عمومی | پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی

نشست نقد و بررسی کتاب «تجدد رمانتیک و علوم شاهی»

به گزارش روابط عمومی پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی وزارت علوم، تحقیقات و فناوری نشست نقد و بررسی کتاب «تجدد رمانتیک و علوم شاهی» تالیف دکتر رضا نجف زاده که در بهار سال جاری توسط انتشارات پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی منتشر و به نمایشگاه بین‌المللی کتاب تهران رسید، با حضور دکتر علیرضا ملایی توانی معاون پژوهشی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، دکتر آرش حیدری عضو هیئت علمی دانشگاه علم و فرهنگ و دکتر رضا ماحوزی معاون پژوهشی پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی وزارت علوم دوشنبه ۲۰ خردادماه در محل پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی برگزار شد.

در این نشست که توسط پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی برگزار شد، دکتر رضا نجف زاده مولف کتاب تجدد رمانتیک و علوم شاهی ابتدا به نوعی از زیست قدرت ایرانی و درون‌زا بودن آن اشاره کرد و گفت: دراین کتاب این ایده که تجدد و زیست قدرت ما منشایی خارجی دارد رد شده است. داستان کتاب، داستان فرادستان حوزه قدرت و فرودستان حوزه دانش است. از این رو با شبکه ریزومی نیروهای سیاسی و رژیم‌های دانایی سروکار داریم. مسئله نوعی دیالکتیک چند وجهی است.

وی افزود: از کنگره‌های ایران‌شناسی رسمی تا خرده سیاست‌های شعر چریکی در ۱۷ تا ۲۸مهر ۱۳۵۶ تا خرده سایست‌های غیر رسمی ایران شناسی و خرده سیاست‌های اسلام‌شناسی  تا نظریه انتقادی در زندان و نقد ادبی در تبعید  و…. با شبکه‌ای از مبارزات و شبکه‌ای از تعاملات جنگ‌آسا مواجه هستیم که در بازه زمانی مورد بحث کتاب یعنی از اسفند ۱۲۹۹ تا بهمن ۱۳۵۷ در کار هستند.

نجف زاده ضمن بر شمردن عناصر مشترک تجددهای رمانتیک‌های ایرانی شامل انحطاط اندیشی، عقل باوری عاطفه بنیاد، عطف توجه به سنت، تاکید بر تاریخ و برخورداری از ذهنیت تراژیک، و برخورداری انواع تجددهای این بازه شامل تجدد رمانتیک شاهنشاهی، تجدد رمانتیک سرخ انقلابی، تجدد رمانتیک اسلام‌گرایانه و تجدد رمانتیک انتقادی از عناصر مذکور، بیان داشت که تمرکز این کتاب بر تجدد رمانتیک شاهنشاهانه است. در این میان پاردوکس حقوق سلطنت و حقوق ملت در جریان است. به گفته عضو هیئت علمی دانشگاه شهید بهشتی: هرکدام از این تجددها ویژگی‌های اختصاصی دارند اما ویژگی‌های اصلی تجدد شاهی خود شاه و نژاد است.

وی افزود: فرمان نگارش تاریخ کامل ایران در پانزدهم آذرماه ۱۳۴۴ نقطه عطفی در علوم شاهی است. در این کتاب بر علوم زبان‌شناختی، علوم ایران شناختی و علوم تاریخی تاکید شده است. در تمام این علوم رسمی ردپای شاه را می‌توان دید.

نجف زاده تاکید کرد: این کار یک کار فوکویی کامل نیست و ما نمی‌توانیم فوکویی کامل باشیم بلکه ما می‌توانیم بهره‌ای از ایشان ببریم و فوکو را از آن خودمان  بکنیم. ما در زمان پهلوی‌ها با غیاب امر ملی کثرت‌گرایانه مواجه هستیم. در فوکو ما با یک گسست و پیوست مواجه هستیم.

