مراد ثقفی با اشاره به مفهوم «طبقه متوسط جدید» و مقارن شدن آن با رویدادهای تاریخی مهم در اروپا به خاستگاه تاریخی واژه «طبقه» و سهم افرادی چون «فونش مولر»، «هال واکس» و «دارندورف» در ایجاد آن سخن گفت.
به نقل از ایبنا ثقفی، در ابتدای سخنان خود به اهمیت روشن ساختن مفهوم طبقه پرداخت و تصریح کرد: برای گفتوگوی پژوهشگرانه باید مقصودمان را از بحث درباره طبقه متوسط روشن کنیم و بگوییم منظورمان از طبقه متوسط چیست. در جامعهشناسی امروز جهان وقتی از طبقه متوسط حرف میزنیم که پسوند جدید دارد که ما آن از از ادامه این مفهوم برداشتهایم. طبقه اجتماعیای که با شکلگیری ملتها و سر برآوردن دولتها و ارتباط این دو و همچنین دیوانسالاری دولت ملت و انقلاب صنعتی و شکلدادن جدید به بحث کار و اشتغال و انقلاب سرمایهدارانه ظهور کرده است. بحث گروههای میانی جامعه را ما تا زمان ارسطو میتوانیم پیگیری کنیم ولی طبقه اجتماعی جدید که اشاره شد مفهومی تازه است. طبقه اجتماعی مد نظر بحث ما متولد قرن نوزدهم میلادی است
او سپس به موازات صحبتهای تقی آزادارمکی درباره جامعه مستقر و نقش طبقه گفت: جوامعی هم بودهاند که خیلی مستقر نبودهاند و ما جوامع را از منظر مکاتب جامعهشناسی مطالعه میکنیم و اگر تاریخ آن جوامع را بخوانیم متوجه میشویم آنچه که وبر و دورکیم مینویسند با خود جامعه ارتباطی ندارد. خود جامعه یک جامعه از همگسیخته است که پیوندها و اعتلافهایش با هم مشخص نیست. داستانی که میخوانیم در مورد طبقه بورژوا که دولت را از آن خود میکند و ساختار حقوقی میچیند تا منافعش تثبیت شود بیشتر تئوری است و در عمل چنین نیست. جامعه خیلی پیچیدهتر از یک طبقه و دوطبقه و سه طبقه است و تصور اینکه ما بتوانیم گروههای اجتماعی را به واسطه رابطهشان با ابزار تولید و تملک سرمایه یا اینکه چیزی جز زنجیرهای پایشان ندارند تقسیم کنیم و نتیجه بگیریم که هرکدام از این گروهها قرار است فلان کار را بکنند درست نیست. این دستهبندیهای اجتماعی بیشتر قرائت ما از دنیاست.
این فعال مدنی اضافه کرد: در واقع قایل شدن فاعلیتی پیشینی برای گروههای اجتماعی چندان میسر نیست. استفاده از واژه طبقه و تولد این مفهوم هم مهم است. واژه طبقه یک واژه عاریتی بود که از علوم طبیعی وارد حوزه علوم اجتماعی شده است. دلیلش هم روشن است. انقلاب فرانسه به هیچوجه نمیخواسته از واژگانی مثل نظم و رده و... استفاده کند که پیش از انقلاب برای دستهبندیهای اجتماعی استفاده میشد. برای من روشن است که انقلابیون فرانسه به حدی از بازگشت به گذشته و نظمی که فروپاشاندهاند نفرت داشتهاند، به واژه طبقه که از علوم طبیعی وارد حوزه علوم اجتماعی شده بود تن میدهند. دلیل دیگر آنها جز جدید بودن واژه طبقه این بود که میخواستند به کارهایشان و گفتمانشان وجه علمی بدهند و علم همین طبقهبندی و دستهبندی بود.
او ادامه داد: البته این واژه جدید هیچ گونه ذاتشناسی را همراه خود نداشته و اینگونه نبوده که بگویند طبقه بورژوا حتما فلان چیز را میخواهد و طبقه دیگر صددرصد چیز دیگری را مطالبه میکند. این واژه تنها برای دستهبندی به کار میرفته است. حالا اینکه در چه گذار و مسیری وارد واژگان ذاتشناسی میشود و دست آخر هم به مارکس میرسد بحث دیگری است. مارکس هم به روشنی اعلام کرده که مفهوم طبقه را او اختراع نکرده و اینکه تاریخ، تاریخ مبارزات طبقاتی است حرف من نیست و گفته تاریخنگاران بورژواست. کمتر متفکر جامعهشناسی هم بوده که از زیر این تعریف ذاتگرا خارج شده باشد.
ثقفی همچنین با اشاره به بازسازی مفهوم طبقه در نظریههای دارندورف یادآور شد: متفکری که این بحث جامعهشناختی را از ذاتگرایی منفک میکند و شکاف جدی را در پارادایم طبقاتی جامعهشناسی ایجاد میکند از دید من دارندورف است که شاید به اندازه گیدنز و دورکیم شهرت نداشته باشد. او میگوید آنچه که جامعهشناسی از آن حرف میزند نه طبقه است و نه متوسط چون هیچ شاخص لحظهای را نمیتوانیم برای آن تعریف کنیم. دلیل این عدم توانایی ما در تعریف مفهوم طبقه متوسط این است که هرچه که مدنظر داریم بر اساس دادههای ایستا قرار است و اصل مسئله بر اساس تحرک است. یعنی ما باید ببینیم تحریک اجتماعی در افراد چه چیزی را پدید میآورد.
او در پایان گفت: دارندورف یک مفهوم تازه را برای این کار به خدمت میگیرد و آن هم مفهوم اقتدار است. از دید او اقتدار هم مایه چسب جامعه است و مایه افتراق جامعه. دارندورف میگوید هرکسی در جامعه یک امکانات مالی و منزلتی و جایگاه فعلیای دارد. تغییرات اجتماعی این جایگاه فرد را تغییر میدهد؟ یا اراده شخصی خودش ناظر به تغیییر جایگاه است؟ یا امکاناتی که پدید آمده برای اینکه هریک از ما بتوانیم تغییر بکنیم. بعد از دارندورف ما یک دوره سیساله دستوپا زدن متفکران را داریم برای اینکه این دو طبقه بودن جامعه را برگردانند.
گزارش از: فریبا رضایی