وی در ادامه گفت: کتاب شامل تحلیل رژیم‌های دانایی دوره پهلوی و  نسبت دیالکتیکی آنها با نظام قدرت و حکمرانی در قالب نهادهای پژوهشی است این کتاب درباره رابطه نهادهای پژوهشی، علم و سیاست و پژوهشگران با نهاد قدرت در دوران جدید است.

دکتر آرش حیدری عضو هیئت علمی دانشگاه علم و فرهنگ نیز در بخشی از این نشست با اشاره به اینکه کتاب با پرش‌هایی متفاوت آغاز می‌شود و مسئله اداره کردن و حکومت کردن که ایده‌ای فوکویی است را پیش می‌کشد گفت ما انتظار داریم طبق ادعا با سازوکارهای قدرت منتشری که قرار است بدن‌ها و ذهن‌ها را به‌سامان کند مواجه شویم اما ناگهان با مفهوم اپراتوس آلتوسری مواجه می‌شویم؛ گویی هدف پیشین رها شده و قرار است تحلیلی از ایدئولوژی‌های حاکم بر دوره پهلوی ارائه شود. در ادامه نیز مفهوم سوژه پیش کشیده می‌شود که متفاوت از دو رویکرد پیشین است. بنابراین تا اینجا با سه لحظه نظری مواجه هستیم که آمیختن این‌ها با هم پروژه‌ای بسیار بزرگ می‌طلبد. به این معنا، در این کتاب به صراحت نمی‌دانیم با چه چشم‌اندازی با سامانه تولید دانش و نسبت قدرت و دانشی که در دوره پهلوی هست مواجه هستیم.

حیدری ادامه داد: زمانی که به فصل اصحاب فرهنگستان می‌رسیم بحران نظری که در فصل پیش وجود دارد خودش را به شکل دیگری نشان می‌دهد. دولوز می‌گوید «ایدئولوژی گرد و غباری است که در میدان نبرد برمی‌خیزد» اگر بخواهم به این جمله چیزی اضافه کنم این خواهد بود که هدف تحلیل تحلیل روابط نیروهایی است که در میدان نبرد وجود دارند نه تحلیل ایدئولوژی‌هایی که مانند غباری روی میدان نبرد را گرفته اند. در این فصل ما با مجموعه‌ای از ایدئولوژی‌ها مواجه هستیم؛ ایدئولوژهایی که دم و دستگاه‌های نرم قدرت به معنای آلتوسری هستند.

وی افزود: ما در این دروان کانون‌های متفاوتی از جوشش‌های گفتار داریم که لزوماً محصول اراده کردن شاه و نهادهای شاهی نیست. اتفاقی که در منطق روایی این کتاب افتاده است این است که  ماجرا به دولتی که اراده می‌کند و دانشی که خلق می‌شود فروکاسته شده است و این به شدت برخلاف مفهوم درون ماندگاری است که مولف مطرح می‌کند.

حیدری یادآور شد اگر این کتاب بخواهد خود را به رویکرد فوکویی برای بیان رابطه قدرت و دانش متعهد سازد لازم است در تحلیل‌های خود سر شاه را بزند و قدرت را در ساختارهایی که برآورنده نظام‌های متعدد از جمله نظام دانایی هستند بررسی کند. در این کتاب تلاش شده قصه‌ها و تاریخ رویدادهایی که بر نهادهای فرهنگی مورد اراده شاه رفته است کنار هم چیده شود و مفهوم شبکه قدرت و نظام دانایی از خلال این اراده‌های همایونی نشان داده شود. اما در عمل چیزی جز شبکه‌ای از نهادها و آرایشی از نهادهای شاهانه را نمی‌بینیم. در اینجا مناقشات صرفاً در سطح ایده‌ها دیده شده است.

وی در ادامه گفت: به تعبیری ایده بنیادی ایرانی جامعه شناسی نخبه کشی در فصل فرهنگستان‌ها دیده می‌شود. اما قضیه به این محدود نمی‌شود زیرا در همین فصل بلافاصله خواننده به سمت روایی سوژه محوری و اندکی بعد به سوی ایده محوری و از طرف دیگر به سمت بازتولید کلیشه‌ها کشیده می‌شود. این فصل ادامه پیدا می‌کند و در نهایت با مجموعه‌ای از شخصیت‌هایی که به متن پرتاب شده‌اند و مجموعه بزرگی از منویاتی که باید مورد پژوهش قرار گیرند روبرو می‌شویم. اینجاست که این نظام ایده‌ای دقیقی که ترسیم شده است توضیحی از کردارها به ما نمی‌دهد. به جرائت می‌توان گفت که کار نشان نمی‌دهد که چگونه این تاریخ ایده‌ به کردار بدل شده است. به محض اینکه لحظه‌ای سر می‌رسد که می‌خواهیم مجموعه‌ای از این کردارها و شبکه بندی قدرت و بروز و ظهور نیروهای رقیب را ببینیم کتاب تمام می‌شود. شاید خوب بود که کتاب اینجا شروع می‌شد.

دکتر علیرضا ملایی توانی معاون پژوهشی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی نیز در این نشست با اشاره به اینکه کتاب یک کار میان رشته‌ای گسترده است گفت: کتاب هم صورت‌بندی نظریه گسترده‌ای دارد و هم منابع و مدارک تاریخی را به صورت مفصل بررسی کرده است.

ملایی توانی گفت: خلا موجود در این کتاب این است که نظریات و آرای علمی کتاب از زمینه تاریخی خود جدا شده است. به گونه‌ای که گویی کتاب در خلا تولید شده است. این در حالی است که بنا بر ادعای خود مولف کتاب قصد دارد با بهره گیری از مباحث نظری گسترده، خطوط ناخوانده تاریخ را عیان کند.

دانشیار پژوهشکده تاریخ پژوهشگاه علوم انسانی ادامه داد: ما وقتی از مفهوم علوم شاهی سخن می‌گوئیم لازم است به دوره پیش از مشروطه و پس از مشروطه برگردیم که به فهم ما از تاریخ بسیار کمک می‌کند. در فضای پیشامدرن تمام دانشگاه‌های ما از زمره علوم شاهی محسوب می‌شدند. علومی که باید به تایید پادشاه می‌رسیدند. ادبیات، هنر، اندیشه ورزی و … ما وابسته به نهاد قدرت بود. کار بزرگی که مشروطه انجام داد ایجاد یک بستر واقعی در زمینه‌ای بود که ما به مدد آن از دوران پیشامشروطه گذر کردیم. وضعیتی که در آن علوم شاهی به حاشیه رفت و علومی تولید شد که دیگر مردمی بود.

دانشیار پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی افزود: کار بزرگ مشروطه خواهان این بود که شاه را به عنوان یک قَدَرقدرت و مالک الرقاب به یک انسان عرفی تبدیل کردند. با این اتفاق طبیعتاً تمام دانش‌های پیرامونی این نهاد می‌بایست مردمی و دموکراتیک می‌شد. علوم انسانی جدید در ایران از این زمان به بعد شکل گرفت. این فضای نوین شکل گرفته تحت تاثیر عصر مشروطه در مابین سالهای ۱۳۰۴ تا ۱۳۱۴ دوباره محو می‌شود و ما دوباره به پیشامشروطه برمیگردیم.

وی ادامه داد: در این دوران ظهور رضاشاه برآمده از تجربه مشروطه خواهان است که فضای مشروطه‌خواهی در بستر تاریخ لرزان ایران در آن زمان قابل استقرار نیست. این دوره یک عقبگرد تاریخی برای ما بود. ما در این دوران از دموکراسی به دیکتاتوری، از شاه عرفی به شاه مستبد، از دولت مشروطه به دولت مطلقه، از ملت نیرومند به دولت نیرومند، از توزیع قدرت به تمرکز قدرت، از لیبرال دموکراسی به دموکراسی شاهنشاهی، از چندگانگی فرهنگی به فرهنگ واحد، از سوژه انسان حق مدار به انسان فرمانبردار، از ناسیونالیست دموکراتیک به ناسیونالیست رمانتیک، و از خطیبان مردمی به خطیبان حکومتی بازمی‌گردیم. همه اینها همچنین منجر به پدید آمدن چیزی شد که آقای نجف زاده در کتاب خود از آن تعبیر به علوم شاهی کرده‌اند.

ملایی توانی تاکید کرد: عامل مهمی که در دوران رضاشاه به پیشبرد مباحث و ساماندهی علوم شاهی کمک می‌کند، شکل گیری طبقه متوسط است.  تحولات در نظام مالی، آموزشی، اجتماعی، یکجانشینی برخی اقوام و مواردی از این قبیل طبقه متوسط جدید را شکل می‌دهد. همین طبقه متوسط جدید در دهه بیست نقش‌های مهم اجتماعی را ایفا می‌کند و علوم شاهی را به حاشیه می‌راند.

ملایی با تاکید بر دهه چهل گفت: در تحلیل نظام دانایی و علوم شاهی و درباری در تاریخ ایران، دهه ۴۰ بسیار مهم است. چیزی که در کتاب از آن بحث نشده است. در این دهه تحول مهم اصلاحات ارضی و انقلاب سفید رخ می‌دهد. این سیاست یک تکانه جدید در ساخت اجتماعی جامعه ایران است که موجب می‌شود مهاجرت‌های گسترده از روستاها به شهرها اتفاق بیفتد. در این دوره حکومت شاه در بحث‌های فرهنگی و هویتی احساس خلا می‌کرد. از این رو نهادهای علوم انسانی جدید یا به تعبیر کتاب علوم شاهی شکل گرفت‌.

ملایی توانی در ادامه گفت: در کتاب به همه نهادهای رسمی و شاهی پرداخته نشده است و در این بین خیلی‌ها از قلم افتاده‌اند.

ملایی توانی در قسمت پایانی سخنان خود گفت: پرسش دیگر این است که آیا در دوران مورد بحث کتاب که مابین ۱۲۹۹ تا ۱۳۵۷ است، نمونه‌های دیگر از علوم توانستند شکل بگیرند؟ آیا اگر ما در آن فضا قرار می‌گرفتیم می‌توانستیم علوم دیگری تولید کنیم یا همان علوم را در همان چارچوب‌های جاری عرضه می‌کردیم؟ به نظر می‌آید ما هم اگر بودیم همان مسیر را می‌رفتیم. در آن دوران کانون‌های علوم انسانی یک پاتوق برای جمع شدن روشنفکران غیر سیاسی بود.

دکتر رضا ماحوزی معاون پژوهشی پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی نیز در این نشست نخست با پرسش از مفهوم علوم شاهی و ابهامی که در این واژه وجود دارد گفت آیا به صرف حمایت دستگاه حاکمیت از مدارس و علوم, می توان علوم خاصی را به عنوان علوم شاهی متصف کرد مثلاً آیا می‌توان کمک‌های عباس میرزا و امیر کبیر به محصلان و علوم جدیده را مصداقی از علوم شاهی دانست یا آنکه باید این مفهوم را به طیف خاصی از علوم بویژه علومی که متعهد به تبیین ایدئولوژی شاهی هستند محدود کرد؟

وی در ادامه افزود: بازه زمانی مورد اشاره مولف ۱۲۹۹ تا ۱۳۵۷ است و طبق ادعا قرار است برمبنای چارچوب نظری فوکویی مدیریت ذهن و بدن توسط نظام قدرت تبیین شود و نشان داده شود که چه مناسباتی از قدرت چه نوع نظام دانایی را بالا آورده و این نظام دانایی چگونه در ساخت‌های اجتماعی به خواست‌های نظام قدرت پاسخ می‌دهد. برای من این پرسش مطرح است که خود این نظام قدرت سیاسی، طبق چارچوب فوکویی توسط کدام نظام قدرت برآمده است؟ به عبارت دیگر می‌خواهیم بدانیم چه نوع مناسباتی به حکومت ملی پهلوی اول و دوم منجر شد؟ در این کتاب این زمینه را نمی‌بینیم شاید به این خاطر که نقطه آغاز بررسی‌ها ۱۲۹۹ گرفته شده است. اگر همین تبارشناسی را ادامه دهیم می‌بینیم که خود حکومت پهلوی هم از درون ساختارهای قدرتی برآمده که آن ساختارهای قدرت در یک شان مستلزم نظام سیاسی را برمی‌تابد و از طرف دیگر دارد نظام دانایی خاصی را مطابق آن قدرت تعریف می‌کند. بنابراین من به جای اینکه نظام دانایی را مولود شخص شاه بدانم، آن ساخت سیاسی را هم متکی بر یک نظام قدرت می‌دانم مشروط به اینکه تلقی عامتری از نظام قدرت داشته باشیم. نکته مهم‌تر و جالب‌تر اینکه در این بازه با تقدم نظام دانش بر نظام سیاسی روبرو هستیم، یعنی ما رگه‌هایی از این نظام دانایی را قبل از رضا خان و رضا شاه شاهدیم.

وی افزود: نکته دیگر اینکه حکومت پهلوی حکومتی یکدست نیست که از آن به عنوان نظام قدرتی واحد و منسجم یاد کنیم، مثلا اگر ما تاسیس دانشگاه تهران را بزرگترین اتفاق در برآوردن نظام دانایی در نظر بگیریم به محض خروج رضا شاه از کشور شاهد شورای دانشگاهی متفاوت هستیم. ما با یک دوره انتقالی از ۱۳۲۰ تا ۱۳۳۸ روبرو هستیم که محمدرضا شاه در راستای کسب مشروعیت، به نظام دانایی متفاوتی مجال می‌دهد. حوزویان، چپ‌ها و… نیز در همین فضا به عرصه می‌آیند که هرکدام نظام دانایی خاصی را عرضه می دارند که بلحاظ هویت و ماهیت متفاوت از برنامه ها و اهداف سازمان پرورش افکار است که در سال ۱۳۱۷ توسط دکتر متین دفتری است. در ادامه نیز یعنی در دهه‌های ۴۰ و ۵۰ نیز همسو با برنامه‌های انقلاب سفید با گونه دیگری از نظام دانایی و تولید و مصرف فرهنگی روبرو هستیم. اساساً شاید یکی از زمینه‌های سقوط سال ۵۷ تفاوت نظم دانایی و نظام سیاسی باشد.

وی یادآور شد: ما می‌دانیم که دانشکده معقول و منقول قبل از دانشگاه تهران تاسیس شد و موسسه وضع و خطابه برای پرورش مبلغانی که با دنیای جدید آشنا باشند تاسیس می‌شود و به دلیل رقابتی که بین جامعه دانشگاهی و سنتی وجود دارد این موسسه دو سال بیشتر دوام نمی‌آورد. اما چه اتفاقی در این موسسه افتاده و چه میراثی از آن به سازمان پرورش افکار متین دفتری منتقل شده است، موضوعی است که دراین کتاب به آن اشاره نمی‌شود.

ماحوزی در ادامه بیان کرد: باید بدانیم متین دفتری در ادبیات جهانی عصر خود متاثر از کدام جریان است که چنین ملی‌گرایی‌ای را طرح کرده است. آیا این ملی‌گرایی نسخه‌ای اخلاقی است یا نسخه‌ای سیاسی؟ هرگونه پاسخی به این پرسش ما را به تحلیل متفاوتی سوق می‌دهد. مولف در تحلیل فکر متین دفتری گریزی به رمانتیک آلمانی زده‌ است اما دقیقاً تشریح نمی‌کند که این الهام‌گیری چگونه برای متین دفتری بومی شده است. می‌دانیم که نسخه آلمانی وحدت ملی در قرن نوزدهم در عین سیاسی بودن، نسخه‌ای اخلاقی است از اینرو بر سوژه‌محوری انسان و خودآیینی و خودالزامی ان تاکید دارد از این رو به راحتی نمی‌توان این سوژه اندیشنده برسازنده را به سوژه‌ای مطیع و فرمانبر فروکاست. این در حالی است که الگوی فرانسوی وحدت ملی بیش از اندیشه بر گوش و آموزش یکسان ملی تاکید دارد؛ آموزه‌ای که به تعالیم سازمان پرورش افکار می‌خورد.